همیشه باید خودمان را گول بزنیم !...

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسیاری از رفقای هدایت از جمله علوی و عبدالحسین نوشین به حزب توده پیوسته بودند و در مجموع نشست و برخاست وی با توده‌ای‌ها بیشتر شده بود و حتی مقالاتی در روزنامهٔ مردم که ارگان حزب توده بود با نام مستعار به چاپ رساند. لیکن علی‌رغم اصرار سردمداران حزب هرگز به حزب توده نپیوست.
پس از پایان جنگ و پیش‌آمدن مسائل آذربایجان هدایت از توده‌ای‌ها هم سرخورده شد و بیش از پیش به شرایط بدبین شد.بدبینی او به شرایط در نامه‌هایی که به جمال‌زاده و شهیدنورایی نوشته‌است، دیده می‌شود.......

دکتر شریعتی دردهدایت راناشی ازرفاه ودردبی دردی میداندو بی اعتقادی و اوارگی اورامحصول همین وابستگی طبقاتی به بورژوازی واشراف معرفی می کند:«اصولآهرطبقه ای دردهای خاص خودرادارد.مثلآطبقه بورژوازی _ ایران که ازاشراف قدیمی ایران هستندرانگاه کنیم.صادق هدایت یکی ازانهاست،که ازاشراف قدیمی وملاکین وخوانین بودندکه بعدتبدیل به«بورژوا»شدند. اشرافیت که تبدیل به بورژوازی می شودیک عکس العمل روانی خاص پیدامی کند.ازنظریک جامعه شناس وروانشناس اجتماعی تمام تلخ اندیشیها وحساسیتهادرروح صادق هدایت زاییده روانشناسی طبقاتی وی می باشد.این رنجها وغمها،رنج بی دردی ومرفهی است.امروزیک اموزگاریادانش اموزویاهرکس که وضع مرفهی دارد،دچاردردهای صادق هدایتی می شود...وطبقه اشراف ایران درگذشته دارای دردها ونیازهای موهوم روحی ومعنوی خاص خودبوده است.درگذشته این اشرافیت برای تشفی ان دردها ونیازهای موهوم به دنبال تصوف می رفت

...اما نسل دوم همین اشرافیت گذشته(بورژوازی امروز)دیگر نمی تواند به تصوف به عنوان یک داروتکیه کند،لذا اواره وبی پناه وبی اعتقادشده است.صادق هدایت خودنمونه خوبی است،چرا که هرروزمذهب عوض می کند،او اول مذهب کافکا را می گیرد،بعدگیاهخواری...»(1)

دکترشریعتی سپس به دلایل یأس ودلهره های فلسفی هدایت اشاره می کندو می افزاید:«...دلهره های فلسفی هدایت هم ناشی ازرفاه است.رفاه یک پوچی است...زندگی اش هدف ومعنی ندارد.کسی که رفاه دارد،برخوردارازواقعیتی است که خوددرانجام ان واقعیت هیچ سهمی ندارد.دیگری کار می کندواومی خورد،که این یک رابطه منطقی نیست.بنابراین رفاهی که داردپوچ است...»(2)

.
.
.
دکتر شریعتی در کتاب « تاریخ تمدن » می گوید: « دلهره فلسفی هدایت ناشی از رفاه است. رفاه یک پوچی است. پوچی معنا ندارد. زندگی اش هدف و معنی ندارد. کسی که رفاه دارد برخوردار از واقعیتی است که خود در انجام آن سهمی ندارد.......کار کردن است که انسان را می سازد. بنابراین { کسی که کار نکند و سختی نکشد } واقعیت اجتماعی را لمس نمی کند......صادق هدایت نمونه انسانی است که واقعیت برایش پوچ است و هیچ. بنابراین در جستجوی گمشده ای است که خلاء وجودیش را پر کند و عبث بودن خودش را معنی بدهد............{ نهایتا هدایت} به آخرین نقطه تفکرش می رسد و می بیند آن خلاء را با هیچ چیز نمی تواند پر کند.....» صص 91-94

منبع:


اشخاص دراثاردکترشریعتی،چاپ اول،انتشارات فردوسی.
.
.
.

استاداحمدفردید هدایت را بی ارتباط بامردم و«صوفی فرنگی»می نامد:«...من یکبار درجایی لفظصوفی فرنگی رادرباره صادق هدایت اطلاق کرده ام.صوفی فرنگی همان کسانی هستندکه درجهان امروزازعرفان وتصوف غرب وادبیات پوچ وتاترپوچ وازاینجورحرفها،سخن می گویند.بازگشت همه این صوفی فرنگی به این امراست وان اخرین مرحله نهائی فراراز«حق»به سوی «انانیت»اعم ازانانیت جمعی یا فردی...»

احسان طبری هم هدایت رابدینگونه معرفی می کند:«...نیست انگاری(نیهلیسم)ولذت گرایی

(هدویسم)وبدبینی(پی میسم)ولامذهبی(اته ئیسم)وملی گرایی گذشته پرست دراثارهدایت به چشم می خورد...هدایت زندگی رابازی پوچ ومسخره طبیعت می داندکه مرگ بران مرجح است ومردم را به قول خودش دراین«تله خربگیری»مشغول دلغکی ورذالت وپستی می بیندوازانها متنفراست وازخودنیزبیزاراست.لذا راه مرگ رامی پیماید،اوستایشگرمرگ است...»

منابع:
فردید ،احمد، روزنامه رستاخیز ، 11/8/1355 ،ص 19.

در قبال بولهوسی.......اول از همه معنای این کلمه رو باید تبیین کنیم......صرفا اون دید شما نیست.....با اینکه با پیشینه ای که برخی دوستانش گفته اند و برخی مطالبی که نوشته کم عین واقعیت نیست.........

این حرف هم سخن من نبود........سخن استاد مطهری بود ......در همون پست هم فکر میکنم نوشتم!


استاد شهيد مطهري در كتاب «عدل الهى»صفحه 161 دربارة خودكشي صادق هدايت مي‌نويسد: صادق هدايت چرا خودكشي كرد؟ يكي از علل خودكشي او اين بود كه اشراف زاده بود او پول توجيبي بيش از حد كفايت داشت، اما فكر صحيح و منظم نداشت. او از موهبت ايمان بي‌بهره بود، جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه‌كار و ابله مي‌دانست. از آن نوع لذتهايي كه او با آنها آشنا بود، ديگر چيزي باقي نمانده بود كه هستي و زندگي ارزش انتظار آنها را داشته باشد. او ديگر نتوانست از جهان لذت ببرد.

البته من درهمه نظرات با نظر دکتر شریعتی موافقم و تا حدودی خود هدایت رو مقصر وضعیتش نمیدانم......به هر حال حکومت رضا خان بوده و تبلیغ شبه مدرنیسم

شاید اگر هدایت هم زنده بود خودش جواب اینهارو میداد...
من در هر حال فکر میکنم که هدایت بیشتر از هر کسی پوچ بودن دنیا رو فهمید..
خیلی ها تو دنیا هستن که بی دینن و هیشکیو نمیپرستن و در نهایت هم به این پوچی ای که هدایت رسید نرسیدن..نه به خدا اعتقاد دارن نه به هیچی..ولی دارن همینجوری زندگی میکنن...
اونا هم باید خودکشی کنن..چرا اینکارو نمیکنن؟
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید اگر هدایت هم زنده بود خودش جواب اینهارو میداد...
من در هر حال فکر میکنم که هدایت بیشتر از هر کسی پوچ بودن دنیا رو فهمید..
خیلی ها تو دنیا هستن که بی دینن و هیشکیو نمیپرستن و در نهایت هم به این پوچی ای که هدایت رسید نرسیدن..نه به خدا اعتقاد دارن نه به هیچی..ولی دارن همینجوری زندگی میکنن...
اونا هم باید خودکشی کنن..چرا اینکارو نمیکنن؟

...............
سعدی در باب اول " گلستان " داستانی آورده ، می‌گوید : آقایی با غلامش به کشتی نشست . غلام که دریا ندیده بود وحشت کرد و بیقراری می‌نمود ، بطوری که اضطراب او ساکنین کشتی را ناراحت ساخت . حکیمی در آنجا بود ، گفت چاره این را من می‌دانم ، دستور داد غلام را به دریا افکندند . غلام‌ که خود را در میان امواج خروشان و بیرحم دریا مواجه با مرگ می‌دید سخت‌ تلاش می‌کرد که خود را به کشتی رساند و از غرق شدن نجات دهد . پس از مقداری تلاش بیفایده ، همینکه نزدیک شد غرق شود ، حکیم دستور داد که‌ نجاتش دهند . غلام پس از این ماجرا آرام گرفت و دیگر دم نزد . رمز آن‌ را جویا شدند ، حکیم گفت : لازم بود در دریا بیفتد تا قدر کشتی را بداند . آری ، شرط استفاده کردن از لذتها آشنا شدن با رنجها است . تا کسی‌ پایین دره نباشد عظمت کوه را درک نمی‌کند . اینکه خودکشی در طبقات مرفه‌ زیادتر است یکی از این است که معمولا بی ایمانی در طبقه مرفه بیشتر است‌ ، و دیگر از این است که طبقه مرفه ، لذت حیات و ارزش زندگی را درک‌ نمی‌کنند ، زیبایی عالم را احساس نمی‌کنند ، معنی حیات و زندگی را نمی‌فهمند . لذت و رفاه بیش از اندازه ، انسان را بی حس کرده و به‌ صورت یک موجود کرخ و ابله در می‌آورد . چنین انسانی بر سر موضوعات‌ کوچکی خودکشی می‌کند . " فلسفه پوچی " در دنیای غرب ، از یک طرف حاصل‌ از دست دادن ایمان است ، و از طرف دیگر محصول رفاه بیش از اندازه .


بسیاری از رفقای هدایت از جمله علوی و عبدالحسین نوشین به حزب توده پیوسته بودند و در مجموع نشست و برخاست وی با توده‌ای‌ها بیشتر شده بود و حتی مقالاتی در روزنامهٔ مردم که ارگان حزب توده بود با نام مستعار به چاپ رساند. لیکن علی‌رغم اصرار سردمداران حزب هرگز به حزب توده نپیوست.
پس از پایان جنگ و پیش‌آمدن مسائل آذربایجان هدایت از توده‌ای‌ها هم سرخورده شد و بیش از پیش به شرایط بدبین شد.بدبینی او به شرایط در نامه‌هایی که به جمال‌زاده و شهیدنورایی نوشته‌است، دیده می‌شود.......

دکتر شریعتی دردهدایت راناشی ازرفاه ودردبی دردی میداندو بی اعتقادی و اوارگی اورامحصول همین وابستگی طبقاتی به بورژوازی واشراف معرفی می کند:«اصولآهرطبقه ای دردهای خاص خودرادارد.مثلآطبقه بورژوازی _ ایران که ازاشراف قدیمی ایران هستندرانگاه کنیم.صادق هدایت یکی ازانهاست،که ازاشراف قدیمی وملاکین وخوانین بودندکه بعدتبدیل به«بورژوا»شدند. اشرافیت که تبدیل به بورژوازی می شودیک عکس العمل روانی خاص پیدامی کند.ازنظریک جامعه شناس وروانشناس اجتماعی تمام تلخ اندیشیها وحساسیتهادرروح صادق هدایت زاییده روانشناسی طبقاتی وی می باشد.این رنجها وغمها،رنج بی دردی ومرفهی است.امروزیک اموزگاریادانش اموزویاهرکس که وضع مرفهی دارد،دچاردردهای صادق هدایتی می شود...وطبقه اشراف ایران درگذشته دارای دردها ونیازهای موهوم روحی ومعنوی خاص خودبوده است.درگذشته این اشرافیت برای تشفی ان دردها ونیازهای موهوم به دنبال تصوف می رفت

...اما نسل دوم همین اشرافیت گذشته(بورژوازی امروز)دیگر نمی تواند به تصوف به عنوان یک داروتکیه کند،لذا اواره وبی پناه وبی اعتقادشده است.صادق هدایت خودنمونه خوبی است،چرا که هرروزمذهب عوض می کند،او اول مذهب کافکا را می گیرد،بعدگیاهخواری...»(1)

دکترشریعتی سپس به دلایل یأس ودلهره های فلسفی هدایت اشاره می کندو می افزاید:«...دلهره های فلسفی هدایت هم ناشی ازرفاه است.رفاه یک پوچی است...زندگی اش هدف ومعنی ندارد.کسی که رفاه دارد،برخوردارازواقعیتی است که خوددرانجام ان واقعیت هیچ سهمی ندارد.دیگری کار می کندواومی خورد،که این یک رابطه منطقی نیست.بنابراین رفاهی که داردپوچ است...»(2)

.
.
.
دکتر شریعتی در کتاب « تاریخ تمدن » می گوید: « دلهره فلسفی هدایت ناشی از رفاه است. رفاه یک پوچی است. پوچی معنا ندارد. زندگی اش هدف و معنی ندارد. کسی که رفاه دارد برخوردار از واقعیتی است که خود در انجام آن سهمی ندارد.......کار کردن است که انسان را می سازد. بنابراین { کسی که کار نکند و سختی نکشد } واقعیت اجتماعی را لمس نمی کند......صادق هدایت نمونه انسانی است که واقعیت برایش پوچ است و هیچ. بنابراین در جستجوی گمشده ای است که خلاء وجودیش را پر کند و عبث بودن خودش را معنی بدهد............{ نهایتا هدایت} به آخرین نقطه تفکرش می رسد و می بیند آن خلاء را با هیچ چیز نمی تواند پر کند.....» صص 91-94

منبع:


اشخاص دراثاردکترشریعتی،چاپ اول،انتشارات فردوسی.
.
.
.

استاداحمدفردید هدایت را بی ارتباط بامردم و«صوفی فرنگی»می نامد:«...من یکبار درجایی لفظصوفی فرنگی رادرباره صادق هدایت اطلاق کرده ام.صوفی فرنگی همان کسانی هستندکه درجهان امروزازعرفان وتصوف غرب وادبیات پوچ وتاترپوچ وازاینجورحرفها،سخن می گویند.بازگشت همه این صوفی فرنگی به این امراست وان اخرین مرحله نهائی فراراز«حق»به سوی «انانیت»اعم ازانانیت جمعی یا فردی...»

احسان طبری هم هدایت رابدینگونه معرفی می کند:«...نیست انگاری(نیهلیسم)ولذت گرایی

(هدویسم)وبدبینی(پی میسم)ولامذهبی(اته ئیسم)وملی گرایی گذشته پرست دراثارهدایت به چشم می خورد...هدایت زندگی رابازی پوچ ومسخره طبیعت می داندکه مرگ بران مرجح است ومردم را به قول خودش دراین«تله خربگیری»مشغول دلغکی ورذالت وپستی می بیندوازانها متنفراست وازخودنیزبیزاراست.لذا راه مرگ رامی پیماید،اوستایشگرمرگ است...»

منابع:
فردید ،احمد، روزنامه رستاخیز ، 11/8/1355 ،ص 19.

در قبال بولهوسی.......اول از همه معنای این کلمه رو باید تبیین کنیم......صرفا اون دید شما نیست.....با اینکه با پیشینه ای که برخی دوستانش گفته اند و برخی مطالبی که نوشته کم عین واقعیت نیست.........

این حرف هم سخن من نبود........سخن استاد مطهری بود ......در همون پست هم فکر میکنم نوشتم!


استاد شهيد مطهري در كتاب «عدل الهى»صفحه 161 دربارة خودكشي صادق هدايت مي‌نويسد:

انتشارات صدرا _چاپ سوم _1367_
صص188-189
« صادق هدایت چرا خودکشی کرد؟ یکی از علل خودکشی اواین بود که اشراف زاده بود؛ او پول توجیبی بیش از حد کفایت داشت، اما فکر صحیح و منظم نداشت او از موهبت ایمان بی بهره بود؛ جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه کار و ابله می دانست. لذت هایی که او می شناخت و با آنها آشنا بود، کثیف ترین لذتها بود و از آن نوع لذتها دیگر چیز جالبی باقی نمانده بود که هستی و زندگی ارزش انتظار آنها را داشته باشد.او دیگر نمی توانست از جهان لذت ببرد. بسیار کسان دیگر مانند او فکر منظم نداشته و از موهبت ایمان هم بی بهره بوده اند. اما مانند او سیر و اشراف زاده نبوده اند و حیات و زندگی هم هنوز برای آنها جالب بوده است لهذا دست به خودکشی نزده اند.

امثال هدایت اگر از دنیا شکایت می کنند و دنیا را زشت می بینند غیر از این راهی ندارند. نازپروردگی آنها چنین ایجاب می کند. آنها نمی توانند طعم مطبوع مواهب الهی را احساس کنند. اگر صادق هدایت را در دهی می بردند پشت گاو و خیش می انداختند و طعم گرسنگی و برهنگی را به او می چشاندند و عنداللزوم شلاق محکم به پشتش می نواختند و همین که سخت گرسنه می شد قرص نانی در جلوی او می گذاشتند آنوقت خوب معنی حیات را می فهمید و آب ونان و سایر شرایط مادی و معنوی حیات در نظرش پر ارج و با ارزش می گردید»

کتابخانه مدرسه فقاهت - عدل الهی - شهید استاد مرتضی مطهری



البته من درهمه نظرات با نظر دکتر شریعتی موافقم و تا حدودی خود هدایت رو مقصر وضعیتش نمیدانم......به هر حال حکومت رضا خان بوده و تبلیغ شبه مدرنیسم
اگر مطلب رو کامل بخوانید......به جوابتون میرسید..........این کتاب شهید مطهری از جمله کتاب های بی نظیر است......حتما وقت کردید بخوانید!
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
...............
سعدی در باب اول " گلستان " داستانی آورده ، می‌گوید : آقایی با غلامش به کشتی نشست . غلام که دریا ندیده بود وحشت کرد و بیقراری می‌نمود ، بطوری که اضطراب او ساکنین کشتی را ناراحت ساخت . حکیمی در آنجا بود ، گفت چاره این را من می‌دانم ، دستور داد غلام را به دریا افکندند . غلام‌ که خود را در میان امواج خروشان و بیرحم دریا مواجه با مرگ می‌دید سخت‌ تلاش می‌کرد که خود را به کشتی رساند و از غرق شدن نجات دهد . پس از مقداری تلاش بیفایده ، همینکه نزدیک شد غرق شود ، حکیم دستور داد که‌ نجاتش دهند . غلام پس از این ماجرا آرام گرفت و دیگر دم نزد . رمز آن‌ را جویا شدند ، حکیم گفت : لازم بود در دریا بیفتد تا قدر کشتی را بداند . آری ، شرط استفاده کردن از لذتها آشنا شدن با رنجها است . تا کسی‌ پایین دره نباشد عظمت کوه را درک نمی‌کند . اینکه خودکشی در طبقات مرفه‌ زیادتر است یکی از این است که معمولا بی ایمانی در طبقه مرفه بیشتر است‌ ، و دیگر از این است که طبقه مرفه ، لذت حیات و ارزش زندگی را درک‌ نمی‌کنند ، زیبایی عالم را احساس نمی‌کنند ، معنی حیات و زندگی را نمی‌فهمند . لذت و رفاه بیش از اندازه ، انسان را بی حس کرده و به‌ صورت یک موجود کرخ و ابله در می‌آورد . چنین انسانی بر سر موضوعات‌ کوچکی خودکشی می‌کند . " فلسفه پوچی " در دنیای غرب ، از یک طرف حاصل‌ از دست دادن ایمان است ، و از طرف دیگر محصول رفاه بیش از اندازه .



اگر مطلب رو کامل بخوانید......به جوابتون میرسید..........این کتاب شهید مطهری از جمله کتاب های بی نظیر است......حتما وقت کردید بخوانید!

پس یعنی همه باید به نون شبشون محتاج باشن تا درد بکشن و تو دنیا فقط به درد بی پولیشون فکر کنن و به بقیه چیزا فکر نکنن!؟
خب این دقیقن همون چیزیه که من عنوان تاپیک گذاشتم...همیشه باید خودمان را گول بزنیم...
اونا خودشونو گول نمیزنن خودشونو میکشن..
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس یعنی همه باید به نون شبشون محتاج باشن تا درد بکشن و تو دنیا فقط به درد بی پولیشون فکر کنن و به بقیه چیزا فکر نکنن!؟
خب این دقیقن همون چیزیه که من عنوان تاپیک گذاشتم...همیشه باید خودمان را گول بزنیم...
اونا خودشونو گول نمیزنن خودشونو میکشن..


خیر!.......کتاب استاد را بخوانید........منظور ایشون رو درک خواهید کرد.......

کسانی که خودکشی را به حساب حساسیت می‌گذارند باید بدانند که این " حساسیت " چه نوع حساسیتی است ؟ حساسیت آنها حساسیت ذوق و ادراک‌ نیست.......به این معنی نیست که فهم لطیف تری دارند و چیزهایی را درک می‌کنند که‌ دیگران درک نمی‌کنند ، حساسیت آنها به این معنی است که در مقابل‌ زیباییهای جهان ، بی احساس و کرخ و در مقابل سختیها زود رنج و کم‌ مقاومت اند . چنین آدمهایی باید هم خودکشی کنند........

زمانی با شخصی آشنایی دوری داشتم و می‌پنداشتم از خوشبخت ترین انسانها است . هر گونه وسیله مادی زندگی به نسبت برای وی فراهم بود . پول و ثروت ، پست و مقام ، شهرت ، همه را داشت . سخن از فرزند داشتن به‌ میان آمد ، گفت : من نمی‌خو استم و نمی‌خواهم که فرزند داشته باشم . پرسیدم : چرا ؟ گفت : من که خودم در این دنیا آمدم کافی است ، چرا اسباب رنج یک موجود دیگر را فراهم کنم ؟ رنجهایی را که من کشیده‌ام او هم بکشد ؟ ابتدا تعجب کردم ، اما بعد که اندکی بیشتر با روح او آشنا شدم‌ ، فهمیدم که این بیچاره راست می‌گوید ، وی در اینهمه ناز و نعمت جز رنج‌ نمی‌بیند . معمولا کسانی را که می‌پنداریم همه رنجها را از خود دور کرده‌اند بیش از همه رنج می‌برند . آری ، مصائب و بلاها نعمتهای بزرگی هستند که باید در برابر آنها سپاسگزار خدا بود ، نعمتهایی هستند که در صورت قهر تجلی کرده‌اند ، همچنانکه گاهی قهرهایی به صورت لطف ، ظهور می‌کنند . از این قهرها به‌ نوبه خود باید سپاسگزار بود . اما به هر حال باید متوجه بود که نعمت‌ بودن نعمت ، و نقمت بودن نقمت ، بستگی دارد به طرز واکنش و عکس‌ العمل ما در برابر آن .

ما می‌توانیم همه نقمتها را تبدیل به نعمت کنیم‌ تا چه رسد به آنچه در لباس نعمت نیز ظهور می‌کند ، و هم می‌توانیم همه‌ نعمتها را تبدیل به بلا و مصیبت کنیم ، تا چه رسد به آنچه در لباس بلا و مصیبت برای ما می‌رسد .

رنج ، گنج آمد که رحمتها در او است
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
ای برادر موضع تاریک و سرد
صبر کردن بر غم و سستی و درد
چشمه حیوان و جام مستی است
کان بلندیها همه در پستی است
آن بهاران مضمر است اندر خزان
در بهار است آن خزان مگریز از آن
همره غم باش و با وحشت بساز
می‌طلب در مرگ خود عمر دراز
............بایستی خودتان این کتاب را بخوانید تا لب کلام را متوجه شوید!

تغییر پذیری ماده جهان و پدید آمدن تکامل ، ناشی از تضاد است . اگر تضاد نمی‌بود هرگز تنوع و تکامل رخ نمی‌داد و عالم هر لحظه نقشی تازه بازی‌ نمی‌کرد و نقوشی جدید بر صفحه گیتی آشکار نمی‌شد ..........
قابلیت ماده‌ از برای پذیرش صورتهای گوناگون ، و تضاد صور با یکدیگر ، هم عامل تخریب‌ است و هم عامل ساختن ، هم عامل از بین بردن است و هم عامل ایجاد کردن ، تخریب گذشته و ساختن آینده ، بردن صورتها و نقشهای کهنه و آوردن نقشهای‌ تازه . هم انهدام و ویرانی معلول تضاد است و هم تنوع و تکامل ، زیرا اگر چیزی منهدم نمی‌شد ، تشکل تازه اجزاء با یکدیگر و ترکیب و تکامل مفهوم‌ نداشت . تا اجزاء و عناصر با یکدیگر نجنگند و در یکدیگر اثر نکنند ، مزاج متوسط و ترکیب جدید پیدا نمی‌شود . پس صحیح است که بگوییم : " تضاد ، منشأ خیرات و قائمه جهان است و نظام عالم بر آن استوار است " .
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیر!.......کتاب استاد را بخوانید........منظور ایشون رو درک خواهید کرد.......

کسانی که خودکشی را به حساب حساسیت می‌گذارند باید بدانند که این " حساسیت " چه نوع حساسیتی است ؟ حساسیت آنها حساسیت ذوق و ادراک‌ نیست.......به این معنی نیست که فهم لطیف تری دارند و چیزهایی را درک می‌کنند که‌ دیگران درک نمی‌کنند ، حساسیت آنها به این معنی است که در مقابل‌ زیباییهای جهان ، بی احساس و کرخ و در مقابل سختیها زود رنج و کم‌ مقاومت اند . چنین آدمهایی باید هم خودکشی کنند........

زمانی با شخصی آشنایی دوری داشتم و می‌پنداشتم از خوشبخت ترین انسانها است . هر گونه وسیله مادی زندگی به نسبت برای وی فراهم بود . پول و ثروت ، پست و مقام ، شهرت ، همه را داشت . سخن از فرزند داشتن به‌ میان آمد ، گفت : من نمی‌خو استم و نمی‌خواهم که فرزند داشته باشم . پرسیدم : چرا ؟ گفت : من که خودم در این دنیا آمدم کافی است ، چرا اسباب رنج یک موجود دیگر را فراهم کنم ؟ رنجهایی را که من کشیده‌ام او هم بکشد ؟ ابتدا تعجب کردم ، اما بعد که اندکی بیشتر با روح او آشنا شدم‌ ، فهمیدم که این بیچاره راست می‌گوید ، وی در اینهمه ناز و نعمت جز رنج‌ نمی‌بیند . معمولا کسانی را که می‌پنداریم همه رنجها را از خود دور کرده‌اند بیش از همه رنج می‌برند . آری ، مصائب و بلاها نعمتهای بزرگی هستند که باید در برابر آنها سپاسگزار خدا بود ، نعمتهایی هستند که در صورت قهر تجلی کرده‌اند ، همچنانکه گاهی قهرهایی به صورت لطف ، ظهور می‌کنند . از این قهرها به‌ نوبه خود باید سپاسگزار بود . اما به هر حال باید متوجه بود که نعمت‌ بودن نعمت ، و نقمت بودن نقمت ، بستگی دارد به طرز واکنش و عکس‌ العمل ما در برابر آن .

ما می‌توانیم همه نقمتها را تبدیل به نعمت کنیم‌ تا چه رسد به آنچه در لباس نعمت نیز ظهور می‌کند ، و هم می‌توانیم همه‌ نعمتها را تبدیل به بلا و مصیبت کنیم ، تا چه رسد به آنچه در لباس بلا و مصیبت برای ما می‌رسد .

رنج ، گنج آمد که رحمتها در او است
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
ای برادر موضع تاریک و سرد
صبر کردن بر غم و سستی و درد
چشمه حیوان و جام مستی است
کان بلندیها همه در پستی است
آن بهاران مضمر است اندر خزان
در بهار است آن خزان مگریز از آن
همره غم باش و با وحشت بساز
می‌طلب در مرگ خود عمر دراز
............بایستی خودتان این کتاب را بخوانید تا لب کلام را متوجه شوید!

اینا همش شعاره..
نوشته هاتونم خیلی طولانیه...منی که میخام خودکشی کنم حال ندارم این همه رو بخونم!:D
از کتابای ایشونم خوشم نمیاد بخونم نمیفهممشون!
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینا همش شعاره..
نوشته هاتونم خیلی طولانیه...منی که میخام خودکشی کنم حال ندارم این همه رو بخونم!:D
از کتابای ایشونم خوشم نمیاد بخونم نمیفهممشون!

چرا حالا این همه میخواید راه میخواید برین تا مجارستان........محیط برای خودکشی فرق میکنه؟!
از یه طرف میگید نخوندم...از یه طرف هم میگید اینا شعاره!
بالاخره خوندید یا نخوندید؟........واقعا خوندید و متوجه نشدید؟.........یعنی واقعا معنی این کلام رو متوجه نمیشید ولی داستان های ادبی رو بله؟!

نعمت‌ بودن نعمت ، و نقمت بودن نقمت ، بستگی دارد به طرز واکنش و عکس‌ العمل ما در برابر آن .

ما می‌توانیم همه نقمتها را تبدیل به نعمت کنیم‌ تا چه رسد به آنچه در لباس نعمت نیز ظهور می‌کند ، و هم می‌توانیم همه‌ نعمتها را تبدیل به بلا و مصیبت کنیم ، تا چه رسد به آنچه در لباس بلا و مصیبت برای ما می‌رسد .

نکنه زندگی نامتون شبیه صادق خان باشه ......البته امیدوارم سرانجامتون شوخی یا جدی شبیه این نشه........خیر پیش
 

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام علیکم...........عذرخواهی میکنم........دردور جدید فعالیتم در فضای عمومی فقط به استارتر پاسخ خواهم داد........موفق باشید
بسیار کار درستی میکنین
منم اگه اونجوری با اون سوز وگداز و اون حس و حال خدافظی میکردم بعد برمیگشتم :surprised: حتما حتما یه تغغییری در شکل حضورم ایجاد میکردم بالخره خیلی ضایعس که با احساسات اونهمه ادم بازی کنم و بعد باز برگردم :D
روند حضور جدیدتونو تبریک میگم خلاقانه بود ;)
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا حالا این همه میخواید راه میخواید برین تا مجارستان........محیط برای خودکشی فرق میکنه؟!
از یه طرف میگید نخوندم...از یه طرف هم میگید اینا شعاره!
بالاخره خوندید یا نخوندید؟........واقعا خوندید و متوجه نشدید؟.........یعنی واقعا معنی این کلام رو متوجه نمیشید ولی داستان های ادبی رو بله؟!



نکنه زندگی نامتون شبیه صادق خان باشه ......البته امیدوارم سرانجامتون شوخی یا جدی شبیه این نشه........خیر پیش

اونجا با تشریفات خاصی خاکم میکنن!!:D
چیو نخوندم؟
خب شعاره دیگه!
یکی از کتابای آقای مطهری رو خوندم خوشم نیومد دیگه هیچیشو نخوندم.اسم کتابشم حتی یادم نیست!!
داستانهای ادبی؟چه داستانهایی مثلن؟من داستان ادبی نوشتم براتون؟متوجه نمیشم چی میگید!
سرنوشتش خیلیم خوب بوده لا اقل یه قبر خوشگل داری!
 

a.m.i.r 94

عضو جدید
واقعا درکت می کنم.منم یه مدت خیلی به خودکشی فکر می کردم.حدود یک سال میرم پیش مشاور.به من کلا گفت که باید فعالیت هاتو بیشتر کنی. حالا چه ورزشی چه درسی چه اجتماعی و....یه مقدار روحیم بهتره ولی در کل احساس تو خالی بودن می کنم و وقتی فکر می کنم می بینم انگار با تمام کارهام دارم خودمو گول میزنم و وقت خودمو پر می کنم ولی جوابی واسه ی زندگی خودم پیدا نکردم. الانم دوباره یاد تمام مسائلم افتادم و اون حس توخالی بودن بهم دست داده. منم برم یه خودکشی کنم. :smile:
 

a.m.i.r 94

عضو جدید
هر وخ من خودکشی کردم توام کن :دی
منتظرم.خبرم کن:smile:
ولی جدی نباید این مسئله رو ول کنی.چون بعد یه چند وقت میاد سراغت. باید بری دنبالش و یه جوابی برای زندگیت پیدا کنی.البته رسیدن بهش ممکنه سخت باشه ولی...
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
این چیزی که میخوام بگم، به معنی انکار تلاش و... نیست!!!... ولی میخوام بگم که اگر ما به خدا توکل کنیم و بهش اعتماد داشته باشیم، همه چی درست و خوب پیش میره. یادمه یکبار یه چیزی افتاد توی ذهنم و گفتم کاش الان این اتفاق رخ بده، اما بعدش سریع خودبخود این اومد تو ذهنم: خب اگر خدا خودش بخواد اتفاق میفته! (یه حالت خاص و نمیدونم بگم چطور بود....رخ دادتوی ذهنم)...همینکه این فکر رو کردم (و این موضوع هرچندخیلی هم ضروری نبود) خدا خودش کاری کرد که اون اتفاقی که دوست داشتم اون موقع رخ بده، رخ داد!. درحالیکه اگر این فکرو نمیکردم و تو دلم هی میگفتم خدایا کاری کن الان اینجوری بشه یا اینجوری نشه، احتمالاً رخ نمیداد.
ولی خدا میخواست بااون اتفاق کوچیک بهم بفهمونه اگر همیشه برای هرکار ریز و درشتی من واقعاً از ته قلبم به خودش اعتماد کنم و خونسرد باشم و بیخیال (نه از نوع بیخیالی منفی) اون اتفاقاتی که (البته با نیات خوب) میخوایم حتما رخ میده. نیازی هم به جلزولز کردن ما انسان ها برای هرچیزی نیست.

میدونمم الان بعضیا باخودشون میگن چه خرافاتی و چه ربطی داره و...!!!.... ولی تا کسی خودش یه سری چیزا رو درونش حس نکنه یا تجربه نکنه، ممکنه انکارش هم بکنه!.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اونجا با تشریفات خاصی خاکم میکنن!!:D
چیو نخوندم؟
خب شعاره دیگه!
یکی از کتابای آقای مطهری رو خوندم خوشم نیومد دیگه هیچیشو نخوندم.اسم کتابشم حتی یادم نیست!!
داستانهای ادبی؟چه داستانهایی مثلن؟من داستان ادبی نوشتم براتون؟متوجه نمیشم چی میگید!
سرنوشتش خیلیم خوب بوده لا اقل یه قبر خوشگل داری!

خب اگر واقعا خوندید (البته اینکه شما مطالب طولانی بخونید خیلی بعید است...این حرف خودتون هست دیگه...آیا این مطلب صادق هدایت رو از کتابی پیدا کردین و اینجا گذاشتین یا پیام های فیس بوکی و این قبیل شبکه ها اجتماعی؟) دیگه حرفی نیست.....اگرم نخوندین پیش خلوت خودتون در این باره ها فکر کنید......من نمیدونم وضع مالی شما چطوری هست و به منم مربوط نیست!....ولی هر چه که هست امیدوارم انگیزه زندگی کردن رو از شما نگرفته باشد و نگیرد........

همچنین امیدوارم هیچ گاه ایمانم لااقل ریاد نمیشه نسبت به خداوند و ارزش های انسانی کم نشه و هیچ وقت چیزی که ظرفیتشو ندارم منو به اون نرسونه.....که چرا همانظور که شهید مطهری فرمودن ثروت زیاد خود میتونه ثبت مصیبت های عظما بشه که این مسئله رو در طول دوران زندگی خود به چشم دیده ام ......(از جمله یکی از آن ها زندان دانستن زندگی و یاس و ناامیدی و در حالت سکون قرار گرفتن)........کسی که یک روزی از دست اندرکاران بنیاد شهید بود و به خاطر یک لغزش امروز گرچه مال و منالی هم رقم زده ....ولی ایمان سابقش را به باد سپرده

برای شما هم آرزوی موفقیت دارم.....البته نه در خودکشی!....بلکه در کشف استعدادهای خود.....و من الله توفیق
 
آخرین ویرایش:

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
منتظرم.خبرم کن:smile:
ولی جدی نباید این مسئله رو ول کنی.چون بعد یه چند وقت میاد سراغت. باید بری دنبالش و یه جوابی برای زندگیت پیدا کنی.البته رسیدن بهش ممکنه سخت باشه ولی...
:smile: تشکر میکنم...
این چیزی که میخوام بگم، به معنی انکار تلاش و... نیست!!!... ولی میخوام بگم که اگر ما به خدا توکل کنیم و بهش اعتماد داشته باشیم، همه چی درست و خوب پیش میره. یادمه یکبار یه چیزی افتاد توی ذهنم و گفتم کاش الان این اتفاق رخ بده، اما بعدش سریع خودبخود این اومد تو ذهنم: خب اگر خدا خودش بخواد اتفاق میفته! (یه حالت خاص و نمیدونم بگم چطور بود....رخ دادتوی ذهنم)...همینکه این فکر رو کردم (و این موضوع هرچندخیلی هم ضروری نبود) خدا خودش کاری کرد که اون اتفاقی که دوست داشتم اون موقع رخ بده، رخ داد!. درحالیکه اگر این فکرو نمیکردم و تو دلم هی میگفتم خدایا کاری کن الان اینجوری بشه یا اینجوری نشه، احتمالاً رخ نمیداد.
ولی خدا میخواست بااون اتفاق کوچیک بهم بفهمونه اگر همیشه برای هرکار ریز و درشتی من واقعاً از ته قلبم به خودش اعتماد کنم و خونسرد باشم و بیخیال (نه از نوع بیخیالی منفی) اون اتفاقاتی که (البته با نیات خوب) میخوایم حتما رخ میده. نیازی هم به جلزولز کردن ما انسان ها برای هرچیزی نیست.

میدونمم الان بعضیا باخودشون میگن چه خرافاتی و چه ربطی داره و...!!!.... ولی تا کسی خودش یه سری چیزا رو درونش حس نکنه یا تجربه نکنه، ممکنه انکارش هم بکنه!.
والا ما هر چی ازش خاستیم نشد!!
خب اگر واقعا خوندید (البته اینکه شما مطالب طولانی بخونید خیلی بعید است...این حرف خودتون هست دیگه...آیا این مطلب صادق هدایت رو از کتابی پیدا کردین و اینجا گذاشتین یا پیام های فیس بوکی و این قبیل شبکه ها اجتماعی؟) دیگه حرفی نیست.....اگرم نخوندین پیش خلوت خودتون در این باره ها فکر کنید......من نمیدونم وضع مالی شما چطوری هست و به منم مربوط نیست!....ولی هر چه که هست امیدوارم انگیزه زندگی کردن رو از شما نگرفته باشد و نگیرد........

همچنین امیدوارم هیچ گاه ایمانم لااقل ریاد نمیشه نسبت به خداوند و ارزش های انسانی کم نشه و هیچ وقت چیزی که ظرفیتشو ندارم منو به اون نرسونه.....که چرا همانظور که شهید مطهری فرمودن ثروت زیاد خود میتونه ثبت مصیبت های عظما بشه که این مسئله رو در طول دوران زندگی خود به چشم دیده ام ......(از جمله یکی از آن ها زندان دانستن زندگی و یاس و ناامیدی و در حالت سکون قرار گرفتن)........کسی که یک روزی از دست اندرکاران بنیاد شهید بود و به خاطر یک لغزش امروز گرچه مال و منالی هم رقم زده ....ولی ایمان سابقش را به باد سپرده

برای شما هم آرزوی موفقیت دارم.....البته نه در خودکشی!....بلکه در کشف استعدادهای خود.....و من الله توفیق
استعداد!!
اوکی..
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
والا ما هر چی ازش خاستیم نشد!!
وقتی یه خواسته ای توی ذهنت شکل میگیره، باید همون لحظه به خدا درمورد برآورده شدن یا نشدنش اعتماد کنی. یعنی بگی بهترین اتفاق همونی هست که خدا برام پیش میاره. پس برای برآورده شدن یا نشدنش ناراحت نکنی خودت رو . و وقت و انرژیت رو تلف نکنی. بلکه به کارای دیگه ت هم برسی. همین باعث میشه موفق بشی. چه اون خواسته خاص و چه بقیه.
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی یه خواسته ای توی ذهنت شکل میگیره، باید همون لحظه به خدا درمورد برآورده شدن یا نشدنش اعتماد کنی. یعنی بگی بهترین اتفاق همونی هست که خدا برام پیش میاره. پس برای برآورده شدن یا نشدنش ناراحت نکنی خودت رو . و وقت و انرژیت رو تلف نکنی. بلکه به کارای دیگه ت هم برسی. همین باعث میشه موفق بشی. چه اون خواسته خاص و چه بقیه.

به قول فامیل دور شما به من پول بده من میخام بدبخت بشم!!
این همه آدم تو زندگیشون شکست خوردن خودشون خاستن اینجوری بشه؟مگه خدا نخاسته که شکست بخورن؟
یعنی اینجوری میشه که اونا یه چیزی و میخاستن خدا بشون داده بعد شکست خوردن ولی خودشون نمیخاستن..
مگه نمیگن بضی چیزا سر راه آدم قرار میگیره که خاست خدا بوده بعد یهووو میاد و همون چیز یهوو غیب میشه!
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردم هر جای دنیا ممکن است که به یک چیز و یا حقیقتی پایبند باشند مگر اینجا که مسابقه پستی و رذالت را میدهند.

 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
به قول فامیل دور شما به من پول بده من میخام بدبخت بشم!!
این همه آدم تو زندگیشون شکست خوردن خودشون خاستن اینجوری بشه؟مگه خدا نخاسته که شکست بخورن؟
یعنی اینجوری میشه که اونا یه چیزی و میخاستن خدا بشون داده بعد شکست خوردن ولی خودشون نمیخاستن..
مگه نمیگن بضی چیزا سر راه آدم قرار میگیره که خاست خدا بوده بعد یهووو میاد و همون چیز یهوو غیب میشه!


آدم مگه اختیار نداره؟. مگه رباتیم؟... هزاران هزار دلیل داره کسی شکست بخوره. تلاش نکردن...بدجنسی کردن با راه خلاف رفتن...برنامه ریزی غلط...اصلا شکست گاهی ام پل پیروزیه... دنیا که همینجوری لقمهء اماده نیست که.
خواست خدا هم در جریانه. خدا گاهی یه چیزو سرراه ما قرار میده اما به خودمون بستگی داره ازش فرصت بسازیم یا .....
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم مگه اختیار نداره؟. مگه رباتیم؟... هزاران هزار دلیل داره کسی شکست بخوره. تلاش نکردن...بدجنسی کردن با راه خلاف رفتن...برنامه ریزی غلط...اصلا شکست گاهی ام پل پیروزیه... دنیا که همینجوری لقمهء اماده نیست که.
خواست خدا هم در جریانه. خدا گاهی یه چیزو سرراه ما قرار میده اما به خودمون بستگی داره ازش فرصت بسازیم یا .....

نه نداره...آره رباتیم پس چی هستیم؟
اونی که راه درست و میره و شکست میخوره چی؟؟؟؟
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه نداره...آره رباتیم پس چی هستیم؟
اونی که راه درست و میره و شکست میخوره چی؟؟؟؟


جسارتا عرض می کنم.......این طور که من متوجه شدم..........شما از شکست خوردن میترسید .........آیا اشتباه برداشت کردم؟

من نمیدونم شما خدا رو قبول دارید یا نه .......که اگر ندارید بحث اصلا یک یز دیگه میشه........و اگه دارید و پرسش هایی براتون مطرح است یک چیز دیگر

تا این جا هرچه گفتیم گمان بر اینه که وجودیت خدا رو بهش معتقدین........با توجه به این همه نشانه که هست و فعلا هم بر این مبنا داریم میریم جلو
خداوند در آیات 2 و 3 سوره عنکبوت است به گمانم که می‌فرماید همه انسان‌ها در معرض ابتلاء و آزمون‌ها و فتنه‌ها هستند........ این آزمون‌ها در اشکال و اقسام متعدد و متنوع انجام می‌گیرد. گاه آزمون در شکل نعمت و گاه دیگر به شکل نقمت بروز می‌کند. این گونه نیست که آزمون نقمت سخت باشد، بلکه آزمون نعمت سخت‌تر و رهایی از آن دشوارتر است. صاحبان ثروت و قدرت و نعمت‌های بسیار، در آزمون‌های الهی بیشتر شکست می‌خورند تا کسانی که به نقمت و نقصانی امتحان می‌شوند.


و از طرفی ما این آیه رو در قرآن داریم .... بگو: «هر کس طبق روش ( و خلق و خوی ) خود عمل می کند و پروردگارتان کسانی را که راهشان نیکوتر است ، بهتر می شناسد.»
" قُل کُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکلَته ِ فَرَبُّکُم اَعلمُ بمَن هُوَ اَهدی سَبیلًا "


خلق و خوی و خصلت های درونی افراد است که شیوه عمل و رفتار آنها را در زندگي معین می کند. البته این خلق و خوی، تحت تأثیر دو عامل مهم است . یکی وراثت و دیگری تربیت.....و قدرت اختیار است که بر همه آن ها حاکم است......درسته که خداوند به انسان قدرت اختیار داده و اصلا بر مبنای همین تفاوت است که انسان جانشین خداوند در زمین است .....بر اساس همین مبناست که جایگاه انسان از فرشتگان و جنیان بالاتر است ......ولی معصومیت انسان رو به حال خود واگذار نکرده........انسان دستورات خدا رو انجام بده ....نه به صورت هر چه خوش آید .......خدا جاهایی که انسان در مسیر چندگانه قرار میگیره مستقیم یا غیر مستقیم بهش یاری میرسونه.......متناسب با وظافی که ما در قبال خداوند داریم و انجام داده ایم........یکی ازاین ها خواندن قرآن و کتب الهی........نماز هست......احترام به پدر و مادر.......حق الناس رو رعایت کردن و .........

اگر هم کسی دعایی میکنه و مستجاب نمیشه........قطعا دلایلی داره.......یک دلیلش به فعل خود ماها برمیگرده....یکی از عواملی که گفته میشه دلیل مستجاب نشدن دعای فردی است.......اینکه اون فرد فکر کنه خدا با او قهر است!........باید ایمان و اعتقاد قلبی باشه


..همین آزمون‌های الهی است که شخصیت هر انسانی را می‌سازد و شاکله وجودی او را درست می‌کند و ماهیتی جدید به او می‌دهد...... انسان در هنگام بروز مشکلات و سختی‌هاست که در اندیشه می‌شود تا راهکارهایی را برای برون رفت از مشکلات بیابد............

یک مثل زیبایی است........... احتیاج، مادر اختراعات و ابتکارات است. وقتی انسان در برابر بحران و مشکلی قرار گرفت و نیازمند آن شد تا خود را از آن رهایی بده عقلش رو به کار میندازه و از امکانات موجود برای خود چیزی می‌سازد تا بتواند آن مشکل را از میان بردارد یا تأثیرات آن را کاهش دهد و آسان‌تر امور زندگی خویش را بگذراند.
 
آخرین ویرایش:

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
جناب آقای محمد آقا
برام بسیار موجهه که چرا توی قسمت امتیاز نظرتون رو میذارین بهرحال تصمیم گرفتین در ظاهر فقط به استارتر پاسخ بدین
اما اینکه در قسمت مخفی پیام بذارین یا عمومی در میزان فشار روی قلبتون تاثیری نمیذاره ، همچنین روندتون رو هم اگر تغییر بدین کسی شمارو زیر سوال نمیبره پس انقدر خودتون رو اذیت نکنید و ظاهر و باطنتون رو یکی کنید ، از منظر دینی هم بهش نگاه کنیم این مصداق بارز ریا هست از شما بعیده.
درضمن کسی از رفتن شما خوشحال نبود که حالا از بازگشتتون ناراحت یا عصبانی باشه (خوددشمن دار پنداری؟!) من که خودم بعد از بازگشتتون فهمیدم با اون دبدبه و کبکبه رفتین
برعکس چیزی که فکر میکنید حضور شما در باشگاه موجب شادی ماست :)
به شخصه اگر قبل از بازگشتتون تاپیک خداحافظیتونو میدیدم بسیار غمگین میشدم
پس بدون خجالت ، خودتون باشید
موش و گربه بازی به محمد آقای بزرگ نمیاد
اون صفحه ی حقیرانه ی امتیازات شایستگی نظرات گهربار شما رو نداره ... محکم و شجاع داخل میدان باشید ;)

باعذرخواهی از استارتر پست نامرتبط دیگه ای نمیذارم
شماهم یا توهین و تهمت هاتون رو به صفحه ی شخصی من انتقال بدین یا روندتون رو کامل حفظ کنید نه فقط ظاهرا.
 
آخرین ویرایش:

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
جسارتا عرض می کنم.......این طور که من متوجه شدم..........شما از شکست خوردن میترسید .........آیا اشتباه برداشت کردم؟
بله میترسم
من نمیدونم شما خدا رو قبول دارید یا نه .......که اگر ندارید بحث اصلا یک یز دیگه میشه........و اگه دارید و پرسش هایی براتون مطرح است یک چیز دیگر
دااارم
تا این جا هرچه گفتیم گمان بر اینه که وجودیت خدا رو بهش معتقدین........با توجه به این همه نشانه که هست و فعلا هم بر این مبنا داریم میریم جلو
خداوند در آیات 2 و 3 سوره عنکبوت است به گمانم که می‌فرماید همه انسان‌ها در معرض ابتلاء و آزمون‌ها و فتنه‌ها هستند........ این آزمون‌ها در اشکال و اقسام متعدد و متنوع انجام می‌گیرد. گاه آزمون در شکل نعمت و گاه دیگر به شکل نقمت بروز می‌کند. این گونه نیست که آزمون نقمت سخت باشد، بلکه آزمون نعمت سخت‌تر و رهایی از آن دشوارتر است. صاحبان ثروت و قدرت و نعمت‌های بسیار، در آزمون‌های الهی بیشتر شکست می‌خورند تا کسانی که به نقمت و نقصانی امتحان می‌شوند.


و از طرفی ما این آیه رو در قرآن داریم .... بگو: «هر کس طبق روش ( و خلق و خوی ) خود عمل می کند و پروردگارتان کسانی را که راهشان نیکوتر است ، بهتر می شناسد.»
" قُل کُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکلَته ِ فَرَبُّکُم اَعلمُ بمَن هُوَ اَهدی سَبیلًا "


خلق و خوی و خصلت های درونی افراد است که شیوه عمل و رفتار آنها را در زندگي معین می کند. البته این خلق و خوی، تحت تأثیر دو عامل مهم است . یکی وراثت و دیگری تربیت.....و قدرت اختیار است که بر همه آن ها حاکم است......درسته که خداوند به انسان قدرت اختیار داده و اصلا بر مبنای همین تفاوت است که انسان جانشین خداوند در زمین است .....بر اساس همین مبناست که جایگاه انسان از فرشتگان و جنیان بالاتر است ......ولی معصومیت انسان رو به حال خود واگذار نکرده........انسان دستورات خدا رو انجام بده ....نه به صورت هر چه خوش آید .......خدا جاهایی که انسان در مسیر چندگانه قرار میگیره مستقیم یا غیر مستقیم بهش یاری میرسونه.......متناسب با وظافی که ما در قبال خداوند داریم و انجام داده ایم........یکی ازاین ها خواندن قرآن و کتب الهی........نماز هست......احترام به پدر و مادر.......حق الناس رو رعایت کردن و .........
رعایت کردم
اگر هم کسی دعایی میکنه و مستجاب نمیشه........قطعا دلایلی داره.......یک دلیلش به فعل خود ماها برمیگرده....یکی از عواملی که گفته میشه دلیل مستجاب نشدن دعای فردی است.......اینکه اون فرد فکر کنه خدا با او قهر است!........باید ایمان و اعتقاد قلبی باشه

دیگه هیج دعایی ندارم..تا وقتی که واسش ارزش قائل باشه خدا..اول میگه دعا کنید بعد میگه دلم نمیخاد برآوردش کنم!طلبکار که نیستم ازش!:D
..همین آزمون‌های الهی است که شخصیت هر انسانی را می‌سازد و شاکله وجودی او را درست می‌کند و ماهیتی جدید به او می‌دهد...... انسان در هنگام بروز مشکلات و سختی‌هاست که در اندیشه می‌شود تا راهکارهایی را برای برون رفت از مشکلات بیابد............

