گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ارام بـــاش دلــــم
او بــــی تو ارام استــــ



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کـاش مـی فـهـمیـدی .... قـــــ ــــهـر میـکنم تـا دسـتـم را

مـحـــــــ ـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی

بـمــــ ـــــان...

نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛

و آرام بـگویـى: هـر طور راحــــــ ـتـى ... !

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی بجای اینکه به تنهایی
بلند بشم
دستم به یه دیوار میزنم
تا بتونم بلند بشم
گاهی میفهمم بعضی چگونه دروغ میگویند
تا تصاحبم کنند
اما دلم تنها یک اتماس دارد
عشقت را به همچین کسانی نفروش
تو از عشقت به خدایت رسیدی
دیگر چرا
تازگی داشتن دستی را تمنا میکنی در حالی که همیشه به دستان عشقت وفادار میماندی
چرا تازگی
هوس یه محبت کوچیک یه لبخند کوچیک باعث میشه ارامش خودت خراب کنی
در حالی که میدونی این کار یه هوس بچه گانه هست
کنار خدا اروم باش
از اون روز که دلم اینها بهم گفت
اهسته به خدا گفتم
خدا جون اونی که دوستش دارم که هرگز ارزوی در اغوش گرفتن من نداشت
حداقل تو من بغل کن تا
اینقدر حس داشتن کسی که اغوشش از ان من باشه نداشته باشم
اینطوری
حداقل به دلم وفادار میمونم
اگه اون هم هر روز با بی وفایهاش اششکم در میاره مهم نیست
اخه من
نه خوشگلم
نه پولدار
نه خوش سر وزبون
برای همین زود دلش زدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تلاش کن تو زندگی مثل درختی باشی که اگه کسی بهت لگد زد "شکوفه"بارونش کنی...!​

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آينـده ام را ميــبيـــنم ... ســآلـهـآست
کـه تــو رفتــه اي ؛ امـا مــن هنــوز صــداي قــدم هــآي عجــول و پـر شتــابـم را
در پـس کــوچــه هــآيي کـه خــاطراتــت درآن مـوج مــي زنــند مــي شــنـوم...
آن روز، ميــدانم! رفتــه ام از يــادت ...
امــا روز فــرامــوشي تــو بــراي مـــن ،
روز مــرگ ذهــن مـــن اســت...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهایی
را دوست ندارم
اخر
همیشه
یاد حرفها میافتم
که میگویند
عشق نازیباست
تو اگر عاشقی مجرم هستی
و این مرا به سطوح میاورد
اخر کدام جرم
انان
که عشق را نمیشناسند
هنوز خدا را نفهمیدن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مـــی شود کمی بخـــندی به حوض آبـــــ

میخوآهم عکس بگیـــــرم

یــــآدگآری از روی مـــآه ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبح در خلوت بـــــــــــــــــــاغ
گل نسرین و شقایق با هـــــــــــــــم
سخن از داغ جدایی گفـتـــــــــــن
و شقایق گل خون گشته عاشــــــــــــــق
از عشق رازهایی می گفــــــــــــــت

و سپیدار کهنســــــــال
به لبخندی تــــــــلخ
پاسخش داد چنیـــــــــن :
عشق در دوره مــــــــا
بجز از نفرت و بی زاری نیســــــت

و شقایـــــــــق خندید
و به پاسخ گفتـــــــــش
عشـــــــــــق یعنی که
فـــــــــــدا گشتــــــــــــــن
و
جـــــــــــان دادن
و
خــــــــــاموش شدن
و چــــــــه زیبــــــــا سخنـــــــــی بــــــــــــــــــود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنها
بودنها را نگاه میکنیم
و میگریم
و فراموش میکنیم
عشق
یعنی
وفا
یعنی
مهر و محبت
یعنی
دوست داشتنهای بی دلیل
یعنی
قهر کردن و اشتی کردن
یعنی
پنهان شدن
پشت لحظاتی که
لبخند میزنی
بخاطر معشوقت تا شاد شود
اما دلت میخواهد در اغوشش بگیرد
و ارام در اغوشش اشک بریزی تا دردهایت کم شود
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیـای این روزهای من روزهایـ ـی است که درجا می زند و نـمی گـذرد!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی در تنهایی که اشک میریزم
میخندم اخر برای کسی که
تمام هستیم هست
اشک میریزم
اما نمیدانم
که چه این اهنگهای غمگین را گوش میدهم
باعث میشوند بغض کنم
و ارام اشک بریزم
تنهایی درد دارد وقتی
یک اهنگ غمگین
یک فنجان چای داغ
انوقت
در فنجانت قطرات اشکت را
هم میتوانی مزه مزه کنی
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نام خدایی که ابر را گریاند تا گل بخندد.
چه رسم
جالبی است، محبتت را میگذارند پای احتیاجت، صداقتت را میگذارند پای سادگیت، سکوتت
را میگذارند پای نفهمیت، نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت، ... ... و وفاداریت را
پای بی کسیت، و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و
محتاج....!!!
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچ وقت به کفشات نگاه کردی؟

دوهمراه دو عاشق با هم کثیف میشن
با هم تمیز میشن با هم با اب بارون خیس میشن
اگه یکیشون نباشه اون یکی زندگی براش بی معنی میشه

ای کاش ما ادما یکمی از کفشامون یاد میگرفتیم
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یک روز
شبیه به تمام روزهای دیگر
می ایی
نمی دانم صدایت چه اهنگی دارد
یا نگاهت چه درخششی
اما خوب می دانم
تو
تمام دردها را درمان می کنی
ارامش میشوی برای پریشانی ها
برای بیقراری ها
حتی دانه ها را به مقصد اصلیشان می رسانی
و در دل خاک می نشانی
تا جوانه بزنند و رشد کنند تا .................................................. .................................................. .................................................. ......................
می دانستی تنها به همین امید
زنده ام
با اینکه بد م
اما به همین امید زنده می مانم
تا تو بیایی
تا بگوییم چه گذشت بر تمام ثانیه هایمان
اما
نه
نمی گویم
چرا خاطرت را برنجانم
تو که باشی
نه دردی می ماند و نه غمی
بیا
بس است دیگر این انتظار طولانی................ بس است


ازخودمان خسته ایم

بیا
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست !
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!
خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....
میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .....






 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشیها آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازشه دستای تو عادت ترکم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه ها تو جا بذار
به پای عشق من بمون هیچکسو جای من نیار
مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم وتن من
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺳﺎﻗﻴﺎ اﻣﺸﺐ ﺻﺪاﻳم ﺑﺎ ﺻﺪاﻳت ﺳﺎﺯ ﻧﻴﺴﺖ
ﻳﺎ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺴﺘﻢ ﻳﺎ ﻛﻪ ﺳﺎﺯﺕ ﺳﺎﺯ ﻧﻴﺴﺖ

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی
روی تو را
کاشکی میدیدم..
شانه بالا زدنت را،
بی قید
و تکان دادن دستت که،
-مهم نیست زیاد-
و تکان دادن سر را که،
-عجیب! عاقبت مرد؟ -
افسوس!
کاشکی می دیدم..​

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



هر کسی برای خودش خیابانی دارد،
کوچه ای،
کافی شاپی
و شاید عطری،
که بعد از سالها خاطراتش گلویش را چنگ میزند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سخت ترین دو راهی ، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی
و گاهی
آنقدر منتظر میمانی تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها باید فراموش میکردی . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دچارِ آن لحظه ام که بیایی و ببینی حرارتِ دوریَت
بخارم کرده . . .
دودی شده ام به تیرگیِ ثانیه هایِ دوری . . .
تَه کشیده ام
و برایِ گریستنت هم دیر شده باشد
فرصتِ بدرقه کردنم را حتی دریغ کنم
بِشَوم یک مشت علامتِ سوالِ لعنتی
تا لمس کنی که چقدر کَمَت داشتم
تا درک کنی چقدر عذاب داشت
بازی کردن به رسمی که ابلیس هم تحملش را نداشت
انتظار و دوری
بازی بینِ شیشه و تیغه . . .
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش می دانستی
که پرندگان عشق...
هرگز دوبار پر نمی گشایند...
دوست من... عشق مسافری است...
که تنها یکبار... به سراغمان می آید...
و یکباره می رود.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم …

من
تو
و رقیبم


من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت …
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوی

غذایت را سرد می خوری

ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام!

لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!

ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!

شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!

تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست...

چه مرگــــته لعنــتی؟

همش با خودت میگی پس کــی یه روز خوب میاد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا