گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام هم باشگاهیه قدیمیا
احوال شریف؟
ممنون خوبم.........
شما خوبی؟
سلام داش محسن
خوبی ؟
ای کسانی که ایمان آورده اید اکنون..........
پیچ؟؟!!
من؟؟!!
امکان نداره
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
شبی گفتم به قلیانم تو از جانم چه میخواهی؟
نوشت با خط دود خود به دردت میخورم گاهی
تو بر من مینهی آتش که درد خود کنی تسکین
من بیچاره میسوزم تو از حالم چه میدانی
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
۸:۴۴:۲۷


نه زمان به آخر رسیدن دنیاست
نه زمان حمله آمریکا به ایران
شاید ساعت باشکوه مادر شدن یک حوا باشد
شاید ساعت یتیم شدن یکی از فرزندان آدم
شاید ساعت لبخند زدن یک زندانی باشد ؛ وقتی میرود پشت باجه ملاقات
شاید ساعت کشیدن یک سیگار دزدکی با همه ی دلهره‌اش ؛زیر سایه کیوسک نگهبانی باشد
(به شرط اینکه پاس یک باشی )
شاید ساعت امضا‌های پشت سر هم ؛ توی یک دفتر بزرگ ؛ بعد از گفتن یک بله بلند با اجازه بزرگتر‌ها باشد
شاید ساعت گفتن آخرین حرف مشترک ؛ تو نزدیکترین محضر خونه ی محله
شاید تیک تاک ثانیه‌هایش شمارش معکوسی باشد برای کشته شدن شیرخواره‌ای دیگر در آغوش مادرش؛ با فشار دادن
دکمه کنترل از راه دور یک بمب ناقابل

شاید زمانی باشد که ثانیه‌هایش ناخواسته باعث ثروتمند شدن یک تازه به دوران رسیده و ورشکستگی حاج آقا بازاریان شود
عجب تب تندی است ؛ تب دلار و سکه ...راستی ۲ ثانیه پیش دلار چند بود !!؟
شاید ساعت قرار ملاقات‌های خیابانی باشد
همون عشق بازی‌های بی‌مجوز خودمان
همون رفاقت هایی که نه از سر هوس است نه تیغ زنی
بلکه یک دوستی ساده لوحانه است که ختم میشود به ۲ تا رانیِ آناناس از بوفه پارک
شاید ... شاید ... شاید
زمان بیدار شدن شیر پیری باشد که سالهاست در پوست گربه‌ای مظلوم به خواب رفته است
اما از همه ی این دردِ دل‌ها که بگذریم
ساعت یک سنت قدیمیست
همون تنها دلخوشیِ این روز‌های مردم سرزمین من
که ۳۶۵ روز باید چشم براهش بمانند
۸:۴۴:۲۷

سه‌ شنبه اول فروردین 91

پیشاپیش ؛زیباترین و بیاد ماندنی‌ترین لحظه زندگی مردم سرزمینم رو به همتون تبریک میگم
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
۸:۴۴:۲۷


نه زمان به آخر رسیدن دنیاست
نه زمان حمله آمریکا به ایران
شاید ساعت باشکوه مادر شدن یک حوا باشد
شاید ساعت یتیم شدن یکی از فرزندان آدم
شاید ساعت لبخند زدن یک زندانی باشد ؛ وقتی میرود پشت باجه ملاقات
شاید ساعت کشیدن یک سیگار دزدکی با همه ی دلهره‌اش ؛زیر سایه کیوسک نگهبانی باشد
(به شرط اینکه پاس یک باشی )
شاید ساعت امضا‌های پشت سر هم ؛ توی یک دفتر بزرگ ؛ بعد از گفتن یک بله بلند با اجازه بزرگتر‌ها باشد
شاید ساعت گفتن آخرین حرف مشترک ؛ تو نزدیکترین محضر خونه ی محله
شاید تیک تاک ثانیه‌هایش شمارش معکوسی باشد برای کشته شدن شیرخواره‌ای دیگر در آغوش مادرش؛ با فشار دادن
دکمه کنترل از راه دور یک بمب ناقابل

شاید زمانی باشد که ثانیه‌هایش ناخواسته باعث ثروتمند شدن یک تازه به دوران رسیده و ورشکستگی حاج آقا بازاریان شود
عجب تب تندی است ؛ تب دلار و سکه ...راستی ۲ ثانیه پیش دلار چند بود !!؟
شاید ساعت قرار ملاقات‌های خیابانی باشد
همون عشق بازی‌های بی‌مجوز خودمان
همون رفاقت هایی که نه از سر هوس است نه تیغ زنی
بلکه یک دوستی ساده لوحانه است که ختم میشود به ۲ تا رانیِ آناناس از بوفه پارک
شاید ... شاید ... شاید
زمان بیدار شدن شیر پیری باشد که سالهاست در پوست گربه‌ای مظلوم به خواب رفته است
اما از همه ی این دردِ دل‌ها که بگذریم
ساعت یک سنت قدیمیست
همون تنها دلخوشیِ این روز‌های مردم سرزمین من
که ۳۶۵ روز باید چشم براهش بمانند
۸:۴۴:۲۷

سه‌ شنبه اول فروردین 91

پیشاپیش ؛زیباترین و بیاد ماندنی‌ترین لحظه زندگی مردم سرزمینم رو به همتون تبریک میگم

توپ بود
دستت درست
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه عجب
بالاخره اومدید من اینجا نقش هویج رو باز می کردم داشتم همش ترک های سقفو نیگا می کردم تو تالار
مردم از تنهایی
 
بالا