گپ و گفتگو در مورد جن ، احضار روح، هیپنوتیزم

eng-rafiei

عضو جدید

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خانه اي كه صاحب آن به دليل وجود اشباح مجبور به ترك آن شد...[/FONT]​
 

abc_ramak

عضو جدید
کاربر ممتاز
هشترود که بودم هم خونه ای هام ترم بالایی بودن، خیلی وقت بود اونجا بودن.
تعریف میکردن:
قبلا یه خونه دیگه اجاره کرده بودن که پشتش یه مسجد بود. حیاط مسجد هم از پنجره اتاق دیده میشد.
یک صبح زیبای زمستون که از خواب پا میشن، میبینن روی سکوی پشت پنجره جای پای سم شکل هست
اولش به خودشون دلداری میدن که شاید جای پا نیس، یه چیز دیگه س. اما چند روز پشت سر هم همینطور جای پاها بودن. انگار شبا یکی میومده پشت پنجره و توی خونه رو نگاه میکرده.
 

enteha

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا كه صحبت رو باز كردين منم خاطره ام رو براتون تعريف ميكنم.
ايني كه ميگم عين واقعيته كه سر خودم اومده و داستان نيست و از كسي نشنيدم.
 
این متن رو بخونین نظرتونم بگین که اصلا چجوریه ؟ حقیقت داره ؟ از زبون خودم نیست



من حدود 4 سال پیش با یک کتاب خیلی باحال در مورد رفتن به حالت خلصه آشنا شدم و پس از انجام دادن مداوم این تمرینات نیرو و انرژی فوق العاده ای وارد وجودم میشه و خلاصه به آدم یک حالت پر انرژی و شادابی دست میده. حالا چرا اول حرفم را با این مطلب آغاز میکنم میخوام که اونایی که این کارو انجام دادن شاهدم باشن!!! در حین عمل رفتن به خلصه نباید یک تکان کوچک هم خورد وگرنه همه چیز به هم میخوره و هر دقیقه که بیشتر از رفتن به این حالت فرو میروید بدنتان بیشتر سنگین میشود به گونه ای که انگار دیگر کاملا فلج شدید حتی چشمهایتان را هم نمیتوانید حرکت دهید و فقط مغزتان کار میکند وسلام.اما فکرتان آزاد و روحتون سبک میشه و کم کم شاداب میشید. نباید زمانی که خواب آلود هستید به حالت خلصه بروید. اگر در حین رفتن به این حالت شما به خواب بروید ممکن است هیوقت بیدار نشوید دیگر و یا اینکه خیلی مشکلات برایتان بوجود بیاد.
دوستان عزیز حرفهایی را که میخوانید در نهایت صداقت برایتان بازگو میکنم، شاید بسیار وحشتناک باشد و شاید هم نه... ولی برای شما هرچی که هست برای من تجربه بسیار وحشتناکی بود.
زمستان پارسال(1385) یک شب آرام که خوابیده بودم خیلی بیخیال و راحت ساعت تقریبا 12:30 شب خوابم برد و دقیقا یادم هست که به روی پشت دراز کشیده بودم که خوابم برد. دورو بر ساعت 3:30 شب بود که احساس میکردم به خلصه عمیقی رفتم و نمیتوانم بیدار شوم تمام بدنم داشت از هم جدا میشد و به قدری درد داشتم. تمام حالت وجودم مثل رفتن به حالت خلصه بود اما اینبار ماجرا چیز دیگری بود!!!
من توی خواب و بیداری بودم نمیتوانستم حتی یک سانتیمتر از بدنم را هم تکان دهم. وحشت آور بود و مرگبار. هر چقدر زور میزدم پیلکهایم را باز کنم نمیتوانستم. خواستم جیغ بزنم انگار که زبانم به ته گلویم چسبیده باشد حرکتی نمیکرد هر قسمت از بدنم را انگار با خروارها خاک پوشانده باشند اینقدر سنگین بود. از همه وحشت آور تر این بود که انگار یک آدم گنده روی سینه ام نشسته و با دوتا دستش محکم گلوم را میفشرد. انقدر درد داشتم که بیهوش شدم و نتوانستم حتی چشمهایم را هم باز کنم. دقیقا نمیدانم چه مدتی در این حالت بیهوشی بودم ولی یادم میاد که بعد از مدتی که بهوش آمدم همین حال را داشتم و دوباره سعی کردم پلکهام را باز کنم که تمام زورم را زدم ولی باز نمیشد و باز یک نفر میخواست خفه ام کند که به یاد این افتادم تا توی ذهنم آیات قران را زمزمه کنم تا شاید اگر شیطان و روح خبیسی روی سینه ام است دور شود اما زبانم هم که انگار قورت داده بودم. داشتم گریه میکرد و آب از چشمام جاری نمیشد. ولی باز سعی کردم و توی ذهنم میگفتم اعوذو بالله من الشیطان رجیم و تند تند این را تو ذهنم مینوشتم. اما فایده ای نداشت اینبار داشتم میمردم از شدت سنگینی و هی اعوذ بالله را مینوشتم تو ذهنم که یهو یادم افتاد که میتوانم نفس عمیقی بکشم و سینه ام با این کار به طرف بالا میرود و شاید اگر در حالت خلصه هستم با این کار بدنم شل میشود و همه چیز عادی میشود.پس با تمام قدرت نفسم را که دیگر داشت قطع میشد داخل میکشیدم و همچنان آیات قران را در ذهنم مینوشتم که ناگهان احساس کردم سینه ام سبک شد و شخصی را که گلویم را میفشرد رهایم کرد و کم کم به حال عادی باز میگشتم دقیقا عین همان لحظاتی که دارید از حالت آلفا یا همان خلصه خودمون خارج میشید و داشت انگشتان دستم تکان را شروع میکردند وای که چه وحشت و هراسی داشتم و اشکهایی را که تو چشمم جمع شده بودند با باز کردن چشم تمامشان به بیرون ریخت و من رها شدم و تونستم بلند بشم و ...
من هنوز هم نفهمیدم که واقعا اون شب چی به سر من اومده بود!!!
 

abc_ramak

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبح زود هم اتاقی ها کلاس داشتن، من خواب بودم. البته متوجه شدم که آماده شدن و رفتن. بعد چند دقیقه احساس کردم دوباره برگشتن. حمیده یه چیزی جا گذاشته بود. اومد از بالا سر من رد شد، با صدای بلند حرف میزد میگفت پس این دفتر من کو؟ مریم هی میگفت بابا آروم تر، نمیبینی سولماز خوابه؟ منم چشام بسته بود و فقط صداشونو میشنیدم. همینطوری که حمیده سروصدا میکرد و مریم دعوت به سکوت :razz: شروع کردن خندیدن، بعد صداشون عوض شد، یه جوری شیطانی می خندیدن. :w04:
منم از ترس حتی نتونستم چشامو باز کنم. فقط یادم افتاد این جور مواقع بسم ا... میگن.
بعدش احساس کردم بالا سرم یه طوفان شد، تمام بدنم یخ کرد. چشامو باز کردم دیدم هیچی نیس :w20:
 

enteha

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوران بمباران و موشك باران رو كي يادش مياد .

اون موقعي بود كه من با پدرم تو خونه ميمونديم و بقيه رفته بودن خارج از شهر ( بخاطر همون جنگ )

نصف شب بود كه صداهاي مهيب شروع شد.

منو پدرم زديم بيرون تو كوچه. همه همسايه هام ريختن بيرون.

ناگهان برقهاي شهر به كل قطع شد.

در اين اثنا يكي از همسايه هامون اومد جلو به پدر گفت محله .... رو زدن.

اون محله هم خونه دوم ما بود.

اين باباي ما گفت من ميرم ببينم چه خبر شده تو توخونه باش. بعدش رفت

من برگشتم خونه. اما هنوز برق نبود.

من رفتم طبقه بالا با يه چراغ نفتي. چراغ نفتي رو گزاشتم جلوي

لبه دستشوئي و خم شدم كه سرو صورت رو بشورم.

بخدا وقتي آب به صورت پاشيدم و سرم رو باند كردم ديدم 2 تا موجود

كوچولو شبيه بابا نوئل كه كلاه قرمز بلند سرشون بود هر كدوم رو يه شونم نشستن.

من تا اينا رو ديدم از ترسم گفتم بسم ا...

بلافاصله غيب شدن.

منو ميگين...

نفهميدم چطور دويدم كوچه.

تا برگشتن پدرم هم همونجا منتظر شدم. فردا صبح منم رفتم پيش مادرم و اينا ....
 

eng-rafiei

عضو جدید
یکی از بهترین جلسه های هیپنوتیزممون ، وقتی بود که یه خانم رو خواب کرد و تو خواب مصنوعی با روح پدرش صحبت میکرد و اشک میریخت ، صحنه جالبی بود.

یکی از خفن ترینش هم برادرم تو خواب مصنوعی بود ، یه جن جلوشو تو اون وضعیت گرفته بود و با هم صحبت میکردن ، این کسی که خواب میکرد از برادرم پرسید چی شکلیه ، اونم شروع کرد به توصیف اونچه میبینه ، ما که میشنیدیم کپ کرده بودیم چی برسه داداشم که میدید...
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
این متن رو بخونین نظرتونم بگین که اصلا چجوریه ؟ حقیقت داره ؟ از زبون خودم نیست
برای من این اتفاق افتاده. فکر می کنم یه حالت خاص ولی باشه. البته من هم فکر کردم دارم میمیرم ولی اینقد سنگین بودم که نمیتونستم هیچ حرکتی بکنم
من فکر می کنم بختک که میگن میوفته به آدم همین باشه.
بچه ها جدی جدی دیگه دارم می ترسم
مخصوصا با این سرچی که کردم و خودم رو گیر انداخت
این سایت جن زده دیگه واقعا موی آدمو سیخ می کنه
آدرسش رو میدم و لی توروخدا فردا بش سربزنین
طرف ادعا می کنه خانوادگی با جنا ارتباط دارن
شاید مستاجر قبلیمونه!!
http://jenzade.blogsky.com


راستی امین بگو داداشت چی می گفت؟
 

eng-rafiei

عضو جدید
راستی امین بگو داداشت چی می گفت؟​

میگفت یه موجودیه پشمالو با چشمای کاسه خون ، میگفت نمیتونم از کنارش رد شم ، این کسی که خواب میکرد گفت نام خدا رو بیار و از کنارش رد شو
ولی لحظه به لحظه این که خواب میکرد کنترلش میکرد
 

melika62

عضو جدید
اقا فرامرز داستانتون رو خوندم
باورم نميشه من هم پريشب اينطوري شدم شب جلوي تلويزيون خوابم برده بود نصفه شب انگار داشتم خفه مي شدم هر كاري مي كردم نمي تونستم تكون بخورم خيلي ترسيده بودم يه حالي بين خواب و بيداري بود منم گريم گرفته بود ولي اشكام نمي اومد خيلي تجربه بدي بود
 

abc_ramak

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از آشناهامون، خانوم ...، چند وقتی بود درباره این مسائل خیلی کنجکاو شده بود و مطالعه میکرد. شوهرش هم اعتراض داشت. کارشون داشت به طلاق میکشید. بابای من هم بهشون پیشنهاد میکنه برن پیش یکی که تو این چیزا وارده تا بالاخره به یه نتیجه ای برسن، یا حق با خانومه هست یا شوهرش. توی ایلخچی (یکی از شهر های اطراف تبریز) یکی بود که تو کار احضار روح و این چیزا بود، بهش می گفتن پیر.
مامان و بابای من با این زن و شوهر میرن پیش همین پیر. مامانم تعریف میکنه:
وقتی رفتن اون جا یه خانوم دیگه هم قبلش اونجا بود که می خواست ببینه مریضی دخترش خوب میشه یا نه. پیره یه سری ورد خوند یه چیزایی فوت کرد و ... خانومه چشماشو بست. پیر گفت روبروت یه دره، اونو باز کن، خانومه هم دستشو دراز کرد و بازش کرد.
پیر: چی میبینی؟
خانومه: یه روشنایی مایل به سبز داره بهم نزدیک میشه ... نزدیک تر شد. یه مرده.
پیر: مشخصاتش؟
خانومه: لباس سبز تنشه و یه دست هم نداره.
پیر: حضرت ابوالفضل ... بهشون تعظیم کن و سوالتو بپرس.
خانومه هم تعظیم کرد و آروم سوالشو پرسید.
بعد خوشحال شد و گفت: حضرت گفتن بچه م خوب میشه.
....
وقتی برگشتن، این خانومه آشنای ما می گفت که این چیزا رو توی کتابای دینی خونده و از حوزه علمیه قم هم سوال کرده. اونا توضیح دادن که این جور آدما (پیر) قرآن رو با طناب میبندن و آویزون میکنن توی چاه فاضلاب به عنوان گرو و از این طریق چند تا جن رو مجبور میکنن هر چی اونا میگن گوش کنن. در واقع اون تصاویری که دیده میشه و میگن امامه، یه جنه :surprised:
 

