*** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ ***

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالم

کودکی کهـ هر شبــ

سنجآق ِ پیرآهنش در تنش فرو میرود

نمی توآنمــ دردمــ رآ ب ِ زبآن بیآورمــ ! ....

ـ سید محمد مرکبیان
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی به اسمان مینگرم یا به هر کجای هستی
مینگرم
تو در من حضور داری
چه زیبا در
قلبم جا گرفته ای
اما میدانم که
خودت هم نمیدانی چه
زیبا در من
حضور داری
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
زین پس تنها ادامه میدهم در زیر باران.....!
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم.....
میخواهم تنهاییم را به رخ این هوای۲نفره بکشم....!!
باران نیا....
من نه چتر دارم نه یار....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه لذتی دارد
انجا که
تو هستی با اینکه نیستی
شاید
دیده نشوم
اما میدانی
تو حضور داری
در قلبم
و کسی چه
میداند
چه به رخم میکشد
نبودنهایت را
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام مینشینم
نگاهت میکنم
بی انکه کلامی بگویم
اما میدانی
در لحظاتی که
سکوت میکنم
تنها
به این
میاندیشم
تو اصلا
حواست
به بودن یا نبودن من هست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی سکوت تمام حرف ناگفتنیه منطقی شکست خورده است...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشه
بین منطق و دل
ستیزی انکار ناپذیر هست
انتخاب ماست که
باعث میشود
خوشبختی را حس کنیم
یا بدبختی را
اگر کنار انکه دوست میداری حس
بدبختی میکنی
کنارش نمان
تا مجبور نباشی
جلویش سکوت کنی
به او بگو میخواهی
ترکش کنی
ولی با منطق صحبت کن
بدان معشوقت اگر تو را خود تو را
انچه که
هستی را دوست میدارد
انوقت با وجود دردی که دارد میرود تا تو را خشنود کند
کاش ادمها میفهمیدند
وقتی کسی
عاشق میشود
دیگر بی منطق ترین ادم دنیاست
و دیگر خودش هیچ اهمیتی ندارد ولی
ادمها همیشه
این رفتار را حماقت میدانند
ولی من این رفتار را
زیباترین رفتار میدانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کـاش مـی فـهـمیـدی ....
قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:
بـمان...
نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛​
و آرام بـگویـى:​
هـر طور راحـتـى ... !​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش میدانستی
قهر کردن که
همیشه چاره کار نیست
گاهی
دو نفر باید
سخن بگویند
تا فهمند
چرا از هم دورند
وگرنه سکوت هرگز
نمیتواند
انسانها را
درمان باشند
برعکس
باعث
اندوه و غم و سوتفاهمات بیشتر میشود
قهر کرده ای
اما به خیالم خسته ای از حضورم
وگرنه همیشه
هر بار میگویم
تو را میخواهم
کنارم بمان
ولی هر بار نشان میدهی
حضورم
غمزده ات میکند
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سر میگذارم روی شانه ام
بی حرف نگاهت میکنم
بی انکه سخنی بگویم
اخر هرگز نگفتمت
گاهی
دلم انقدر تنگ میشود که
میخواهد
نگاهت کنم و فقط ارام بشود دلم
اخر چه میدانی تو
در اندیشه و قلبم جریان داری
حال هر چه دوست داری
بدخلقی کن
باز هم
به تو مینگرم
اخر از خودت صبوری را اموختم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را چون سایه می دیدم...
تورا چون بید می خواندم..
دراین احساس بی رنگی
تو را از خویش می راندم...
نه چون دستان تو سرداست و همچون شمعِ خاموشی...
نه چون اندک زمانی را به چشمانم نمی جوشی...
نه این که سایه ات قهراست و من درگیر احساسم
نه اینکه همچو یک کودک به دنبال پناهی غرق در رازم...
تو را ازخویش من راندم...
همان لحظه که احساسی عجیب از غربت قلبم
مرا فریاد زد:این چشم ها ازعشق خاموشند!
و او میگفت در دریای این چشمان
نه موجی از سر مهر
نه حتی از سر کینه!
ببین چشم تو را میگفت!
و من احساس کردم گاه سنگینم...

کمی با بغض...
کمی باحسرتی خودجوش
تو را ازخویش من راندم!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هنوز نمیدانم
بگویمت یا نه
اما میدانی
چشمان من
هرگز
نشان نمیدهد
احساس درونم را
اخر سالها به چشمانم
یاد دادم
دیگر
احساسم را نشان هیچ کس ندهد
اخر از نشان احساسم میترسم
تنها
میدانی
گاهی احساسم که از من
لج میگیرد
تنها
قطرات اشکم را روانه میکند
تا شاید بتوانم
راز چشمانمرا فهمید
اما هنوز کسیراز چشمان مرا
نفهمیده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می نویسم از قلب مهربانت از ان احساس پاکت

می نویسم از چشمان زیبایت ازنگاه پر از عشقت

با صداقت می نویسم

نخستین عشقم تویی

و با یکدلی می نویسم که با تو

تا اخرین لحظه خواهم ماند

با چشمان خیس می نویسم

که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می نویسم

می نویسم از ان حرفهای شیرینت

و ان لحظه ی رویایی که من و تو در ان اشنا شدیم

و شیفته ی قلب های سرخ هم شدیم

ان چه که می نویسم حرف دل است و بس

حرف دل عاشق و بی قرار من

می نویسم و فریاد می زنم

دوستت دارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در گوش قاصدک خوانده ام چقدر دوستت دارم
به ارامی در اغوش باد میروم
و نامت را صدا میزنم
اینگونه
نامت تمام مرا محصور میکند
تا
شاید اندکی دل تنگی کاسته شود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خط خطی مینکنم
دفترم را
بی حرف
نامه ای میگذارم
برای خدا
تا هر وقت
فرصت کرد
جواب بدهد
اما سر خدا خیلی شلوغ هست
کاش
نامه ام را بخواند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی کسی
دوست داری
دل تنگش میشی
میری
پشت چند تا درخت تا
یه وقت نبینه
داری
میبینش
تا حداقل
دلت اروم بگیره
ولی
دلت بد میخواد
بری سمتش
محکم بغلش کنی و بهش
با گریه بگی
کجایی
دلم تنگ شده
اما
سرجات وای میستی
و فقط
دور شدنش
نگاه میکنی
فقط میتونی
اروم
اشک بریزی
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی باید قبول کنی دستانش مال تو نیست
اما " حسرتش"
چرا..
 

majid.rk

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گاهی باید قبول کنی دوستانش مال تو نیست ولی خودش چرا !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
+++++++++++++++++++++++++++++++++
نِمــــیـــدانَمـ
دوستت دارمـ چهـ واژه ایـــــــــســت
کهــ هرچه میگویی عاشـــق تــــــــــــــــــر میشوی
و هرکه میشنـــــــــــــــــود.... مغـــــ×ــــــــــــــ×ــ ــــــــرورتـــــر!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پنجره ات را باز کن
بگذار
این هوای دل انگیز پاییزی به درون اتاقت بیاید
تا شاید
قاصدکم برسد
و ارام در گوشت بگوید
غرور تنها چیزیست که باعث نابودی عشقها میشود
پس تنها
بی انکه غروری باشد در صدایم در نگاهم میگویم
متاسفم که غمناکت کردم
دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماتـــــــــ شدم از رفتنت...

هیچ میز شطرنجی هم در میان نبود...!!!

این وسط فقط یک دلــــــــ بود...

که...

دیگر نیستــــــــــ.....

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه سکوت مبهمیست
اینجا
در نبودنهایت
انچنان
نبودنهایت را
به رخم میکشی که
دلم میخواهد
سخت
بگریم
اما
چه فایده
هر بار گریستم
نگاهم نکردی
حتی حواست هم نبود
به چشمان بارانیم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود..
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت..
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید،
اما اکنون پاییز.. نبودنت را، جداییمان را به رخ می کشد.
بگو، صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،
مرحمی بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاییز به من می خندد، بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.
بیا کلاغ ها را پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.
دوباره صدایم کن..


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوباره روی همان نیمکت مینشینم
نامت را میبرم
دستانم را به سویت میگیرم تا
دستانت را به من دهی
تا دوباره در کنار هم
قرار گیریم
و بتوانیم سرود دوباره زندگی را
برایم هم بخوانیم
تا به کلاغها خبر دهیم که
ما برای هم هستیم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش باران می بارید
بارانی از ستاره
ستاره های درخشانی که در آسمان ما رنگ باخته اند
اگر ابرها ستاره می باریدند
مشتی از آن ها را بر می داشتم
و بالای هر خاطره ی قشنگ زندگیم
ستاره ای وصل می کردم
ستاره باران می کردم همه ی روزهای با تو بودن را
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جا سیگاریم را گم کرده ام تو ندیدی؟

خودش مهم نیست خاطراتم را در ان سوزانده ام.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نفر هست که از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرا می‌خواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم می‌ماندیک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست‌
مثل لحظات خوش کودکی‌ام‌
پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌
یک نفر هست که چون چلچله‌ها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم می‌روید
آسمان، باد، کبوتر، باران‌
قصه‌اش را به زمین می‌گوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا می‌خواند[/I]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی نوشتن
سخت میشود
اخر نوشتن از تو کار من
نیست
کار دلم هست
ببخش که
دلم نابلد ترین شاعریست که
میشناسی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهانه,

ای بهانه ام!

بهانه ی تمام شعرهای ناتمام و نیمه جان عاشقانه ام

بی تو تمام می شوم بهانه ام

بهانه ی جنون و بی قراری شبانه ام....
 
Similar threads

Similar threads

بالا