نتونستم. ولی به آینده امیدوارم.شده به بن بست برسی؟ یا از اون سخت تر، یکی از چاه های تاریک زندگی قورتت بده؟
ببینی همه ی انرژیت خرج شده و هنوز همونجایی؟
تونستی ازش بیرون بیای؟
اگه تونستی، یا نتونستی، در موردش بنویس. و در مورد اثرش روی ادامه زندگیت.
یعنی تا این سن سختی های زندگی رو تجربه نکردی؟تجربه نکردم شایدم بگم اره کنکور که خیلی اذیت شدم
یه قانون نانوشته زندگی هست که میگن هر چی سنت بره بالا مشکلاتت بیشتر میشه.
به نظر من با بالاتر رفتن سن، دو حالت پیش میاد.
کسیکه درست با مشکلات و مسائل زندگی مواجه بشه، و سعی کنه عاقلانه حلشون کنه، هرچه سنش بیشتر بشه "زندگی کردن" براش آسون تر می شه. چون اولا خیلی از مسائل زندگی تکراری هستند و هرچند ظاهرشون فرق می کنه اما الگوریتم و ابزار حلشون بسیار به هم شبیه هستند.
دوما، اینطور فردی چون از ابزارها و الگوریتم های مناسبی برای رویارویی با مسائل زندگی استفاده می کنه، هرچه بیشتر زندگی می کنه (سنش بالاتر می ره) هم ابزارهاش قوی تر می شن، هم الگوریتم هاش به بهینه شدن نزدیک تر می شن. مثلا ابزارهای مدیریتی (در شرایط خشم یا استرس یا ...)، یا الگوریتم مواجهه با شکست...
اما کسیکه از ابزارها و الگوریتم های درست استفاده نکنه، یا به فکر بهبود ابزارها و الگوریتم هاش نباشه، هرچه می گذره نه تنها مشکل رو مشکل میاره، بلکه از همون ابزارها و الگوریتم ها آسیب می بینه، و برای مقابله با مشکلات بعدی ضعیف تر می شه.
خلاصه زندگی کردن مثل یه تمرین بدنسازی می مونه. می تونه قوی ترمون کنه، می تونه بهمون آسیب بزنه.
البته این دو تیپی که گفتم، صفر و یکش بود. خیلی ها بین این حالات هستند، در بعضی موارد رویکرد درست دارن، در بعضی موارد رویکرد غلط.
شده به بن بست برسی؟ یا از اون سخت تر، یکی از چاه های تاریک زندگی قورتت بده؟
ببینی همه ی انرژیت خرج شده و هنوز همونجایی؟
تونستی ازش بیرون بیای؟
اگه تونستی، یا نتونستی، در موردش بنویس. و در مورد اثرش روی ادامه زندگیت.
به نظر من با بالاتر رفتن سن، دو حالت پیش میاد.
کسیکه درست با مشکلات و مسائل زندگی مواجه بشه، و سعی کنه عاقلانه حلشون کنه، هرچه سنش بیشتر بشه "زندگی کردن" براش آسون تر می شه. چون اولا خیلی از مسائل زندگی تکراری هستند و هرچند ظاهرشون فرق می کنه اما الگوریتم و ابزار حلشون بسیار به هم شبیه هستند.
دوما، اینطور فردی چون از ابزارها و الگوریتم های مناسبی برای رویارویی با مسائل زندگی استفاده می کنه، هرچه بیشتر زندگی می کنه (سنش بالاتر می ره) هم ابزارهاش قوی تر می شن، هم الگوریتم هاش به بهینه شدن نزدیک تر می شن. مثلا ابزارهای مدیریتی (در شرایط خشم یا استرس یا ...)، یا الگوریتم مواجهه با شکست...
اما کسیکه از ابزارها و الگوریتم های درست استفاده نکنه، یا به فکر بهبود ابزارها و الگوریتم هاش نباشه، هرچه می گذره نه تنها مشکل رو مشکل میاره، بلکه از همون ابزارها و الگوریتم ها آسیب می بینه، و برای مقابله با مشکلات بعدی ضعیف تر می شه.
خلاصه زندگی کردن مثل یه تمرین بدنسازی می مونه. می تونه قوی ترمون کنه، می تونه بهمون آسیب بزنه.
البته این دو تیپی که گفتم، صفر و یکش بود. خیلی ها بین این حالات هستند، در بعضی موارد رویکرد درست دارن، در بعضی موارد رویکرد غلط.
تجربه نکردم شایدم بگم اره کنکور که خیلی اذیت شدم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
D | چطور هزینه های ازدواج را کاهش دهیم؟ | گفتگوی آزاد | 43 | |
S | شما به چه زبان خارجی مسلط هستید و چطور تونستید در اون زبان به تبحر برسید ؟ | گفتگوی آزاد | 15 | |
![]() |
شما چطور خانواده تان را میبینید؟؟؟؟؟؟؟؟ | گفتگوی آزاد | 17 | |
![]() |
چطور باید تاپیک ایجاد کنم؟ | گفتگوی آزاد | 1 | |
![]() |
من مانتویی هستم تو چطور.. ؟؟ | گفتگوی آزاد | 9 |