abc_ramak

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای من این اتفاق افتاده. فکر می کنم یه حالت خاص ولی باشه. البته من هم فکر کردم دارم میمیرم ولی اینقد سنگین بودم که نمیتونستم هیچ حرکتی بکنم​


من فکر می کنم بختک که میگن میوفته به آدم همین باشه.​
بله این بختکه. در عین این که بیداره و اطرافش رو حس میکنه، کابوس میبینه و هیچ حرکتی نمیتونه بکنه.
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=22452
توی این تاپیک هم توضیح داده

اتفاقی هم که برای من افتاد همینجوری بود :D
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم میرم بخوابم
یکی از ماهیام داره میگه دبیا دیگه لامصب!
پس تا جن و روحی دیگه!
شب بر همه خوش
تا جنه فردا;)
راستی اگه کسی می ترسه می تونه این دوتا عروسک مامانی رو بغل کنه شب با خیال راحت بخوابه!
http://www.loo3.com/loo3/288/aroosak%20zesht%20(4).jpg

اینم خیلی نازه!
http://pic2.ir/pic/images/stories/mokhtalef/ajib0tarsnak.jpg
تازه به دنیا اومده
سلام جن جنی!!
بااااااااااااااای:w45:
 

nilofarane

کاربر بیش فعال
نمیدونم کدومتون دیشب منو نفرین کردین تا ساعت 3که فکر میکردم جن تو اتاقمه خوابم نمیبرد بعدش هم که یه مهمون راه دور واسمون اومد که یه دختر 1ساله شیطون داشتن که خوابش نمیبرد مجبور شدم تا خود صبح باهاش بازی کنم که بقیه بخوابن.:eek:حالا که اینجوریه ایشالا امشب خود جن رو ببینین:confused:
 

abc_ramak

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://jenzade.blogsky.com/?Cat=23
درصورت ازدواج با جن...
ممکنه اطرافیان هرگز نفهمند که شخص ازدواج کرده.
معمولا تصور میشه که بخت طرف بسته شده و برای همین تمام شانسهای ازدواجش از بین می
ره.
از نظر غذا و لباس و رفاه مالی انسان تامینه، اما اینکه این پولها از کجا بدست
میاد خدا داند!
انسان قادر به دیدن و ارتباط با جنهای دیگه هم میشه.
بتدریج قدرت جسمی و سلامت انسان کم میشه و اکثرا ضعیف و بیمار بنظر میاد.
شخص خیلی بیشتر از سایرین در معرض تسلط و نفوذ جنهاست.
اگر مشکل یا کدورتی بین انسان و همسر جنش بوجود بیاد، کسی که آسیب و آزار می بینه
معمولا انسانه.
و ...


نکته 1: جنها معمولا چند همسر دارند، یک جن مونث یا مذکر ممکنه چندین بار ازدواج
کنه و در اینمورد اعتباری به جنها نیست. حتی جنهای مسلمان.

نکته 2: امکان نداره که انسان با جنی ازدواج کنه و خودش ندونه! یعنی به هر حال
موضوع برای انسان روشن میشه.

نکته 3: گاهی ممکنه این ازدواج اجباری از طرف جنها باشه و انسان راضی نباشه.

نکته 4: جنهای غیر خالص و دورگه ها هم ممکنه با انسانها ازدواج کنند، در اونصورت
موضوع کمی متفاوت میشه اما بنظر من باز هم به صلاح انسان نیست که با نژادهای جن
ازدواج کنه. چه خالص چه غیرخالص.




