گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت چراغ قرمز

همه برای عبور عجله داشتند ...

تنها من و نگاه تو

بی خیال هر قرمز و سبزی !

در همهمه ی بی عبور ماشین ها از هم عبور کردیم ...

و هیچ کس عبور ما را ندید !

چراغ سبز شد، همه رفتند ...

فقط من و تویی که عبور کرده بودیم

برای همیشه پشت چراغ قرمز دلمان ماندیم ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به تنهايي باغ بعد يك خواب زمستاني مي انديشم
و به گلهاي فرو خفته به دامان سكوت
من به يك كوچه گيج ....گيج از عطر اقاقي ها مي انديشم
و به يك زمزمه عابر مست كه ز تنهايي خود نا شاد است
من به دلتنگي شبهاي ملول و تهي ماندن خود از شادي
باز مي انديشم ......باز مي انديشم
ذهنم از خاطره ها سر شار است
و فرود آمدن معجزه در هستي من
مثل خوشبختي من دورترين حادثه است!
من به خوشبختي ماهيها مي انديشم
كه در آن وسعت آبي با هم باز هم همراهند
من به يك خانه مي انديشم ..يك خانه دور
كه در آن فانوسي مي سوزد
و در آن جاي تو مانده است تهي
و به گلهاي فراموشي آن گلدان مي انديشم
که ز بي آبي پژمرده شدند!
من به تنهايي خويش و به تنهايي باغ و به يك معجزه مي انديشم.......
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی کویری ما آسان نیست .
دستت درآستانه پیوستن می لرزد ،
زنهار !
تنهایی کویری ما آسان نیست .

تنهایی کویری ما
- این راستای نور وغرور ،این گشادگی عریان –
آسان نیست .
اینجا
برشانه های تشنگیت
هرگز
چتر نخواهد گشود
گیسوئی از نوازش باران ،
اینجا
برگیسوان خستگیت
هرگز
مرواریدنخواهدفشاند
ایثارآبشاران ،
وگامهای آمدنت را
هرگز
تفسیر نخواهد کرد
دیدار چشمه ساران ،
وشاخ بارور شدنت
هرگز
آرام نخواهد یافت
درچتر بال گستردن
- چونان درختی سرشار –
برجوجگان برگ وجوانه
درلانه های رویشزاران .


اینجا
بیدارباش خش خش
درخاربن
آذین هوش تو،
ومرگ
مرگ گزنده ، مرگ گریزنده ،
همسایه هماره تنهایی تو خواهد بود
درخشمزهرشرزه ماران
تنهایی کویری ما آسان نیست .
هشدار !
اینجا
خورشید بوته واری از تفنن است ،
و نور تازیانه بیداری است ،
وهرم خون مردان است
دریاوشی که در رگ توفیدن
ازکرانه خشم و شن
جاری ست .



اینجا
شب ، مثل شب ،
صدآسمان ستاره بیدار باید باشی ،
ورنه
غول هزارچشم هراسیدن
زودا که برتو راه ببندد ،
و روز ، مثل روز ،
روشنتر ازنگاهی هشیار باید باشی ،
ورنه
آئینه های هیچ نمای سراب
زودا که برتو بازنمایند
نقش تورا ،
به گونه نقشی برآب .


دستت در آستانه پیوستن می لرزد .
تنهایی کویری ما آسان نیست .
زنهار !
اینجا
مردان ره به کنگره آسمانشکاف نترسیدن برمی شوند
با رسیمانی از مار .

 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
برف سنگین زمستون همه چی رو کرده پنهون
آدمای شهر برفی خوابیدن تو خونه هاشون
آدمک برفی خسته روی برف و یخ نشسته
چشماش رو به انتهای شب بی ستاره بسته
دگمه ی لباسش از سنگ ، دلش از خواب زمین تنگ
کلاهش یه سطل خالی ، رو لباش خنده ی کمرنگ
دور گردنش یه شاله ،‌چشماش از جنس ذغاله
اون می خواد راه بره اما می دونه که این محاله

تنها همین آدمک از خواب زمین با خبره
یخ زده اما هنوزم از من و ما زنده تره

آدمک دلش شکسته ، ازنشستن شده خسته
برای رفتن از اینجا برف و یخ راهش رو بسته
تو اون تو یخ اسیره ، دوس داره که پر بگیره
حاضره برای فتح یک قدم حتی بمیره
تیله های داغ اشکش روی گونه هاش نشستن
پیچیده تو گوش کوچه صدای ترد شکستن
هق هق گریه ی تلخش توی شب بلنده اما
بسکه یخ بسته دلامون صداش رو نمی شنویم

تنهاهمین آدمک از خواب زمین باخبره
یخ زده اما هنوزم از من و ما زنده تره

فردا بچه های کوچه دیدن اون رفته از اینجا
اما انگار جای پاهاش روی برف نمونده بر جا
روی برفا باقی مونده ، اثر یه جای خالی
یه دونه سطل شکسته ، با دو تا چشم ذغالی ..

 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر بار که با کلاهی تازه می آیی

شادمانه بر سرم امتحان می کنم

تو می خندی و

آینه مات سادگی من



اما همین کلاه

بهانه ی خوبیست

که باز برگردی. . .
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت راوی که زمین طوفانی ست



آسمان در طلب قربانی ست







بغض سنگین و نفسگیری هست



که در ابعاد گلو زندانی ست







رعد ، این رعد خروشان در باد



گوییا قهقهه ای شیطانی ست







باد ، این باد پریشان در دشت



سر به سر نوحهّ سرگردانی ست







بوی پیراهن یوسف گم شد



بر علَم پیرهن عثمانی ست







فتنه ها از پی هم، همچون موج



می رسند و چه شبی ظلمانی ست !







حاجت این همه سوراخ نبود



کشتیی را که چنین طوفانی ست







خطر لرزش و ریزش دارد



شانه ها بر گسل ويراني ست







رسم ننگین برادر کشتن



مرده ریگ کهن انسانی ست







گفت راوی که در آفاق ظهور



پیش تر واقعهّ سفیانی ست







گفت راوی که زمین تاریک است



فتنهّ...[ خط سند خوانا نیست ]
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز هنگامه نام و ننگ است
راه بر ما تنگ است
یک نظر می شکند
می گریزد یک تن
یک نفر اما پرچم جان می ماند
یک نفر هست که باز
نغمه خونین را
در تمام شبها می خواند
عمر من
گرچه کوتاهتر از آه من است
هم درین نیم نفس
آن که می خواند و می ماند همراه من است

a
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساده با تو حرف می زنم

این پرنده ای که من کشیده ام

چرا نمی پرد؟

این ستاره

سرد و کاغذی است

این درخت

بی بهار مانده است

دانه های این انار طعم مرگ می دهد

من دلم گرفته…

هر چه می روم… نمی رسم
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نپذيرفتم شکست خويش را [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]پندهای دورانديش را[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من پذيرفتم که عشق افسانه است[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اين دل درد آشنا ديوانه است[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ميروم شايد فراموشت کنم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]با فراموشی هم آغوشت کنم[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ميروم از رفتن من شاد باش[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]از عذاب ديدنم آزاد باش[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گرچه تنها تر از من ميروی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آرزو دارم ولی عاشق شوی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آرزو دارم بفهمی درد را[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تندی برخورد سرد را [/FONT]
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمان‌ام باز
خیره به ناجایی
نگران می‌نگرد هیچ را
نمی‌برد خوابم باز!
خسته و بی‌زار، چون من‌اش
سرد!
شب از غصه تنهایی خویش
افتاده خموش.
نمی‌برد خوابش باز!
در فاصله‌ای میان تشک و ملافه
سکوت را به خیالی خوش می‌شمارم
نمی‌برد خوابم باز!
 

samira3242

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز من هم خواهم رفت....
بی خبر و ناگهانی.....
شاید آن روز کسی باشد که روزها را خواهد شمرد تا من برگردم...
اما...
می روم تا دیگر شاهد کوچه های خاطراتم نباشم....
تا دیگر دلم رنج نکشد...
تا دیگر از صدای دلنشینی مست نشوم و...
می روم تا دوباره عاشق نشوم...
تا دوباره چشمان زیبایی را نبینم که به بهانه ی دوری از آنها بازهم آه سوزناکی بکشم و...
آه....ش
این دل من چه اسرار و حکایتهای عجیبی را درخود پنهان کرده....
چه ساده بود این دل...که در نزد زیبارویی خود را
می باخت ،محبت می نمود ،و باز بی وفایی....
چگونه خوش کنم این دل کوچک خود را؟؟؟؟؟؟؟

ای تنهایی من...
تو را با هیچ چیز
نه رویای ناشناخته
نه صدای فراموش شده ی خوشبختی
و نه هیچ شادیه زودگذری
عوض نمی کنم
ای خلوت بی صدا
دیگر ترانه ی دلدادگی نمی خوانم
اما در آستانه ی این قلب در به در
همیشه تو را آرزو می کنم
همیشـــــــــــه

شاید وقتی دیگر....
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو چه مي داني اين دل كه پشت پيراهني از گل سرخ پنهان است،
چقدر دلتنگ توست؟
اگر ديواره ي دهليزهايش را ببيني كه با نام تو تزيين شده،
اگر صداي تند وهيجان آلودش را بشنوي،
آنگاه شايد كمي - فقط كمي- او را درك كني.
تو چه مي داني اين چشم كه از ميان تيرهاي مژگان و كمان ابروان
ردپاي تورا دنبال مي كند، چقدر مشتاق ديدار توست؟
اگر خود را در آيينه اش تماشا كني
و رودهاي گرمي كه دمادم از آن جاري مي شوند ببيني
آن وقت شايد كمي - فقط كمي - به او حق بدهي.
نه، تو اينها را نمي داني.
اگر مي دانستي ...
حتم داشتم حتي يك لحظه هم مرابا غم هايم تنها نمي گذاشتي
و دلت نمي آمد كه شعر هايم را نخواني.
كاش مي دانستي كه هر قطره باران آيينه اي است
كه مي تواني عشق مرا به خودت در آن ببيني،
آنگاه در روزهاي باراني هيچ گاه از قاب پنجره كنار نمي رفتي....
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
شمع تنها موجودی است در این عالم که در انبوه جمع، تنها است. در بحبوحه خلق، ساکت است. قلب انجمن است و بیگانه با انجمن.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من از این جمع،دلگیرم..تو در آن جمع تنهایی
چه دنیایی برایم ساختی ای غم!چه دنیایی!

چه رنجی می کشم تا صبح،وقتی چشم می بندم
چه رنجی می کشی وقتی که بر شب چشم بگشایی

مرا با آبرو داری چه کار ای اشک!راحت باش
که صدها ماجرا دارند با هم عشق و رسوایی

نپرس از من چرا آیینه ها را از تو می پوشم
حسادت می کنند آیینه ها وقتی تو می ایی
.
.

"مهدی مظاهری"
 

samira3242

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تابپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است ، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
براي اعتراف به كليسا مي روم
رو در روي علف هاي روييده بر ديواره كهنه مي ايستم
و همه ي گناهان خود را اعتراف مي كنم
بخشيده خواهم شد به يقين
علف ها
بي واسطه با خدا حرف مي زنند.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای دوست داشتن باید کودک باشی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و برای کودک بودن باید صادق باشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای صادق بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمی دانم...؟[/FONT]​
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا