نه عزیز . من و شما سواد و دانش و علم وارد شدن به این معقولات را نداریم . اگر باور نمیکنی این مطلب پائین را برایم معنی کن. حتی یک سطرش را نمیتونی بفهمی . به همین دلیل است که شاعر را با پیامبر اشتباهی میگیری.
فلسفه رستگاری اسپینوزافلسفه غرب
فلسفه ای نیست که به اندازه فلسفه اسپینوزا این همه ستایش و این همه خشم برانگیخته باشد ؛ کمتر فلسفه ای است که از آن دریافت هایی این همه متفاوت و درباره آن قضاوت هایی این همه مختلف کرده باشند . اسپینوزا برای معاصرانش انکار کننده مشیت الهی ،علل غایی و اختیار خرده گیرنده بر حجّیّت کتابهای مقدس و آورنده مذهبی همه خدایی است که فرد در آن محو می شود
معاصران او چنانکه در مورد بسیاری از فیلسوفان دیگر نیز میتوان دید ، بیشتر از «نفی» های نظام فلسفی اش به شگفت آمدند تا از «اثبات» های آن که با این همه روی دیگر آنهاست . فلسفه اسپینوزا در مجموع فلسفه رستگاری از طریق شناخت خداست . نزد او ،هدف فلسفه «جستجوی خیری است قابل انتقال ،که کشف آن ما را از لذتی دائم و عالی در زندگی آینده برخوردار خواهد کرد »
همه آنچه اصول اعتقادی مسیحی درباره خدایی آفریننده میگوید ، خدایی که با اراده ای آزاد عزم پدید آورن چیزهایی میکند که تصور آنها را در علم خود دارد و اراده اش از علت غایی خیر پیروی میکند همه اینها افسانه ای است که تشبیه در آن به آشکاری تشبیه در توصیف خدایان وثنی مذهبان است . راست است که خدا علت است ولی دلیلی است که معلول را به ما می فهماند ، به این معنی ، او علت فاعلی است ،هم علت ذوات است و هم علت وجود ها ،علت مستقل ، یا علت مطلقاً اولی است ، علتی است که از روی قوانین طبیعت عمل میکند ، یا علت آزادی است به همان معنی است ، یعنی علتی که موثر بالاستقلال است . خدا همچنین علت درونی است . به این معنی که فعل او به وجودی بیرون از خود منتقل نمی شود ، بنابراین خدا با آنچه فیلسوفان طبیعتش می نامند فرقی ندارد.
حتی نمیتونی این مطالب را بدرستی بخوانی چه برسد به اینکه معنیش هم بکنی . پس با این عقل و با این سوادت فعلا بخوان و بخوان و بخوان. ما و شما ها حریف این میادین نمیشویم. هنوز دهانتان و دهانمان بوی شیر میدهد.