*** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ ***

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلمات بی صدای تو روحم را نوازش می کند

انگار در پس تنهایی

انگشتان آشنایی ساز مرا می نوازد

به وسعت
لبخند آهنگین می شوم ...

نت های آرام ، کوتاه و مداوم ...

لحظه دلنشین می شود

آرام می شوم...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی اوقات
باید لبخند زد
اخر این روزها
نیمی از ادمها
فقط بلدند عاشق کنند
ولی عاشق نشوند
انها فقط دنبال معشوقه اند
ولی حواسشان نیست
خودشان هم باید
معشوقه باشند تا
بشود
نام احساسشان را
عشق گذاشت
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
این روزها
قول شده حرف مفت
چقدر لذت داره اگه
یه مرد بهت قول میده
همونطوری قول بده که
مردهای زمان جنگ قول میدانند و سرش میموندند و حاضر بودند جونشونم بدند
اما قول اکثر مردهای این روزه
تنها حرف هست
نه انها
هم به تو میگویند
همدم هم به
چند نفر دیگر
به قولی
چند گزینه روی میز دارند
مثل بعضی زنان
تا اگر این نشد ان یکی
اما کاشهمچین زنان و مردانی که
راحت
با احساس و عاطفه کسی بازی میکنند
فرا میگرفتند
اگر خودشان جای طرف مقابل بودند
و میفهمیدند
تنها
کسی نیست که بهش میگویی همدمم نفسم عزیزم
مطمئنم
چنان غشرغی به پا میکردند تا ابروی طرف مقابل را ببرند
ولی اگر خودشان بکنند زرنگیست
زرنگی نیست
بلکه سادگی شماست که
هرگز نخواهید توانست
کسی را که حقیقتا شما را میخواه بیابید
بلکه همه همانطور به شما نگاه میکنند که شما نگاه میکنید
منفعتشان همین
پس از تمام زنام و مردمان این مرز و بوم میخواهم
اگر بلدید عاشق کنید بلدید باور دهید به کسی ولی ساده با دیگران هم باشید و به انها هم بگویید همدم نفسم زندگی من
لطف کنید به اسمان بنگرید اگر باز هم
ندید خدا را
به چشمان خود به زبان خود توجه کنید
انگاه که
در روز محشر شما را رسوا میکنند
ان هم پیش خدا
مطمئنم
هرگز راهی برای بازگشت نخواهید داشت
پس اگر احساس ادمهای دیگر برایتان بی ارزش هست
به احساس خودتان در ان لحظه فکر کنید شاید
شاید عوض کنید روش زندگیتان را
و اگر کسی را نخواستید به او بگویید و اگر خواستید هم محکم بگویید
با کلامت بازی نکنید
یا با احساسات
بلکه رک و راست حرف بزنید
در این زمانه
رک و راست حرف زدن شهامت میخواهد
اگر شهامتش را دارید رک و راست حرف بزنید
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می گـــــــم : خـــداحافظ!
که تـــو،
چشم تـَــــر کنی و بگــی: کجــا؟
مگه دست خودته این اومــدن و رفتــــن ؟
که سفت بغلم کنی و بــگــــــی:
... ... هیچ رفتــنی تـــو کار نیست اینو تو مخت فرو کن!
همین جـا ، " به دلت اشاره کنی" ، جاته تا همیشه!
آخـــــــــرِ سرش هم محکـــــــم بگی: شـیر فــَهم شــُد؟؟

و مَـــن، دل ضعفه بگیرم از این همه عاشقانه های مردونه و محکمت ..!
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جاده هنوز خیس است
و
من همچنان می روم
به خیال رد پای اشکهایت
ولی تردید مرا زجر می دهد
نمی دانم این خیسی اشکهای توست
یا
خیسی شرم این جاده از شکست دوباره من؟؟؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیر یا خط چه فرقی میکندد وقتی روزگار روی تمام آرزهایت خط قرمز کشیده...
دیگر چه فرقی میکند این سکه از کدام رو بنشیند!!...
اصلا هر دو روی سکه برای تو ،همین پیشانی ترک خورده برای من کافیست..

 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در باز و بسته شد
حتما باز باد شوخی اش گرفته
ادای آمدنت را در می آورد...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام در گوش قاصدکها میگویم
دوستت دارم تا هرگاه
پنجره ات را
باز کردی
تمامشان
به درون اتاقت بیاید
و بگویدت که
دوستت دارم
 

زهره ه

عضو جدید
کاربر ممتاز


همین که قاصدکی رو فوت کنی تا عطر نفسهاتُ با خودش بیاره، برای دلم کافیه...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
گـــــــــــاه ......

