اول هر چیزی سلام سلامی به گرمی 8 ماه غیبت.
دوم دوست ندارم هیچکس بهم بی احترامی کنه چون این موضوع واقا داره اذیتم می کنه و شدیدا احتیاج به کمک دارم. چون در مورد این موضوع نمی تونی تو اجتماع با کسی راحت حرف بزنی پس تصمیم گرفتم اینجا بگم اگرم کمکی نشد حداقل اروم بشم.
جوانی هستم 27 ساله که برایه بار دوم ازدواج کردم. ازدواج اولم 19 سالگی و ازدواج دومم 2سال پیش بود.
4 سال قبل هم با دختری آشنا شدم از طریق یکی از زنایه دوستم ولی نه همدیگرو دیدیم و کاری با هم کردیم ولی عجیب اینجا بود که خیلی شدید عاشق هم شدیم و من هیچ وقت نتونستم عشقشو فراموش کنم حتی بعد از ازدواج دومم. البته بگم به علت مشکلات خانوادگی و دوریه شهری که زندگی میکرد نتونستیم همدیگرو ببینیم.
تا اینکه 2 سال پیش به پیشنهاد اون رابطمون تموم شد و من به پیشنهاد خواهر بزرگترم با خواهر یکی از دوستاش که فامیل دورمونم میشه که انصافا هم خیلی خوشگله هم خیلی مهربونه را بهم معرفی کرد و بعد چند باز بیرون رفتن با هم عقدو بعد جشنو ازدواج کردیم.
تا هفته پیش همه چیز عالی بود من راضی راضی تا اینکه یهو یه شب برام یه اس ام اس اومد از همون دختره که 4سال پیش باهاش دوست بودم با این عنوان سلام نامی جان من ... هستم دارم برایه کاری میام تهران.
اول جواب ندادم ولی ول نکرد زنگ زد . وقتی صداشو شنیدم یاد اون موقعها افتادم و نتونستم که جواب نه بهش بدم رفتم و 2 بار باهاش ملاقات کردم اونم فقط تو ماشی و بیرون نرفتیم.
از اون روز زندگیم خراب شده افسرده شدم دلتنگم همش حوصله ندارم. از یه طرف زنم و خیلی دوسش دارم همچیزش کامل خدائی هیچ نقصی هم نداره و نمی خوام از دستش بدم از زندگیم از خونم از همچیزم راضی هستم از طرف دیگه وقتی یاد اون میوفتم تمام دست و پام شل میشه نمیدونم چه کنم.
اونم همش نصیحتم می کنه میگه نکن اینکارارو نامی جان ولی یک دقیقه خوبم بعدش یهو ...
یه چیزیم بگم از وقتی این اتفاق افتاده خیلی هم با زنم مهربونتر شدم؟؟!!!
نمی دونم چه کنم آخه مگه می شه آدم همزمان عاشقه 2 نفر باشه؟؟
راهنمائم کنید کمکم کنید چکار کنم؟
حالم از خودم بهم می خوره نمی دونم چکار کنم از نامیه شیطون و شاد و سرحال الان هیچی نمونده....


دوم دوست ندارم هیچکس بهم بی احترامی کنه چون این موضوع واقا داره اذیتم می کنه و شدیدا احتیاج به کمک دارم. چون در مورد این موضوع نمی تونی تو اجتماع با کسی راحت حرف بزنی پس تصمیم گرفتم اینجا بگم اگرم کمکی نشد حداقل اروم بشم.

جوانی هستم 27 ساله که برایه بار دوم ازدواج کردم. ازدواج اولم 19 سالگی و ازدواج دومم 2سال پیش بود.
4 سال قبل هم با دختری آشنا شدم از طریق یکی از زنایه دوستم ولی نه همدیگرو دیدیم و کاری با هم کردیم ولی عجیب اینجا بود که خیلی شدید عاشق هم شدیم و من هیچ وقت نتونستم عشقشو فراموش کنم حتی بعد از ازدواج دومم. البته بگم به علت مشکلات خانوادگی و دوریه شهری که زندگی میکرد نتونستیم همدیگرو ببینیم.
تا اینکه 2 سال پیش به پیشنهاد اون رابطمون تموم شد و من به پیشنهاد خواهر بزرگترم با خواهر یکی از دوستاش که فامیل دورمونم میشه که انصافا هم خیلی خوشگله هم خیلی مهربونه را بهم معرفی کرد و بعد چند باز بیرون رفتن با هم عقدو بعد جشنو ازدواج کردیم.
تا هفته پیش همه چیز عالی بود من راضی راضی تا اینکه یهو یه شب برام یه اس ام اس اومد از همون دختره که 4سال پیش باهاش دوست بودم با این عنوان سلام نامی جان من ... هستم دارم برایه کاری میام تهران.
اول جواب ندادم ولی ول نکرد زنگ زد . وقتی صداشو شنیدم یاد اون موقعها افتادم و نتونستم که جواب نه بهش بدم رفتم و 2 بار باهاش ملاقات کردم اونم فقط تو ماشی و بیرون نرفتیم.
از اون روز زندگیم خراب شده افسرده شدم دلتنگم همش حوصله ندارم. از یه طرف زنم و خیلی دوسش دارم همچیزش کامل خدائی هیچ نقصی هم نداره و نمی خوام از دستش بدم از زندگیم از خونم از همچیزم راضی هستم از طرف دیگه وقتی یاد اون میوفتم تمام دست و پام شل میشه نمیدونم چه کنم.
اونم همش نصیحتم می کنه میگه نکن اینکارارو نامی جان ولی یک دقیقه خوبم بعدش یهو ...
یه چیزیم بگم از وقتی این اتفاق افتاده خیلی هم با زنم مهربونتر شدم؟؟!!!
نمی دونم چه کنم آخه مگه می شه آدم همزمان عاشقه 2 نفر باشه؟؟
راهنمائم کنید کمکم کنید چکار کنم؟
حالم از خودم بهم می خوره نمی دونم چکار کنم از نامیه شیطون و شاد و سرحال الان هیچی نمونده....