جالبه :razz:
 

a.atapour

عضو جدید
البته هیچ چیزی رو نمیشه به یقین رد کرد. ولی خودتون چقدر به این حرفا اعتقاد دارید؟
من خودم به وجود جن به اعتبار قرآن اعتقاد دارم ولی فکر نمیکنم به این راحتی ها با انسان رابطه برقرار کنه. توی این تاپیک تقریبا همه بچه ها کم و بیش با جن ها رابطه داشته اند که من فکر کنم یه کمی - البته فقط یه کم - دور از ذهن به نظر میاد.
چیزی که مسلمه آدمیزاد اونقدر وحشتناک هست که حتی جن ها هم دلشون نمیخواد با اون رابطه برقرار کنند مگر اینکه توسط آدمها مجبور به این کار شوند پس به خودتون امیدوار باشید;).
ضمنا بگم که ما هم در دوره ی دانشجویی در شهرستان و در خوابگاه مراسم احضار ارواح و جن داشتیم و خود من هم یکی از پایه های اصلی این مراسم بودم ولی این برنامه در واقع سرکاری محض بود و قصدی جز اذیت تازه واردا پشتش نبود.
 
آخرین ویرایش:

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مورد Hami_life
خوب البته نظرت برا خودت محترمه!

در مورد a-atapoor

دقیقا درسته البته اگه منظورت منم که خودمم گفتم ارتباط برقرار نشد عزیز باقیشم که چیزی ندیدم!!
اما این موضوعیه که خواه ناخواه ذهن خیلی از ما رو تحت تاثیر قرار داده و نه تنها ما ایرانیها که خارجیها هم براشون خیلی موضوع مهمیه(بخش ارواح) و در فیلمهاشون هم میشه اینو فهمید مثله فیلم جنگیر.
در ضمن وقتی تو قران گفته شده جن وجود داره و وقتی گفته شده که در بهشت حوریانی وجود دارند که قبل از آن نه دست انسان به آنها رسیده نه دست جن میشه گفت تا حدودی متن Abc-ramak هم درست باشه یعنی اینکه ممکنه جن به طرف انسانهای زیبا مایل بشه.
اما یک نکته ای در حرفاتون بود عطاپور جان (درست نوشتم؟) که 100% قبول دارم و اون اینکه تا وقتی کسی اونهارو مجبور به ارتباط نکنه اونها نمی تونن به انسان نزدیک بشن یا آسیبی بزنن و حتی هیچوقت نمیتونه اونها رو ببینه یا بشنوه و اینو چون خودم خیلی می ترسیدم از تحقیقاتم فهمیدم اینکه انسان خیلی برتر از جن هست و چون این موجود دیده نمیشه بنابراین انسان هیچ دفاعی از خودش در برابرش نداره! اما نکته ای هست اینجا و اون اینکه همه انسانها فرشتگان محافظی دارن که هیچ موجود غیر زمینی نمی تونه به انسان آسیب بزنه.
اما وقتی ما اونهارو با ورد یا موارد دیگه تسخیر کنیم اونها هم می تونن اذیت کنن.
در ضمن اگه اینجا مطلبی گفته می شه محض تفریح هست.
زیاد جدی نگیرید;)
 

enteha

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان منم ميخوام يه چيزي بگم.
همانطور كه leanthinker عزيز گفت نظر هركس براي خودش محترمه.
اما اينكه بخوايم موضوع رو از بيخ دروغ و بي اساس تلقي كنيم اين اشتباه بزرگيه. به چند دليل.

1) اگه مسلمون باشيم بايد بدونيم كه در قرآن در خصوص جن و و جود اون مطالب زيادي اومده.
2) من خودم شاهد عيني و زنده هستم. شايد بخوام بخاطر شوخي هم شده براتون دروغ بگم. اما خودم رو كه نميتونم گول بزنم.
3) همچنين وجود روح انسان هم در قران آومده و اينم نميتونيم منكر شيم.


اما اينكه موضوع احضار روح و جن و اين حرفا واقعيت داره يا نه فقط ميتونم بگم " بستگي داره طرفش كي باشه"
 

a.atapour

عضو جدید
حق با شماست.
من هم کمی زیادی جدیش کردم.
قدر مسلم این موضوع وجود داره و من هم گفتم به اعتبار قرآن این قضیه رو قبول دارم.
فکر کنم من و شما یه حرف زدیم ولی با دو گویش متفاوت.
ضمنا عطاپور هم درسته.:D
 

Similar threads

بالا