گاهـــــــی سکوت کـــن ماننـــــــدخورشیــــــــــــد
گاهــــــی لبخـــند بــــزن مثــــل مــــــــــــــــاه
گاهــــــی ســــرت را رو بــه آســـمان کـن و چشم هایـــت را ببند
گـــــــــــاه بگـــــــــــو حــــــرف هایـــــی را کـــه بــــرای نگفــتن داری
گـــــــــــاه بــــه دل یــــک دوست بفرست احساساتــــــی را که در هیچستـــــــــان قلبت به فرامــوشــــــــی سپرده ای
گـــــــــــاه دوســـــت بــــــدار آنــــــان را کــه "روزگاری" دوسـت داشته ای
گـــــــــــاه ببار بر درختــــــــــی که سرسبزش پنداشته ای و بـــــــــی نیاز به بــــارانت
گــــــــــــاه فراموش نــــــکن دوستانــــــــی را کــه "دیگر" دوست نیستند
گـــــــــــاه تنها شو بــه تنهایـــــــــی نور
گـــــــــــاه فریاد کن از پس دیـــوارهای ساختگــــــــی ذهنت
گــــــــــاه به محبت بگیـــــــــــر دست دوست و بازوی دوستــــــداری را
گــــــــــاه بگذر از چیزهایـــــــی که بسیار دوستشان داری کــه اوج هر دوست داشتنــــــــی گـــــــذر است
گــــــــــاه رها کن قلمت را در جریان بـــــــی امان احساس
گــــــــــاه پــــــرواز کن بـا بــال های خیالت
گــــــــــاه زلال باش
گــــــــــاه با شکوه باش مثــــل نیلوفر
گــــــــــاه زیبا باش مانند "خودت"
گاهــــــی اشک بریز
برای آنانــــکه
"نمـــــی فهمند" تنهایــــــی
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام

بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …!!

می دانی.....راستش........

آب در هاون کوبیدن است .....

اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری...

وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی ....

و ته همه فنجان های تو من می روم …
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یك تمنا , یك نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
عشق یعنی ماتهب از یك نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه
عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق
گرمی دست تو در آغوش عشق
عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان"
تا سحر از عاشقی با او بخوان
عشق یعنی هر چه داری نیم كن
از برایش قلب خود تقدیم كن

 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شهر
پر است از خاطره های با تو بودن
باران که مے بارد
همه چیز
تازه مے شود
و من به زخم کهنهء نیمکتے فکر مےکنم
که بر تنش حک شده بود:
“آمدم… نبودی”
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام سنجاقکی را در دست میگیرم
و برایش
لالایی میخوانم
تا یه وقت نپرد و نرود
اخر باید
پیام مرا
به تو برساند
بگوید
چقدر دلم گرفته
بگوید چقدر دلتنگم
بگوید
دوستت دارم
اما باز هم نتوانستم نگهش دارم
پرید
بی انکه پیامهایم را گبویم
رفت
و من
دور شدن سنجاقکی را دیدم که
بهش امید بسته بودم
تا شاید
خبری از تو
برایم بیاورد
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من بی تو تنها نیستم.........................................................

تنهای تنها با دلم...
من بی تو تنها نیستم...
انقدر دور از من شد...
كه دیگه تنها نیستم...
همرنگ تنهایی من...
سنگ صبورت حرف داشت
من بی تو تنها نیستم
ای دل ببین و مرد باش
همه چی تموم شد
دیگه نه تو تنهایی نه من
مگه اینو نمیخواستی
برو به تنهایی بخند
انقدر سردی... حتی لحظه های همراهیت با من
كه وقتی دوری كمتر احساس تنهایی رو دارم
چقدر گفتم به خودم كه این كابوس تو نیست
یه همچین آدمی جاش وسط آغوش تو نیست
اونی كه تا رفت
قاطی خیالای ما شد
همه چی تموم شد
پسرك خیالاتی پا شو
با تو فهمیدم كه میشه راحت رد شد و ندید
تیر خلاصو زد... خیلی بد شد و خندید
تو اشتباه آخری... كه تكرار نمیشه
من بی تو تنها نیستم
این بار برای همیشه

همرنگ تنهایی من ... سنگ صبورت حرف داشت
من بی تو تنها نیستم ... ای دل ببین و مرد باش
همه چی از اونجا شروع شد كه تو فهمیدی چقدرعاشقونه میخوامت
خندیدی به من
وقتی فهمیدی چقدر من عاشقتم... یه روز
گفتی میشه باشی
ولی در حد یه دوست

راستشو بگم گرچه رابطمون به هم میخوره
از این همه فداكاری دیگه حالم به هم میخوره
از اینكه همه ی لحظه هامو درگیر توام
از اینكه هر شب باید خواب ببینم نزدیك توام
از اینكه نمیتونم یه سری به غیر تو بزنم
از اینكه روزی یه بار با خودم قیدتو بزنم
اگه بهشتت اینه
اینجوری به عشق میرسی
تو و این جاده... برو تا بهش برسی
اصلا از اولم مقصر تو این بازی من بودم
اصلا همه ی آدمای این بازی بد بودن
انقده بد بودم كه نذاشتم تنها بمونی
با تو بودم بدون اینكه حتی بدونی
هر اشتباهی تو كردی من تاوانشو دیدم
اینم تقصیر منه خودم تاوانشو میدم
دیدم چه روزایی رو پای این رابطه باختم
از یه شیطنت كوچیك یه فاجعه ساختم
واسه خودم كه دلو زیر غبار كردم
عوضی من وجودمو به پای تو قمار كردم
من بی تو تنها نیستم پس دلت پابند چیه
بگو ته بازی ما دو تا بازنده كیه
تنهای تنها با دلم من بی تو تنها نیستم
انقدر دور از من شدی كه دیگه تنها نیستم

 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همــــیشـه دقــیقا وقـــــتی پـُر از حـــرفی
وقتــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـرف دآری که فقــط میتونــی بگـی :
"بیخـــیآل"...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی
تمام واژه ها را گم میکنم
حتی نمیدانم
چه بنویسم
تنها
ان لحظات در سکوت به تمام واژه ها مینگرم
تا شاید واژه ای
باعث شود
دوباره
بسرایم
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[h=2]آدم برفی[/h] هوا سرد بود و تو سردتر از هواقلب من یخ زد از این همه سردی
و تو عین خیالت هم نبود
زمان گذشت
حال هوا بهاری ست
اما قلب من هنوز سرد است
تو از من یک آدم برفی ساخته ای
یک آدم برفی که هیچ وقت آب نمی شود
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]+در انتظار زمستان...[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حتی غرورم تو را جور دیگر میخواهد

به تو که میرسد میشکند ...... !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چه دلم را خالی میکنم ؛
دوباره پر میشود از تو....
چه برکتی دارد دوست داشتنت...!


 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[h=2]دوستم نداشته باش...[/h] همیشه درست زمانی
که قلبم آرام است
آسوده ام از زمین و زمان
بی هوا ترسی مبهم سراغم می آید
دلم می لرزد
نبضم تند می زند
و اشک در چشمانم جمع می شود
از ترس
ترس از تو
از دوست داشتنت
دوستم نداشته باش
بگذار شبها بدون کابوس
بدون دلهره
بدون گریه به خواب بروم
من می ترسم
از این دوست داشتن بی حد و اندازه...
 

maryam-25

عضو جدید
گاه می اندیشم ،

چنان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم ،

همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران . . .

و انسان هایی در زندگیم باشند که زلال تر از باران هستند....


"احمد شاملو"
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چــــــــــایت را تلــــــــخ ننـــــــــوش،
کافی ســـــــــــــــت صــــــــــــدایم کنی…
تا تمام قــــــــــندهای دلــــــــــم را برایت آب کـــــــــــــــنم…
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]قند لبانت؛[/FONT]



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]نمک گیرم کرد![/FONT]



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]نميدانم فشارم بالاست يا قندم![/FONT]
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی دو بیت شعر بی قافیه می خواهم
از بس نظم این مثنویِ به تقدیر من نزدیک دارد حالم را به هم می زند
دلم شاملو می خواهد
شعر می خواهد
سخت ... سنگین ...
از جنس نگاه تو
سرد و مبهم و خواستنی.....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یلدا ان شب هست که
بخاطرت
بیدار میمانم
و به ستاره ها مینگرم
و بی حرف و بی صدا تو را
صدا میزنم
نمیدانی
تا صبح بشود چه میکشم
 
Similar threads

Similar threads

بالا