پی حس همون روزام
پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا
به حد مرگ میخوامش
دلم میخوادعاشق شم
آخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده
من این دردو ازت میخوام
اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بد جایی رسیدم
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابه
اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
تورو آرزو نکردم ته تنهایی جاده
آخه حتی آرزوتم واسه من خیلی زیاده
تورو آرزو نکردم این یعنی نهایت درد
خیلی چیزا هست تو دنیا که نمیشه آرزو کرد
توروتا یادمه از دور ازهمین پنجره دیدم
بسکه فاصله گرفتی به پرستشت رسیدم
من گذشتم از تبی که تورو تو خونم ببینم
راضیم به اینکه گاهی تورو میتونم ببینم
نه امیدی به سفر نیست ازهمین فاصله برگرد
خیلی از فاصله هارو با سفر نمیشه پر کرد
عمری پای تو نشستم که منو حالا ببینی
تو مثل کوهی که باید منو از بالا ببینی
توروآرزو نکردم ته تنهایی جاده
آخه حتی آرزوتم واسه من خیلی زیاده
تورو آرزو نکردم این یعنی نهایت درد
خیلی چیزا هست تو دنیا که نمیشه آرزو کرد
باز یک بغضی گلومو گرفته
بازهمون حس دردجدایی
من امروز کجامو تو امروز کجایی؟
حال تو بدتر از حال من نیست
پشت این گریه خالی شدن نیست
همه درد دنیا یه شب درد من نیست
تو از قبله من گرفتی خدارو
کجایی ببینی یه شب حال مارو
فقط حال من نیست که غرق عذابه
ببین حال مردم مثل من خرابه
کجایی؟
باز یک بغضی گلومو گرفته
باز همون حس درد جدایی
من امروز کجامو تو امروز کجایی؟
امشب غریبانه کو چه را گذشتم. فردا شهر غریبی را سفر ...
امروز تاریکتر از شب ٬ فردا را نمی دانم!
دیروز را مانده ام ٬ امروزم نیامده ٬ فردا...!
تمام نوشته هایم خط خط قدم هایی است که ناتوان ٬ به سویت شتابزده می آیند.
ولی بی فایده از ندیدن تو کوچه را بر می گردند. به امید فردایی که نمی دانم...
صدای برگشتنی زمزمه ی کوچه می شود٬ دوباره٬ سه باره ٬ و چند باری شنیده
می شود ٬ ولی دیده نه...!
پژواک انتظاربود و بس! انتظاری ترسناکتر از تنهایی شبهای بی شبگردی که
کابوسم می شدند.
دیگر تمام شدم!
سکوتی ممتد ٬ انتهای کوچه فریادم میزند که بیا!!! من می روم!
ولی کوچه بی پایان است! غرق در بینهایتِ کوچه...
دیگر خودم را نمی یابم.......
حالادیگر
نه شعرآرامم می کند
نه تخیل قدم زدن عاشقانه ی زیرباران
نه چای تازه دم کرده
ونه هیچ چیزدیگر
بیزارم ازکلماتی که وقت وبی وقت
مثل قطاری باسوت ممتد
ازروی ذهنم عبورمی کنند
اصلاهمه خوشی های دنیامال تو
وقتی نیستی
هیچ چیزی سرجای خودش نیست
حتی
دلی که قول داده بود
بدون اجازه ی من آب نخورد
پایش راازخانه بیرون نگذارد
حالادیگرنه باتوکاری دارم
نه بادلی که اختیارش راندارم........
قُل قُل كه ميزند گاهي احساسات ِ درونم ،
دلم يك هواي بارانـ ـي ميخواهد .
تا يك چاي دارچيني دَم كنم و حالي به حال ِخودم بدهم !
تا رهـ!ـاكنم خودم را ، ذهنم را حتي . . .
از اين دوست داشتن هايي كه گاهي پوچتَر از هر خيال ِخاميست . . .
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دخترها مثل سیب های روی درخت هستند. بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند. پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند سقوط کنند و زخمی بشوند، بنابراین به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا می کنند. سیب های بالای درخت فکر می کنند مشکل ازآنهاست درحالی که آنها فوق العاده اند. آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند که آن قدر شجاع باشد که بتواند از درخت بالا بیاید.[/FONT]
پی حس همون روزام، پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا، به حد مرگ میخوامشدلم میخواد عاشق شم، آخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده، من این دردو ازت میخواماگه این زندگی باشه، من ازمردن هراسم نیست یه حسی دارم این روزا، شاید مردم حواسم نیستاگه این زندگی باشه، اگه این سهمم از دنیاس، من ازمردن هراسم نیست یه حسی دارم این روزا، که گاهی باخودم میگم، شاید مردم حواسم نیستبعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بد جایی رسیدملحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابهاگه این زندگی باشه، من ازمردن هراسم نیست یه حسی دارم این روزا، شاید مردم حواسم نیستاگه این زندگی باشه، اگه این سهمم از دنیاس، من ازمردن هراسم نیست یه حسی دارم این روزا، که گاهی باخودم میگم، شاید مردم حواسم نیستترانه سرا: روزبه بمانی
یکی دو بیت شعر بی قافیه می خواهم
از بس نظم این مثنوی به تقدیر من نزدیک دارد حالم را به هم می زند
دلم شاملو می خواهد
شعر می خواهد
سخت ... سنگین ...
مثل نگاه بی خاصیت تو
سرد و مبهم و خواستنی