گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

viva shz

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام سیا جون.
برو دل شکستمو دیگه به دست تو نمیدم/ دیگه کلام عاشقوونه ای برای تو نمیگم.
دیگه مثل تو خوشگل و قشنگ و بیوفا نمیخوام/اگه یه روز برات بمیرمم دیگه پیشت نمیام.
...من هنوز خواب میبینم که دوره دوره وفاست ..که اعتبار عشق به جاست..دنیا به کام ادماست...
 

vida90

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر لوس های تالار
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
همتون
هممون

[h=2][/h] این داستان رو يكي از پسراي كلاس يه روز با اب و تاب واسمون تعريف كرد و قسم میخورد که واقعیه: دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می‌گفت: جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه! اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی. 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد. وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.دیگه بارون حسابی تند شده بود. با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد. من هم بی معطلی پریدم توش. اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!! خیلی ترسیدم! داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمیتونستم حتی جیغ بکشم، ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم. تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند. از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین. بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم، وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند! یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار شده بود!!!؟ ه ه ه ه ه
وای بچه ها این رو تو یه سایت خوندم الان خ باحال بود...من که دارم ریسه میرم از خنده
 

vida90

عضو جدید
کاربر ممتاز
من سودی رو میخوام...کسی ندیدش؟
یه چیزدیگه هم دلم میخواد یه لیوان چای گرم با دوتاشیرینی خشک....
بزارم کنارمیز ویه خورده مطالعه کنم
 

sevda66

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلاااااااااام بچه ها. خوابیدم بیهوش شدم یعنی.شما چه خبر؟
 

elnaz0020

عضو جدید
کاربر ممتاز
....نه هنوز:D
...اصلا ما مهندس شیمی نمونه نداریم متاسفانه که النازی بخواد باشه:)

بروبگیر بعد بیا از دست فرمونم بد بگو:cool:.....حالا وق تی رفتم شرکت نفت رییس شدم اومدی گریه کردی ..کار دادم بهت میفهمی النازی نمونست:biggrin:
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به ویدا و سودا و بقیه که بودن و نبودن

خوندینش؟
من که هنوز دارم میخندم:biggrin:
 

viva shz

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بروبگیر بعد بیا از دست فرمونم بد بگو:cool:.....حالا وق تی رفتم شرکت نفت رییس شدم اومدی گریه کردی ..کار دادم بهت میفهمی النازی نمونست:biggrin:
.....بگو اقلا رییس پزوهشگاه نفت که یک احتمالی داشته باشه:D
..ساینا هم که نیست طرفداریتو کنه یکم که:)
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این هم تقدیم به الی عمـــهیک هفته بعد از شروع ترم




دو هفته بعد از شروع ترم






قبل از پایان ترم







در طول امتحانات میان ترم







بعد از امتحان میان ترم







قبل از امتحان پایان ترم







اطلاع از برنامه پایان ترم








7روز قبل از پایان ترم








6روز قبل از پایان ترم







5روز قبل از پایان ترم







4 روز قبل از پایان ترم


2 روز قبل از پایان ترم




1 روز قبل از پایان ترم



شب قبل از امتحان


1 ساعت قبل از امتحان



در طول امتحان



هنگام خروج از سالن امتحان
بعد از امتحان
 
بالا