گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

فرهنگ

مدیر بازنشسته
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
منم با تهران موافقم! دو رای موافق خودش خیییییلییه ها!:biggrin:
شما مطمئنی که همه ی تلاشتو واسه پاک کردن این لکه بکار گرفتی؟!:mad:
پاک میشه حامد خان !
با یه پذیرائی خوشمزه و به قول فرهنگ توپول پیتزایی در دیدار بعدی این فرصتو داری که جبران کنی و این لکه رو پاک کنی!:razz:
این که بغض نداره دیگه! ;)

من و حمیده و مرضیه یه قرار میذاریم....
هر کی خواست بیاد
thix هم بیاد که این لکه ننگو پاک کنه که دیگه گریه نکنه
 

saeideh_77077

عضو جدید
:w14::w14:آخ جوووووونم، این قراره اصفهان خیلی هم خووووووووبه
منم میام، اصلانم دور نیست:w14::w14:
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
من و حمیده و مرضیه یه قرار میذاریم....
هر کی خواست بیاد
thix هم بیاد که این لکه ننگو پاک کنه که دیگه گریه نکنه
فرهنگ خانم ! شیفته امضاهای قشنگتونم.هر روز امضاتون رو عوض کنید تا ما هم حال کنیم
 

ayhann

اخراجی موقت
تازه وارد ها هم میتونن بیان؟
البته آقا رضا فک نکنم بزارهووووآخه دیشب دعوام کرد..
 

casper.0021

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگم اگه وقت کردین یه قرار هم تو سمنان بزارین.....!!!:w16::w16:
پشیمون نمی شینا....!!!
 

mahnaz -A

عضو جدید
کاربر ممتاز
امیذوارم شمام با خووندنش لذت ببرید ...

امیذوارم شمام با خووندنش لذت ببرید ...

با تو سخن می گویم

خدایا! من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم؛ همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت. من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند و چشمهایش را می بندد و می گوید: من این حرفها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی.
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند؛ همانی که نمازهایش یک در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد؛ همانی که بعضی وقتها پشت سر مردم حرف می زند و گاهی بدجنس می شود. البته گاهی هم خودخواه، گاهی هم دروغگو. حالا یادت آمد من کی هستم؟
امیدوارم بین این همه آدمی که داری، بتوانی من یکی را تشخیص بدهی. البته می دانم که مرا خیلی خوب می شناسی. تو اسم مرا می دانی. می دانی کجا زندگی می کنم و به کدام مدرسه می روم. تو حتی اسم تک تک معلمهای مرا هم می دانی. تو می دانی من چند تا لباس دارم و هر کدامشان چه رنگی است؛ اما ...
خدایا! اما من هیچ چی از تو نمی دانم. هیچ چی که دروغ است؛ چرا، یک کمی می دانم. اما این یک کمی خیلی کم است. راستش من این دفتر را برای همین خریده ام. آخر می دانی، من مدتهاست که می خواهم چیزهایی برایت بنویسم. البته من همیشه با تو حرف زده ام. باز هم حرف می زنم. اما راستش چند وقتی است که چند تا تصمیم جدید گرفته ام. دوست دارم عوض بشوم؛ دوست دارم بزرگ بشوم؛ دوست دارم بهتر باشم. من یک عالم سوال دارم؛ سوالهایی که هیچ کس جوابش را بلد نیست. دوست دارم تو جوابم را بدهی.
نمی دانم، شاید هم من اصلاً هیچ سوالی ندارم و می خواهم تو به من سوالهایی تازه یاد بدهی. اما باید قول بدهی کمکم کنی! قول می دهی؟
راستی، یادت باشد این دفتر یک رازست خدا! راز من و تو. خواهش می کنم درباره این دفتر به کسی چیزی نگو؛ حتی به مادرم.
از یک جایی شروع کن. تو هم یک جوری سر صحبت را با خدا وا کن. یک کم از خودت بگو. درست است که خدا خوب تو را می شناسد، اما عیبی هم ندارد خودت را به او معرفی کنی
 

nargol68

عضو جدید
با تو سخن می گویم


راستی، یادت باشد این دفتر یک رازست خدا! راز من و تو. خواهش می کنم درباره این دفتر به کسی چیزی نگو؛ حتی به مادرم.

