گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی فقط سکوت جواب سبکسری است

گاهی فقط سکوت جواب سبکسری است



چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است

جای گلایه نیست ! کــه این رسم دلبری است
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنهـــا گنـــاه آینـــه هـــا زود باوری است



مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهـــم برابر همگان ، نابرابری است
دشنام یا دعای تو در حق من یکی است
ای آفتاب هرچـــه کنـی ذره پروری است



ساحــل جــواب سرزنش مـــوج را نداد
گاهی فقط سکوت جواب سبکسری است
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لامسه

لامسه

رامش تمام جهان از دست های من اغاز می شود
انجا که بازوانم
بالش خواب های لطیف توست
و گیسوانت
لطافت رویای شیرین من
حریر موهایت بر شانه ام می ریزد
و لحظه های به خواب رفتنم
به جاودانگی لطیفی
پیوند می خورد
و از رویای شیرین نسیم و باران و بید
ناگزیر می شوم
.
.
.
تو باشی،
گیسوانت باشد،
و دست های من
آنوقت
تنها لامسه برای زندگی کردن کافیست…..
 

sahar jamali

عضو جدید
آدمها می آیند
خودشان را نشان میدهند
اصرار میکنند
برای اثبات بودنشان و ماندنشان
اصرار میکنند که تو نیز باشی همراهشان
همان آدمها
وقتی که پذیرفتی بودنشان را
وقتی که باورشان کردی
به سادگی
میروند
و تو میمانی با باوری که ...
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رنجشی نیست....
آدم‌ها همینند....
خوبند ولی‌ فراموش کار
می‌آیند.....
می‌ مانند....
می روند........
مثل مسافران کاروان سرا...
مثل ازدحام بی‌ انتهایِ یک خیابان...
کسی‌ برایِ بودن
نیامده ... نمی‌‌آید ...!!!
[/FONT]

 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
حافظ هم ..
از من کلافه است!
بس که ..
آمدنت را فال گرفتم!
 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


حوا یک سیب تو را به فرش رساند . . .

و یک سیب نیوتن را به عرش . . .
من که دوسیب میکشم . . .
کجـــــــــــــــــــــــــــــای قصه ام! ! ! !
 

nazanin.990

عضو جدید
کاربر ممتاز
با هر قدمی که دورتر میشوی،
انگار
دنیا هم تنگتر میشود !
تا آنجا که
تنها نقطه هائی باقی میمانند . . .
که آنها هم میشوند سهم نوشته هایم
.
میشوند "سه نقطه"
.
میشوند سکوت
میشوند بغض
میشوند جائی که درست
.
.
.
دلتنگی از آنجا آغاز میشود...
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
من همون ديوونه م که هيچ وقت عوض نميشه...
همونی که همه باهاش خوش حال هستن ..
همونی که اونقدر يه آهنگ رو گوش ميده که از ترانه گرفته تا ريتم و خوانندش متنفر بشه....
همونی که هق هق همه رو به جون دل گوش ميده ، اما خودش بغضاش رو زير بالش ميترکونه.....
همونی که همه فکر ميکنن سخته، سنگه اما با هر تلنگری ميشکنه...
همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش ميكنن...
همونی که تکيه گاه خوبيه اما واسش تكيه گاهی نيس...
همونی که کلی حرف داره اما ...

فقط خود خودمم هیچ کس حق نداره این تنهایی رو ازم بگیره
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم میخواست با تو تا آخر دنیا قدم بزنم
دلم میخواست برایت از ....................
بیخیال
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیـرِ گنبدِ شهرِسیاهی ها " آنجـا کـه آسمان خالـی بـود از دعـای آدمهـا
فــرار از تمـام خستگی ها " التـماسِ سنگــ فـرش خیابـان " بـه رفتـن ها
رقصِ نــور " در تـاریکـی نـگاه ها " نمیدانـم می آزارد یا نـوازش میدهد شهـر را
گذری پیچیده درکلافــِ سر درگم افکارها " انتهای بـازیِ آدمها باپـازلِ سنگــ فـرش ها
قابـــِ نگاهم همه در دود و صدا " انکار آدمها از بـودن ها " ندیدن ها "بی تفاوتی ها
هرکه راه خـودرا میرفتــ "بیهودگیِ چراغ راهنما "چندراهیِ گره خورده ازماشین وآدمها
همــه بـی تفـاوتـــ بـه حـسِ یکدیگــر " فـریـاد و داد و بـوق و تـرمــز مـاشین ها
کمی دقیـق شـدم بـه این حـسِ مشتـرکــ " بیـن من و این گــره ی شـهر ما
مثـل تـلاقـی و انتـخابـــِ حـس های درون هــر یـکـــ از مـا
زمـان انـگار ایستـاد در غـوغایـی پـر تلاطـم " حـس آشنـای نـا آشنـایی بـود بـرایـم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در زندگی برای هر آدمی !
از یک روز،
از یک جا ،
از یک نفر ،
به بعد ... !
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست !
نه روز ها، نه رنگ ها ، نه خیابان ها
همه چیز می شود
دلتنگی ... !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیشه های شکسته تعویض می شوند ...
پل های شکسته تعویض می شوند ...
و اما ...
آدم های شکسته ، فراموش ... !!!
ولی هنوز هم یادم هست که دلشکسته گوشه هایش تیز است
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
این بند دل آدم کجاست؟
که گاهی با
یک اسم
یا حضور یک نفر
و یا با یک لبخند "پاره" میشود
 
  • Like
واکنش ها: ros.

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای کاش

می توانستم تمام واژه های را که از آنها بیزارم ،

از دفتر روزگار پاک کنم .

کاش دیگر تنهائی را حس نمی کردم ،

و زمزمه درد آلود خستگی و انتظار را فراموش می کردم .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی وقت است که بی تابم
دلم تاب می خواهد . . . !
و یک هل محکم...
که دلم هری بریزد پایین
هر چه در خودش تلنبار کرده را.
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگی چه حس بدی است....
تنهایی چه حس بدی است
کــــــاش...
پاره ای ابر میشدم
دلم مهربانی می بارید
کاش نگاهم شرار نور میشد
اشتی میدادش
و
که دوست داشتن چه کلام کاملی است
و
مـــــن...
چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!
دلتنگی چه حس بدی است....
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
آسمان زندگی ات که ابری باشد
سایه ات هم تنهایت می گذارد


دیگران
که سهل اند
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا