گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

25759.jpg

علاقه خاصی هم به حضرت زهرا سلام الله علیها داشت
هم نسبت به سادات و فرزندان ایشان.

یادم نمیاد توی سنگر٫چادر٫خانه یا هر جای دیگری٫

او زودتر از من وارد شده باشد.

یکبار می خواستیم بریم جلسه٫پشت در اتاق که رسیدیم

گفت:بفرما.بهش گفتم:اول شما برو.

لبخندی زد و گفت:تو که میدونی من جلو تر از سید٫جایی

وارد نمیشم.

گفتم حاج آقا اینجا دیگه خوبیت نداره من اول برم!نا سلامتی

شما فرمانده هستی٫اینجا هم که جبهه است و بالاخره باید

ابهت و پرستیژ فرماندهی حفظ بشه

این که من جلوتر برم٫پرستیژ شما رو پایین میاره.

خندید و گفت:اون پرستیژی که می خواد با بی احترامی به

سادات باشه٫می خوام اصلا نباشه.



(پیکر پاک شهید برونسی بعد از ۲۷ سال در روز ولادت حضرت زهرا(س) با عده ای

از یارانش در کنار دجله توسط عزیزان تفحص به وطن باز گشت)

..............

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز


فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!


خشکم زد. گفتم دخترم این چه دعاییه؟

گفت:آخه بابام موجیه!

گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟

آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه

منو ومادرو برادر رو کتک میزنه! ، امامشکل مااین نیست!

گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟

گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده.

شروع میکنه دست وپاهای همه مون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه.

حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.

حاجی دعاکنید پدرم شهیدبشه وبه رفیقاش ملحق بشه...

برای سلامتی خودشون و خانواده هاشون صلوات


 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز


معراج شهدا اسم آشنایی است
برای یعقوب های چشم انتظار یوسف خود.
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای مادران و همسران منتظر قامت مردانه.
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای رفقا و همسنگری های ازقافله جا مانده.
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای من و تو که فراموشمان شده شهادت یعنی چه.
معراج شهدا اسم آشنایی است
برای فرزندانِ پدر ندیده چشم انتظار
معراج شهدا یعنی

شهید گمنام ،استخوان و پلاک.

معراج شهدا یعنی حسینه ای
که بدون روضه می توانی ساعتها ناله کنی،بغض کنی و گریه.
 

nafis...

مدیر بازنشسته
در خصوص مسأله شهادت حاجي مي‌گفت(به نقل از همسر ایشان)؛ از خدا طلب توفيق شهادت نمي‌كنم
تا جائي كه لحظه لحظه‌هاي زندگيم را آنچنان خداوند خالص كند براي خودش، كه ذره ذره وجودم ذره ذره وجود مجاهدي ‌باشد در راه خدا،
زماني كه به آن مرحله از رشد رسيدم خواه ناخواه خداوند مرا مي‌طلبد،
حاج همت مي‌گفت برادران لشكر هميشه تعجب مي‌كنند و مي‌گويند
حاجي چطور با اين همه مسائلي كه در زمان انقلاب و درگيريهاي خياباني، سيستان و بلوچستان، مسائل خوزستان زمان مدني
، كردستان و جنگ ايران و عراق داشته‌اي، تا بحال حتي زخمي هم نشده‌اي،
حاج همت مي‌خنديد و مي‌گفت
اينها نمي‌دانند قضيه از چه قرار است،
من در مكه معظمه از خداوند خواسته‌ام كه نه اسير بشوم و نه معلول و مجروح،
فقط زماني كه آنقدر نزد او (خداوند) عزيز شوم كه جزو اوليائش قرار بگيرم،
جزء اولياء خاص تو و همنشيني با پيامبر (ص) را نصيبم كند،
آن زمان مرا در جا شهيد كند،
آنچنان كه لحظه‌اي بعد وجود نداشته باشم و مي‌بينيم كه حاج همت به آن چيزي كه مي‌خواست رسيد.

:heart::gol:


 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز


یادت باشد « سهمیه ای» دختری نیست که

به ناحق صندلی مردودی های


کنکور را اشغال کرده


« سهمیه ای»
دختری ست که وقتی


تو در کلاس های گاج و قلم چی نشسته بودی

او در ناصرخسرو به دنبال دارو

برای پدر جانبازش بود

همان دختری که وقتی نیمه شب

کنج خانه میخواست درس بخواند

ناله های پدر روحش را خراش می انداخت

دخترکی که روز کنکور با سرفه های پدری شیمیایی بدرقه شد

« سهمیه ای» عرضی داشتم

« سهمیه ات» نوش جان!
 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز


می‌نویسم "کانال"…
سرمایی‌ها یاد کولر می‌افتند،
دیپلمات‌ها یاد سوئز،
سیاستمداران یاد رسانه‌های ارتباط جمعی!
اما آنها که با تشنگی و عطش آشنایی دارند،
کانال برایشان واژه درد آوریست…
کانال برایشان تداعی کننده‌ی کانال کمیل و گردان حنظله است.
و تو ای دلاور خوب میفهمی من چه میگویم .
 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز



به نام خدایی که صبرش بی پایان است



سپاس از همسرانی که نه تنها چند سال و چند ماه،


بلکه چندین سال پای عشقشان به همسرشان ماندند و


شیرزنانی شدند که عشقشان را با هیچ چیزی عوض نکردند.


همسرشان را پرستاری کردند و اوف نگفتند،


نیش و کنایه های دیگران را تحمل کردند و اوف نگفتند،


یک عمر سرفه و آه و درد شنیدند و اوف نگفتند،


با یک عمر صبر و شکیبایی و مقاومت و عشق واقعی،


عشقشان را ثابت کردند.


با تمام مشکلات همسرشان را نگه داشتند،


کنار خودشان،کنار بچه ها،در زندگی،با عشق نگه داشتند و


اجازه ندادند هیچ گاه همسرشان احساس تنهایی کند.


علاوه بر این که همسرشان شدند،هم دردشان شدند،


هم شادیشان شدند،هم گریه شان شدند،هم لبخندشان شدند.


شدند همسرانی از جنس محبت،به اندازه ی آسمان و


به لطافت گل!شدند همسرانی که با عشق کنار همسرانشان


ماندند وهیچ گاه سلامتی همسرشان از دعایشان حذف نشد!


برای سلامتی چنین همسران ماهی،صلوات!


نه یک صلوات عادی،یک صلوات به ماهی خودشان بفرستید!

 

nafis...

مدیر بازنشسته

بيان بعضي مسائل براي ديگران ثقيل است. من اين مطلب را تا كنون در جايي بيان نكرده‌ام،
شهيد خرازي بعد از قطع شدن دست راستشان براي من تعريف مي‌كردند كه :

«وقتي در عمليات خيبر مجروح شدم، آن زماني كه از انفجار آتش دشمن در حال بيهوش شدن بودم،
حالت مكاشفه‌اي به من دست داد كه از يك طرف نخل‌هاي بصره را مشاهده و از طرف ديگر عالم ملكوتي را مشاهده مي‌نمودم
در همان حال از من سؤال شد مي‌خواهي بروي يا مي‌خواهي بماني؟

و من ماندن و خدمت در دفاع مقدس را انتخاب نمودم.»


به نقل از همسر حاج حسین خرازی
برگرفته از سایت
http://www.rangekhoda.ir/kharazi-m3.html
 

mrtklf07

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
کاروان رفت و ....

کاروان رفت و ....

1215.jpg

:gol:
تو که همیشه با منی
ما عمریه همسنگریم
بندهای پوتین و ببند
باید همین امشب بریم
آتیش این باره ولی
شاید بشه پرواز کرد
باید همین امشب بریم
این راه و باید باز کرد

باید ار این میدون مین
باید از این طوفان گذشت
ما با همیم حتی اگه
امشب یکیمون برنگشت
ما قول دادیم یادته
از قولمون دست برندار
اگه نیومدم رفیق
سنگرمو خالی نذار
سنگرمو خالی نذار
بمون و مردونه بجنگ
برای خاک وطنت
برای این خونه بجنگ
.
.
.
.
بال در میارم از خوشی
وقت پریدن رسیده
پروانه تو میدون مین
بالشو از دست نمیده
تو آسمونم تا ابد
من پامو پس نمی کشم
من با توام حتی اگه
با تو نفس نمی کشم
سنگرمو خالی نذار
بمون و مردونه بجنگ
برای خاک وطنت
برای این خونه بجنگ
:gol:
 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز
روایت جانبازی که صورتش را داد اما از سیرتش نگذشت

روایت جانبازی که صورتش را داد اما از سیرتش نگذشت





نگاه کنید ... خوب نگاه کنید

حاج رجب محمدزاده نانوای بسیجی که سال 1366 در
منطقه حور عراق بر اثر اصابت خمپاره صورت خود را از دست داد و امروز با 70 درصد جانبازی در هیاهوی شهر به فراموشی سپرده شده است.

تنها برای اینکه سیرت دارد اما صورت ندارد.

24 بار عمل جراحی صورت در یک سال 28 سال است نتوانسته سر سفره با خانواده غذا بخورد.

همسرش تصریح کرد:

تمام هم سنگرهایش به شهادت رسیدند اما 28 سال است که حاج رجب
جلوی چشمانم روزی چند بار شهید می‌شود خیلی سخت است،
در خیابان همه او را به یک چشم دیگر نگاه می‌کنند کمتر کسی باور می‌کند که حاج رجب جانباز باشد اکثر مردم فکر می‌کنند بر اثر سوختگی و یا جذام صورتش به این شکل در آمده است.
قبلا در آپارتمان زندگی می‌کردیم اما به خاطر اینکه همسایه‌ها می ترسیدند مجبور شدیم جابه جا شویم من که نمی‌توانم همسرم را در خانه زندانی کنم او چهره اش را برای آزادی مردم ایران داده است من نمی‌توانم آزادی‌اش را بگیرم.

حاج رجب تنها جایی را که خیلی دوست دارد حرم
امام رضا(ع) است،

انگار عهد و پیمانی با امام رضا (ع) بسته است که هر روز برای زیارت به حرم می‌رود با همان کلمات شکسته‌ای که از دهانش بیرون می‌آید می‌گوید می‌خواهم خدا از من راضی باشد همین برایم اندازه تمام دنیا ارزش دارد
روزی هزار بار عذاب وجدان دارم که مردم با دیدن من اذیت و ناراحت می‌شوند و بچه ها می‌ترسند این موضوع خیلی ناراحتم می‌کند.

حاج رجب جانباز 70 درصد مشهدی هر چند صورت ندارد
اما سیرت دارد
سیرتی که او را به درجه ایثارگری رسانده است


به راستی که او ایثارگری را به حد اعلا رسانده است.

 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
آقای زورو (zorro)
جثه‌ ریزی‌ داشت‌ و مثل‌ همه‌ بسیجی ها خوش‌ سیما بود و خوش‌ مَشرَب‌. فقط‌ یک‌ کمی‌ بیشتر از بقیه‌ شوخی‌ می‌کرد. نه‌ اینکه‌ مایه‌ تمسخر دیگران‌ شود، که‌اصلاً این‌ حرف ها توی‌ جبهه‌ معنا نداشت‌. سعی‌ می‌کرد دل‌ مؤمنان‌ خدا را شادکند.