از یک جایی شروع کن. تو هم یک جوری سر صحبت را با خدا وا کن. یک کم ازخودت بگو. درست است که خدا خوب تو را می شناسد، اما عیبی هم ندارد خودت رابه او معرفی کنی
خیلی قشنگ بود مرسی دوست خوبم :gol:
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تو سخن می گویم


خدایا! من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم؛ همانی که وقتیدلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت. من همانی ام که همیشه دعاهایعجیب و غریب می کند و چشمهایش را می بندد و می گوید: من این حرفها سرم نمیشود. باید دعایم را مستجاب کنی.
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند؛ همانی کهنمازهایش یک در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد؛ همانی که بعضیوقتها پشت سر مردم حرف می زند و گاهی بدجنس می شود. البته گاهی همخودخواه، گاهی هم دروغگو. حالا یادت آمد من کی هستم؟
امیدوارم بین این همه آدمی که داری، بتوانی من یکی را تشخیص بدهی. البته می دانم که مرا خیلی خوب می شناسی. تو اسم مرا می دانی. می دانی کجازندگی می کنم و به کدام مدرسه می روم. تو حتی اسم تک تک معلمهای مرا هم میدانی. تو می دانی من چند تا لباس دارم و هر کدامشان چه رنگی است؛ اما ...
خدایا! اما من هیچ چی از تو نمی دانم. هیچ چی که دروغ است؛ چرا، یک کمیمی دانم. اما این یک کمی خیلی کم است. راستش من این دفتر را برای همینخریده ام. آخر می دانی، من مدتهاست که می خواهم چیزهایی برایت بنویسم. البته من همیشه با تو حرف زده ام. باز هم حرف می زنم. اما راستش چند وقتیاست که چند تا تصمیم جدید گرفته ام. دوست دارم عوض بشوم؛ دوست دارم بزرگبشوم؛ دوست دارم بهتر باشم. من یک عالم سوال دارم؛ سوالهایی که هیچ کسجوابش را بلد نیست. دوست دارم تو جوابم را بدهی.
نمی دانم، شاید هم من اصلاً هیچ سوالی ندارم و می خواهم تو به من سوالهایی تازه یاد بدهی. اما باید قول بدهی کمکم کنی! قول می دهی؟
راستی، یادت باشد این دفتر یک رازست خدا! راز من و تو. خواهش می کنم درباره این دفتر به کسی چیزی نگو؛ حتی به مادرم.

از یک جایی شروع کن. تو هم یک جوری سر صحبت را با خدا وا کن. یک کم ازخودت بگو. درست است که خدا خوب تو را می شناسد، اما عیبی هم ندارد خودت رابه او معرفی کنی
به به ! عالی بود . ازاین مطالب بازم بذارید.
 

casper.0021

عضو جدید
کاربر ممتاز
شد بهاران هر طرف گلها صدایت می زنند
نرگس و یاس و سمن اینجا صدایت می زنند
سبزه هم با بودن گلهای زیبا خنده لب
بلبلان را شادی است حالا صدایت می زنند
 

saeideh_77077

عضو جدید
ستاره ی خیال من
تو را در کدامین شب بجویم؟
وقتی که هر شب حیات تو را
به وسعت گریه در می یابم...
ای کاش در آسمان مه آلود ذهنم
به تمامیت تو دست می یافتم
آنگاه...
خورشیدخیال من می شدی در روز های سرد تنهائی
 

marziye-joOjoO

عضو جدید
کاربر ممتاز
جشن فارغ التحصیلی

جشن فارغ التحصیلی

امروزم تموم شد
یه برگ دیگه به دفتر خاطرات عمرم اضافه شد
جشن فاغ التحصیلی
چه هیبتی داشت لباس اوه سینا (بهمون میومد،ایشالا قسمت همتون بشه)
من:)
حمیده
:)
همه ی همکلاسی هایی که چهار سال تو برف و بارون گرما و سرما کلاسای 7:29 صیح! (بعدش تأخیر میخوری) تا 7 شب!
همه ی تقلبای امتحان! شیطنت ها ! قهر ها! آشتی ها! اردو ها! تولد ها! اشک ها! لبخند ها! نگاه ها!
همش تموم شد
چقدر همه بزرگ شده بود«! 4 سال بزرگتر شدن! چقدر قیافه ها عوض شده! اخلاق ها عوض شده! بعضی ها یارشونو پیدا کردن! بعی ها هنوز منتظر قسمت اند! هر آدمی لوح سرنوشتی که واسه خودش رقم زده بود رو با افتخار نگاه میکرد و همه یکصدا و با هم میگفتن:
سوگند یاد میکنیم!
سوگند نامه مهندسی باشکوه بود!
همه تموم شد!
فقط ازش ی خاطره تو ذهنم موند و یه یاد تو دلم!
تقدیم به همه ی آنهایی که دوستشان میدارم...
:cry::cry::cry:

 

reza_1364

مدیر بازنشسته
امروزم تموم شد
یه برگ دیگه به دفتر خاطرات عمرم اضافه شد
جشن فاغ التحصیلی
چه هیبتی داشت لباس اوه سینا (بهمون میومد،ایشالا قسمت همتون بشه)
من:)
حمیده
:)
همه ی همکلاسی هایی که چهار سال تو برف و بارون گرما و سرما کلاسای 7:29 صیح! (بعدش تأخیر میخوری) تا 7 شب!
همه ی تقلبای امتحان! شیطنت ها ! قهر ها! آشتی ها! اردو ها! تولد ها! اشک ها! لبخند ها! نگاه ها!
همش تموم شد
چقدر همه بزرگ شده بود«! 4 سال بزرگتر شدن! چقدر قیافه ها عوض شده! اخلاق ها عوض شده! بعضی ها یارشونو پیدا کردن! بعی ها هنوز منتظر قسمت اند! هر آدمی لوح سرنوشتی که واسه خودش رقم زده بود رو با افتخار نگاه میکرد و همه یکصدا و با هم میگفتن:
سوگند یاد میکنیم!
سوگند نامه مهندسی باشکوه بود!
همه تموم شد!
فقط ازش ی خاطره تو ذهنم موند و یه یاد تو دلم!
تقدیم به همه ی آنهایی که دوستشان میدارم...
:cry::cry::cry:

موفق باشید...............
 

hamideh vf

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروزم تموم شد
یه برگ دیگه به دفتر خاطرات عمرم اضافه شد
جشن فاغ التحصیلی
چه هیبتی داشت لباس اوه سینا (بهمون میومد،ایشالا قسمت همتون بشه)
من:)
حمیده
:)
همه ی همکلاسی هایی که چهار سال تو برف و بارون گرما و سرما کلاسای 7:29 صیح! (بعدش تأخیر میخوری) تا 7 شب!
همه ی تقلبای امتحان! شیطنت ها ! قهر ها! آشتی ها! اردو ها! تولد ها! اشک ها! لبخند ها! نگاه ها!
همش تموم شد
چقدر همه بزرگ شده بود«! 4 سال بزرگتر شدن! چقدر قیافه ها عوض شده! اخلاق ها عوض شده! بعضی ها یارشونو پیدا کردن! بعی ها هنوز منتظر قسمت اند! هر آدمی لوح سرنوشتی که واسه خودش رقم زده بود رو با افتخار نگاه میکرد و همه یکصدا و با هم میگفتن:
سوگند یاد میکنیم!
سوگند نامه مهندسی باشکوه بود!
همه تموم شد!
فقط ازش ی خاطره تو ذهنم موند و یه یاد تو دلم!
تقدیم به همه ی آنهایی که دوستشان میدارم...
:cry::cry::cry:


من 2تا از بنداشو سوگند نخوردم بعد مدیونش نشم!!!!
اون که مثه آدمیزاد حقوق مطالبه کنم:biggrin:
و اونی که دانشمو رایگان بدم به بقیه:D

شب خوبی بود ........
:):):):):):):):):)
 

Amir_Ans

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امروزم تموم شد
یه برگ دیگه به دفتر خاطرات عمرم اضافه شد
جشن فاغ التحصیلی
چه هیبتی داشت لباس اوه سینا (بهمون میومد،ایشالا قسمت همتون بشه)
من:)
حمیده
:)
همه ی همکلاسی هایی که چهار سال تو برف و بارون گرما و سرما کلاسای 7:29 صیح! (بعدش تأخیر میخوری) تا 7 شب!
همه ی تقلبای امتحان! شیطنت ها ! قهر ها! آشتی ها! اردو ها! تولد ها! اشک ها! لبخند ها! نگاه ها!
همش تموم شد
چقدر همه بزرگ شده بود«! 4 سال بزرگتر شدن! چقدر قیافه ها عوض شده! اخلاق ها عوض شده! بعضی ها یارشونو پیدا کردن! بعی ها هنوز منتظر قسمت اند! هر آدمی لوح سرنوشتی که واسه خودش رقم زده بود رو با افتخار نگاه میکرد و همه یکصدا و با هم میگفتن:
سوگند یاد میکنیم!
سوگند نامه مهندسی باشکوه بود!
همه تموم شد!
فقط ازش ی خاطره تو ذهنم موند و یه یاد تو دلم!
تقدیم به همه ی آنهایی که دوستشان میدارم...
:cry::cry::cry:


:cry: دلم گرفت ... موفق باشید ;)
 
بالا