...سالها رفت و گذشت روزها از پی هم می آمدن
ه نشان از تو بدیدم نه خبر از تو رسید و در اندیشه خودبارها عهد شکستم که ز تو دل بکنم دل تنگم اما٬ همچنان منتظرت و به تصویری دور٬ در پس خاطره ها می نگرم
تو نيستي
اما من برايت چاي ميريزم
ديروز هم
نبودي كه برايت بليت سينما گرفتم
دوست داري بخند
دوست داري گريه كن
و يا دوست داري
مثل آينه مبهوت باش
مبهوت من و دنياي كوچكم
ديگر چه فرق ميكند
باشي يا نباشي
من با تو زندگي ميكنم
سادگیم را میبینی
ارام میخندی
اما هزار رنگیت را میبینم و ارام اشک میریزم
اخر عاشق همین هزار رنگ شده ام و از سادگی خویش بیزارم
اخر خیال میکنم من نیز اگر هزار رنگ شوم تو مرا دوست بداری
گاهی از عشق بگو برایم اسمان
گاهی از وفاداری بگو درخت
گاهی از صبوری بگو رودخانه
گاهی ازتنهایی بگو ابر
نمیدانم صبور بودن زیباست مهربان بودن زیباست
اما ما ادمها دوست داریم همیشه تنها باشیم
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هرجا که دلت میخواهد برو
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد
آنقدر آسمان دلت بگیرد
که با هزار شب گریه چشمانت
باز هم آرام نگیری..........
ادمها را نمیتوان درک کرد اخر هر کدامشان متفاوت با دیگریست
حتی نوع دوست داشتنشان
برای خودم متاسفم که بخاطر خودخواهی و غرور خود هرگز به کسی نمیگویم دوستت دارم
تنها در عمل میخواهم نشان دهم بدتر از ان اینکه تفسیر میکنم تمام حرفهای انها را که دوست دارم و به خود میگیرم
تویی که این را میخوانی بدان دوستت همیشه دوستت دارد
تنها مغرور هست از تمام دوست دارمهای مرده خود معذرت میخواهم
تنهایی سخته .... ولی آزار دهنده نیست ..... چون همه آدما از اول تنها بودن بعد دوتا شدن ..... نکتش همینجاست ...... تنهایی سخت نیست وقتی مزه دوتا بودنو نچشیده باشی ..... تنهایی وقتی سخته که بعد از دو تا شدن تنها بشی .....