از روزی‌ که‌ آمد، اتفاقات‌ عجیبی‌ در اردوگاه‌ تخریب‌ افتاد. لباس های‌ نیروها که‌ خاکی‌ بود و در کنار ساکهای شان‌ افتاده بود، شبانه‌ شسته‌ می‌شد وصبح‌ روی‌ طناب‌ وسط‌ اردوگاه‌ خشک‌ شده‌ بود. ظرف‌ غذای‌ بچه‌ها هر دو، سه‌ تا دسته‌، نیمه‌های‌ شب‌ خود به‌ خود شسته‌ می‌شد. هر پوتینی‌ که‌ شب‌بیرون‌ از چادر می‌ماند، صبح‌ واکس‌ خورده‌ و برّاق‌ جلوی‌ چادر قرار داشت‌...
او که‌ از همه‌ کوچکتر و شوختر بود، وقتی‌ این‌ اتفاقات‌ جالب‌ را می‌دید، می‌خندید و می‌گفت‌:" بابا این‌ کیه‌ که‌ شب ها زورو بازی‌ در می‌آره‌ و لباس‌ بچه‌ها و ظرف‌ غذا را می‌شوره‌؟"
و گاهی‌ هم می‌گفت‌: "آقای‌ زورو، لطف‌ کنه‌ و امشب‌ لباس های‌ منم‌ بشوره‌ وپوتین هام‌ رو هم‌ واکس‌ بزنه‌."

بعد از عملیات‌، وقتی‌ "علی‌ قزلباش‌" شهید شد، یکی‌ از بچه‌ها با گریه‌ گفت‌:" بچه‌ها یادتونه‌ چقدر قزلباش‌ زوروی‌ گردان‌ رو مسخره‌ می‌کرد؟ زورو خودش‌ بود و به‌ من‌ قسم‌ داده‌ بود که‌ به‌ کسی‌ نگم‌."
 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز



پدر کودک رو بغل کرد و تو آغوش گرفت​
کودک هم می خواست پدر رو بلند کنه​
ولی نتونست​

با خود گفت:
حتماً چند سال بعد می تونم...

بیست سال بعد پسر تونست پدر را بلند کنه

پدر سبک بود

سبکِ سبک

به سبکی
یک پلاک و چند تکه استخوان.....

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
دلم هوای عباس کرده ...

دلم هوای عباس کرده ...


.
.
.








اومد پیشم گفت:

خیلی دلم گرفته. روضه میخونی؟؟؟
شاید دیگه فرصت نباشه!!


گفتم!
برو شب عملیاته!
خیلی کار دارم!!



رفت و با دوستش برگشت!
اصرار که فقط چند دقیقه!!

خواهش میکنم.



3تایی نشستیم


گفتم:
چه روضه ای؟



گفت:
دلم هوای عباس کرده!



منم شروع کردم!


ای اهل حرم میر علمدار نیامد . علمدار نیامد!


سقای حرم سید و سالار نیامد . علمدار نیامد!


کلی وقت با همین دو بیت گریه کردند

رهاشون کردم ب حال خودشون!



عملیات با رمز یا ابالفضل العباس شروع شد


بیسیم زدم وضعیتشو بپرسم


گفتند:

چند لحظه قبل شهید شد با دست بریده و نارنجک به دست ...


 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز


می دونید تو جبهه تعاون کجا بود..؟

محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک خوشگل می گرفتند.

و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو تحویل می گرفتند.


بچه ها می دونید حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن

هیچ وقت...

.

یعنی شهید گمنام


زنده کن دل مرده را با صلوات بر شهید گمنام!
 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز


معلم وارد کلاس شد وشروع به حضوروغیاب کرد:

بزرگراه همت................حاضر

غیرت همت..................غایب

ورزشگاه همت..............حاضر

مردونگی همت..............غایب

مرام همت....................غایب

سمینارهمت..................حاضر

آقایی همت...................غایب

صداقت همت................غایب

همایش همت.................حاضر

صفای همت.................غایب

عشق همت..................غایب

آرمان همت..................غایب

یاران همت..................غایب

تیپ همت...................حاضر

غایبا
از حاضــــرا بیشتــــربودن

کلاس تعطیـــــــــــــــــــــــــــــل
 
بالا