کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

paisa

کاربر بیش فعال
آدمی که خیانت نمیکنه دلیلش این نیست شریک زندگیش از هر لحاظ پرفکته یا آدمای بهتر سر راهش قرار نمیگیرن!
فقط ذاتش رو مث ذات بعضیا لجن نگرفته!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بگذارید رفتنی ها، بروند.
باور کنید اینطور خیلی بهتر است.
خوب میدانم اینکه با یک«خداحافظ» کوتاه بدرقه اش کنید، دردناکترین خنجریست که به خودتان زده اید.
اما، این زخم، درمان میشود!
اوکه حرف رفتن میزند، یعنی مدتهاست تو را رها کرده
حالا هی با اشک و زاری خاطرات خوب را یادش بیاور...
حالا هی با فریاد قولها و قسم ها و دوستت دارم هایی که گفته را برایش مرور کن
هی از آرزوهای مشترک بگو، از اینکه بدون او، هیچ میشوی
حالا هی بگو خوب میدانی بعد از تو کسی دوستش نخواهد داشت و تنها میماند
به وجدانش متوسل شو! بگو این اشک و آه دامنش را میگیرد و آن موقع پشیمانی سودی ندارد...
هر چند وقت یکبار پیامی بفرست، که یادت می آید فلان روز فلان حال عاشقانه را داشتیم؟
اما.... باور کن، اینها فایده ندارد.
به هر جان کندنی که شده سکوت کن. و بگذار رفتنی، برود.
چرا که اگر بخواهی برای نگه داشتنش به چیزی بجز دوست داشتن تکیه کنی، یک روز میبینی علاوه بر او، خودت را هم از دست داده ای!
میدانی یک آدم بی «خود» چه عذابی میکشد؟
این همان دردیست که درمان نمیشود
همان مرگ تدریجی.
خودتان را از دست ندهید.درد رفتن ها آرام میشود.اما یاد حقیر کردن خویشتن برای اوکه لیاقتش را نداشت، دردیست بی پایان.
بگذارید رفتنی ها بروند!
#سحرنازمقدم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قبل اینکه خودتان را در زندگی کسی جا کنید اول با خودتان روراست باشید
بعد شما، اوست که درد می کشد!
لحنش، نگاهش انقدر عوض میشود که خودتان هم باور نمی کنید!

#آیناز
 

sar sia

کاربر بیش فعال
[FONT=&quot]به دریا می زنم شاید به سوی ساحلی دیگر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می‌دانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]مرا می ساختند ای کاش از آب وگلی دیگر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به دنبال کسی جا مانده از پرواز می‌گردم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]فاضل نظری[/FONT]
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چه شیشه ها را پاک می کنم
ابرها کنار نمی روند

هر چه به گلدان ها آب می دهم
برفها آب نمی شوند

چرا هر چه چشمها را می بندم
این قصه به آخر نمی رسد


چرا راه ها کوتاه نمی آیند
دنیای عجیبی ست
هر چه بیشتر خودم را در آینه می بینم
بیشتر دلم برای تو تنگ می شود .
 

sar sia

کاربر بیش فعال
پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنید
من که رفتم بنشینید و ... هوارم بزنید
باد هم آگهـــی مرگ مرا خواهد برد
بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید
من از آیین شما سیر شدم ... سیر شدم
پنجـــه در هر چه کـه من واهمه دارم بزنید
دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!
خبـــر مرگ مرا طعنــــه به یــــارم بزنید
آی! آنها! که به بی برگی من می خندید!
مرد باشید و ... بیایید ... و ... کنارم بزنید
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺩَﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ،

ﺩﺭ ﻟﺒﺎﺱ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻧﻤﻲ ﮔُﻨﺠﺪ ...


ﻓﻘﻂ ﺑﺎﻳﺪ " ﺳﮑﻮﺕ " ﮐﺮﺩ ...


ﺑُﻐﺾ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ،ﻧﻤﻴﺸﮑﻨﺪ ... ﻓﻖﻁ "ﻧﻔﺴﺖ " ﺭﺍ ﻣﻴﺒُﺮﺩ ...


ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺯﻳﺎﺩ ﺷﺪ،ﺩﻟﺖ ﺩﻳﮕﺮ "ﺗَﻨﮓ " ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ... ﻓﻘﻂ ﻣﻴﺸﮑﻨﺪ ...


ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻭﺝ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ،ﮐﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻴﮑﻨﺪ ... ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ


" ﺟﺎﻟﺐ "ﺳﺖ ...


ﺑﻌﻀﻴﻬﺎ ﻣﻴﺨﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﻴﮕﺬﺭﻧﺪ ...




ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎ ﺳﺎﺩﮔﻴﺖ ﺭﺍ ﭘَﺴﻨﺪ ﻣﻴﮑﻨﻨﺪ ...



ﭼﻪ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺩَﺭﺩ

 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی رابطه ها مثل چینی ترک خورده ی هزار تیکه هست،هر کاری براش بکنی درست نمیشه که نمیشه،
باید کوتاه بیای.باید دردش رو به جون بخری ...
بعد یه جایی یه روزی بلند میشی،حتی اگه هنوز دلت درد داشته باشه.
هنوز چشمات قرمز باشه و خیس،
خاطره ها رو زیر پا له میکنی.
خوب و بد هم نداره.
بدهاش که هیچی.خوباشم میریزی دور
دلت رو خالی میکنی،زخماتو پانسمان میکنی
هر روز پانسمانشو عوض میکنی...
به زخمهات نگاه میکنی که چطور رنگ عوض میکنه
از صورتی به قرمز و از قرمز به سیاه
آخرش تیکه زخم از دلت کنده میشه،
یه روز بیدار میشی و دست رو دلت میزاری و هیچ گوشه تیزی دستت رو خراش نمیده...
سخته ولی کافیه به خودت بیای ... !
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کوچک که بودم کشتی هایم که غرق میشد

سریع برگی ازدفتر ‌مشقم میکندم

دوباره یکی مثل آن میساختم

ولی حالا روزاست که کشتی هایم غرق شده

وتنها در حسرت آنم که دیگر دفتر مشقی ندارم
 

sar sia

کاربر بیش فعال
برادر! خــون تو از سینه ی من می زند بیرون
بمان در خانه ات ، جلاد گردن می زند بیرون
سپر برداشتن را گازِ اشک آور نمی فهمد
زِرِه سودی ندارد ، تیر از تن می زند بیرون
نگیــــری خــــرده بـــر روبــــاه در بــــــــازارِ مکـاران

که امشب شیر هم خود را به مردن می زند بیرون

چرا "دست محبت سوی کس یازی در این سرما"
کــه از هر آستینی دستِ دشمن می زند بیرون

"زمستان است" و شب "بس ناجوانمردانه سرد است ، آی..."
نفس در سینـــــه فریــــــــاد است و بهمن می زند بیــــــــرون

تـــــو مــــاندی "در حیاط کوچک پــــاییز در زنـــــدان
و رخش از "خوان هشتم" بی تهمتن می زند بیرون
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدت هاست
که شعری ننوشته ام
و آرام آرام
چهــــــــره ات
دارد از خاطرم می رود.


مدت هاست
کلمات/ سراغم نمی آیند
و این یعنی که تو
چند پنجره ی دیگر
به افق های دور
نزدیک تر شده ای.
افقی
که از همین خیابان
آغاز شد
و رفت
تا که به گام هایت رسید.
به چادر چیت ِگلداری
که حالا
قسمتی از اردیبهشتِ خاطرات است...


مدت هاست
که شتاب زده
به دنبال خودکارم نبوده ام
تا تکه شعری را
بنویسم
لای بطالتِ روزنامه ای
در دسترس.

احتمال می دهم
این شکوفه ی آرام
که زل زده است
به آفتابِ نحیفِ آنطرفِ ایوان
به دنبالِ گوشه ای
دنج تر از بهار می گردد.

درست مثل من
که داری محو می شوی
در ذهنم
و کلمات را
در هیچ کجای خاطراتم
نمی یابم!
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خونه خالی خونه غمگین
خونه سوت و کور بی تو
رنگ خوشبختی عزیزم
دیگه از من دوره بی تو
مه گرفته کوچه ها رو
اما سایه ی تو پیداست
می شنوم صدای شب رو
میگه اونکه رفته اینجاست
تو با شب رفتی و با شب
می یای از دیار غربت
توی قلب من میمونی
پر غرور و پر نجابت
تو با شب رفتی و با شب
می یای از دیار غربت
توی قلب میمونی
پر غرور و پر نجابت
حالا دست منه تنها
شعر دستاتو میخونه
حس خوبه با تو بودن
تو رگای من میمونه
حالا دست منه تنها
شعر دستاتو میخونه
حس خوبه با تو بودن
تو رگای من میمونه
خونه خالی خونه غمگین
خونه سوت و کور بی تو
رنگ خوشبختی عزیزم
دیگه از من دوره بی تو
مه گرفته کوچه ها رو
اما سایه ی تو پیداست
می شنوم صدای شب رو
میگه اونکه رفته اینجاست
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میون این همه کوچه که به هم پیوسته
کوچه قدیمی ما کوچه بن بسته
دیوار کاه گلی یه باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ ، همیشه تو گوش ماست
این صدا لالایی خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هر چی هست
کوچه خاطره هاست
اگه تشنه ست اگه خشک
مال ماست . کوچه ماست
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا