بعد از رفتنت، در تنهایی خودم آینه ای روبرویم می گذارم
آن وقت من می شوم خودم
و تصویرم می شود تو
اول با تو قهر می کنم :
«تو دیگه چرا قهری ؟؟ من که با تو بودم! تو بی خداحافظی رفتی! چرا این طور حق به جانب نگام می کنی!صبر کن بذار حرفم رو بزنم»
همیشه همین طور مدام حرف خودت را می زدی و به حرفم گوش نمی دادی !! وقتی هم که قهر می کردی و حرف نمی زدی دوباره باید من پیشقدم می شدم. آخه از آینه که صدا بیرون نمی آید!
اصلا بی خیال این دفعه از قاب آینه بیا بیرون
در رو باز کن بیا تو
آینه رو هم می گذاریم تو گنجه!! هر وقت خواستیم خودمون را ببینیم تو چشم های هم دیگه زل می زنیم!! بعد هم دیگه رو می بوسیم در آغوش می کشیم!!
اونوقت دیگه آینه نیست که با هم دعوا کنیم.!! همیشه هم کنار هم هستیم.
منتظرم!! زود برگرد!!!