برگرد ...
یا لا اقل مرا به خودم برگردان؛
این که نمی شود...
من با تو زندگی کنم؛
و خودم اینجا از تنهایی بمیرد!
یا لا اقل مرا به خودم برگردان؛
این که نمی شود...
من با تو زندگی کنم؛
و خودم اینجا از تنهایی بمیرد!
زیادى خوبى نکنید…
انسان است…
فراموشکار است…
از تنهایى اش که در بیاید
تنهایى ات را دور میزند…
پشت مى کند به تو…
به گذشته اش…
روزى میرسد که به تو میگوید:
شُـــما؟!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
![]() |
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | |
![]() |
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |