من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندیو نپایی!!!
يك شـب آخر دامـن آه سحــر خواهم گرفت
داد خـــود را زآن مــه بـيـــدادگـر خواهم گرفت
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید**** عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر**** برق دولت که برفت از نظرم باز آید
آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ***** همتی تا به سلامت ز درم باز آید
دست در حلقه ان زلف دوتا نتوان کرد***تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
حافظ
هله عاشقان بشارت که نماند این جداییبا درود
یکی شد تا به کویت بانگ زاغ و نغمهبلبل
گلستان سر کوی تو با زاغ و زغن مانده
هاتف
یارب روا مدار که گدا معتبر شود
چون معتبر شود زخدا بی خبر شود
دانی که چرا سر نهان با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
ترا گردیــــد جای آتــــــــــش مـــــرا آب
تو زآسایش بری گشتی من از خواب
پروین
بار خدایا مهیمنی و مدبر ***** وز همه عیبی مقدسی و مبرا
سعدی
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را**** به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
من و تو گرچه دریانوش بودیم
کنون غرق سراب دیگرانیم
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا **سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مراما را سر و سودای کس دیگر نیست
در عشق تو پروای کس دیگر نیست
جز تو دگری جای نگیرد در دل
دل جای تو شد ، جای کس دیگر نیست
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا **سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |