کوچه های تنهایی
- شروع کننده موضوع @ RESPINA @
- تاریخ شروع
- وضعیت
70arezu
عضو جدید
واقعا خیلی سخته,اونوقت فقط خودت ممیمونی و خودت که تنهایی هات با اشکات باید پر بشه
نگار پاستور
متخصص میکروبیولوژی
فقط می دانم رفت به کجا رفت؟
چرا رفت؟
هیچ نمی دانم.....
شاید هم امد که من معنای رفتن را بفهمم
رفت برای همیشه
امد فقط برایم دنیائی فانی بسازد
امد دل شکسته ام را بسوزاند
شاید هم امد " برای تنهائی هایش کنارم باشد
اما بگوئید باز بیاید من هنوز مرحم دردهایش هستم
من هنوز همدم تنهائی هایش می مانم
من نمی روم " رفتن را بلد نیستم
تو دنیای ساده ام رفتن نیست
شکستن نیست
...............فقط سوختن است
چرا رفت؟
هیچ نمی دانم.....
شاید هم امد که من معنای رفتن را بفهمم
رفت برای همیشه
امد فقط برایم دنیائی فانی بسازد
امد دل شکسته ام را بسوزاند
شاید هم امد " برای تنهائی هایش کنارم باشد
اما بگوئید باز بیاید من هنوز مرحم دردهایش هستم
من هنوز همدم تنهائی هایش می مانم
من نمی روم " رفتن را بلد نیستم
تو دنیای ساده ام رفتن نیست
شکستن نیست
...............فقط سوختن است
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام "مستم
باز می لرزد دلم"دستم
باز گویی در دنیائی دگر هستم
انگار تکرار می شود گذشته هایم
باز برای دیدنت دل نگرانم
باز هوایت وجودم را پر کرده
تمام دنیایم را دگرگون کرده
چقدر نزدیک است لحظه ی دیدار
دلم تنگ است برای اخرین دیدار
باز من دیوانه ام "مستم
باز می لرزد دلم"دستم
باز گویی در دنیائی دگر هستم
انگار تکرار می شود گذشته هایم
باز برای دیدنت دل نگرانم
باز هوایت وجودم را پر کرده
تمام دنیایم را دگرگون کرده
چقدر نزدیک است لحظه ی دیدار
دلم تنگ است برای اخرین دیدار
این روزا خیلی تنــ ــــــ ــــــ ـــــهام، خیلی داغـــــــ ــــــونمهست کسی که مثل مـــــ ـــــــــ ـــــن دلش
نه برای کســــــــــــــــــــــی، نه بـــــــــــ ــــــــــرای عشقی،
نه برای جایی… نه برای چیزی! بلکه دلش برای خـــــ ـــــــ ــــــــ ـــودش تنگ شده… برای خود خــــ ـــــــــ ـــــــــ ــــــــ ـــــودش!؟
نه برای کســــــــــــــــــــــی، نه بـــــــــــ ــــــــــرای عشقی،
نه برای جایی… نه برای چیزی! بلکه دلش برای خـــــ ـــــــ ــــــــ ـــودش تنگ شده… برای خود خــــ ـــــــــ ـــــــــ ــــــــ ـــــودش!؟
میان پیچ کوچه گم شدی تمام نگاهم به دنبالت بود
هر چه بیشتر نگاه میکردم تو نبودی گم شدی در همان پیچ کوچه
هنوز همان جا میایم مینشینم تا دوباره از پیچ همان جاده بیایی و دوباره مرا در اغوش بگیری موهایم را نوازش کنی و ارام در گوشم نجوا کنی
دلت تنگم بود و اهسته تر نجوا کنی دوستت دارم و ارام بوسه ای بر لبانم بزنی
هر چه بیشتر نگاه میکردم تو نبودی گم شدی در همان پیچ کوچه
هنوز همان جا میایم مینشینم تا دوباره از پیچ همان جاده بیایی و دوباره مرا در اغوش بگیری موهایم را نوازش کنی و ارام در گوشم نجوا کنی
دلت تنگم بود و اهسته تر نجوا کنی دوستت دارم و ارام بوسه ای بر لبانم بزنی
در پیچ کوچه به دنبال نشانی میگردم نشانی
خانه تو
نه خانه خودم خانه ای که
بخاطرت از ان دور شدم تا با تو باشم
و تو چه ساده
مرا در خم پیچ تنها گذاشتی و رفتی
نمیدانم کجایی حتی نمیدانم چه میکنی
هر روز در خیالم ان ور پیچ را اینگونه تصور میکنم تو دلتنگ منی
چشم انتظار منی
ولی میترسم نکند
اگر از پیچ بگذرم دوباره تو را با دیگری ببینم
خانه تو
نه خانه خودم خانه ای که
بخاطرت از ان دور شدم تا با تو باشم
و تو چه ساده
مرا در خم پیچ تنها گذاشتی و رفتی
نمیدانم کجایی حتی نمیدانم چه میکنی
هر روز در خیالم ان ور پیچ را اینگونه تصور میکنم تو دلتنگ منی
چشم انتظار منی
ولی میترسم نکند
اگر از پیچ بگذرم دوباره تو را با دیگری ببینم
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
گفتگوهای تنهایی | ادبیات | 11187 | |
|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
|
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |
Similar threads
-
-
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم)
- شروع شده توسط حمید...HaMiD
- پاسخ ها: 122
-