قطره دلش دریا میخواست
خیلی وقت بود به خدا گفته بود
هربار خدا میگفت:
از قطره تا دریا راهی است طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست
قطره عبور کرد و گذشت، قطره ایستاد و منجمد شد، قطره روان شد و راه افتاد و به آسمان رفت
هربار چیز تازه از رنج و عشق و صبوری آموخت
تا روزی که خدا گفت:
امروز روز توست، روز دریا شدن
و خدا قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا چشید و دریا شدن را
روز دیگر قطره به خدا گفت:
از دریا بزرگتر، از دریا بزرگتر هم هست؟
خدا گفت: آری هست
قطره گفت پس من آن را میخواهم، بزرگترین را، بی نهایت را
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: این بی نهایت است
آدم عاشق بود و دنبال کلمه ای میگشت تا که عشقش را توی آن بریزد
اما
هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
قطره از قلب عاشق عبور کرد، آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت
وقتی قطره از چشم آدم چکید
خدا گفت: حالا تو بی نهایتی
چونکه تصویر من در اشک عاشق است
خیلی وقت بود به خدا گفته بود
هربار خدا میگفت:
از قطره تا دریا راهی است طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست
قطره عبور کرد و گذشت، قطره ایستاد و منجمد شد، قطره روان شد و راه افتاد و به آسمان رفت
هربار چیز تازه از رنج و عشق و صبوری آموخت
تا روزی که خدا گفت:
امروز روز توست، روز دریا شدن
و خدا قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا چشید و دریا شدن را
روز دیگر قطره به خدا گفت:
از دریا بزرگتر، از دریا بزرگتر هم هست؟
خدا گفت: آری هست
قطره گفت پس من آن را میخواهم، بزرگترین را، بی نهایت را
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: این بی نهایت است
آدم عاشق بود و دنبال کلمه ای میگشت تا که عشقش را توی آن بریزد
اما
هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
قطره از قلب عاشق عبور کرد، آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت
وقتی قطره از چشم آدم چکید
خدا گفت: حالا تو بی نهایتی
چونکه تصویر من در اشک عاشق است