یک مثل زیبایی است........... احتیاج، مادر اختراعات و ابتکارات است. وقتی انسان در برابر بحران و مشکلی قرار گرفت و نیازمند آن شد تا خود را از آن رهایی بده عقلش رو به کار میندازه و از امکانات موجود برای خود چیزی می‌سازد تا بتواند آن مشکل را از میان بردارد یا تأثیرات آن را کاهش دهد و آسان‌تر امور زندگی خویش را بگذراند.

شما مثل بابا مامانم حرف میزنید:D
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز


خوشحالم که دختر قرآن خوان( یا هر کدام از کتب الهی) و نماز خوانی هستید.......خوشحال ترم که برای حرف پدر و مادرتون با احترام برخورد میکنید .....و از همه این ها خوش حال ترم که قاطعانه میگید حق الناس گردنتان نیست
در حالیکه شخص من در قبال خودم در زمینه حق الناس مطمئن نیستم

در قبال ترس از شکست.......این مسئله یکی از دلایل این جور نگرش شما به زندگی است......من روان شناس نیستم......ولی تا حدودی در این بعد مطالعه کرده ام.......برخلاف تصوری که دارید بزرگترین شکست توقف هست.....شکست به معنای واقعی ......کسی که به خاطر ترس از شکست در حالت سکون خودشو قرار بده تجربه نشون داده به جایی نمیرسه.......در عوض کسانی که شکست رو تجربه کردن در زندگی موفق تر بودن
یک مثال اروپایی بزنم....استیو جابز.....سرگذشتشو بخونید....اگه به خاطر یک اخراج که شکست تلقی میشه گوشه نشینی اختیار میکرد دیگه این استیو جابز معروف که حالا هم که مرده اسمش در تاریخ ماندگار شده نمیشد یا وارن بوفت .......
شاید هم بد نباشه حتی با پزشک های روان شناس در این باره مشورتی بکنید........البته اگر حاد است و جلوی هر حرکت شما رو میگیره
نمیخوام قصه بگم و میدونم این مسئله به روحیات و اعتقادات افراد خیلی مرتبطه...چه بسا برخی جاها هم خود من محتاظ رفتار کردم ..که چوبشو بعدا خوردم..جالبه اول فکر میکردم درست این بوده ....ولی وقتی آینده خودش اومده سراغم قبطه خوردم که چرا این کار رو نکردم!......ولی میخوام بگم کمی مثبت تر فکر کنید....برای خودتون هدف گذاری داشته باشید....از هدف گذاری ابتدا کوچیک تا همینطور به سمت بزرگ....اون وقت نتایج کارتون رو ببینید......اگه شکست هم بود خب بررسی کنید....این خودش میشه یه تجربه که این راه تکرار نشه......و اصلا همین پستی و بلندی های زندگی هست که اون رو شیرین میکنه .......به آدمی امید و انگیزه میده
پاینده باشید خواهرم.........
 
آخرین ویرایش:

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشحالم که دختر قرآن خوان و نماز خوانی هستید.......خوشحال ترم که برای حرف پدر و مادرتون با احترام برخورد میکنید .....و از همه این ها خوش حال ترم که قاطعانه میگید حق الناس گردنتان نیست
در حالیکه شخص من در قبال خودم در زمینه حق الناس مطمئن نیستم
پاینده باشید خواهرم.........

منم از شما مطمئن نیستم!خخخ:D
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشحالم که دختر قرآن خوان( یا هر کدام از کتب الهی) و نماز خوانی هستید.......خوشحال ترم که برای حرف پدر و مادرتون با احترام برخورد میکنید .....و از همه این ها خوش حال ترم که قاطعانه میگید حق الناس گردنتان نیست
در حالیکه شخص من در قبال خودم در زمینه حق الناس مطمئن نیستم

در قبال ترس از شکست.......این مسئله یکی از دلایل این جور نگرش شما به زندگی است......من روان شناس نیستم......ولی تا حدودی در این بعد مطالعه کرده ام.......برخلاف تصوری که دارید بزرگترین شکست توقف هست ......کسی که به خاطر ترس از شکست در حالت سکون خودشو قرار بده تجربه نشون داده به جایی نمیرسه.......در عوض کسانی که شکست رو تجربه کردن در زندگی موفق تر بودن
یک مثال اروپایی بزنم....استیو جابز.....سرگذشتشو بخونید....اگه به خاطر یک اخراج که شکست تلقی میشه گوشه نشینی اختیار میکرد دیگه این استیو جابز معروف کهحالا هم که مرده اسمش در تاریخ ماندگار شده نمیشد یا وارن بوفت .......

نمیخوام قصه بگم و میدونم این مسئله به روحیات و اعتقادات افراد خیلی مرتبطه...چه بسا برخی جاها هم خود من محتاظ رفتار کردم ..که چوبشو بعدا خوردم..جالبه اول فکر میکردم درست این بوده ....ولی وقتی آینده خودش اومده سراغم قبطه خوردم که چرا این کار رو نکردم!......ولی میخوام بگم کمی مثبت تر فکر کنید....برای خودتون هدف گذاری داشته باشید....از هدف گذاری ابتدا کوچیک تا همینطور به سمت بزرگ....اون وقت نتایج کارتون رو ببینید......اگه شکست هم بود خب بررسی کنید....این خودش میشه یه تجربه که این راه تکرار نشه......و اصلا همین پستی و بلندی های زندگی هست که اون رو شیرین میکنه .......به آدمی امید و انگیزه میده
پاینده باشید خواهرم.........

اصلن دیگه نمیتونم هدفی داشته باشم..
متاسفم:(
 

lord70

عضو جدید
نهههههههههههه
اتیییییییییییییییی
نروووووووووووووووووو
گولشو نخووووووووووووووووووووور
:cool:
چرا گول میخوره :mad:

کبوتر با کبورت باز با غاز
کند غاز با کلاغ پرواز!:D


نه پس من خودمو وفق یدم؟؟
خودش من وآروده دنیا خودشوم باید طبق سلایق من عمل کنه..والاااا...ما رو به زو آوردن تو دنیا تازه میخان بر طبق میل اونا زندگی کنیم!:D


همیشه باید گوووول خورد!


اگه پول تو جیبی بیش از حد داشت پس چرا رفته بود کارمند بانک شده بود؟؟کسی که پولداره میره کارمند میشه؟؟کسی که پولداره پول غذا و خوردو خوراکشو رفیقش میده؟شما حرفایی که میگید راجبش تفکرات خودتون راجبش هست..جهان را مانند خود بوالهوس میدانست؟؟این هوسش تو چیش بوده میشه توضیح بدی؟؟


(هوا تقریباً مثل بهار است. ممکن است که سرما عقب افتاده باشد. به هر حال هر اتفاقی بیفتد یا نیفتد در زندگی احمقانۀ ما تغییری پیدا نمی شود. ما هم به طور احمقانه آنرا می گذارنیم چون کار دیگری از دستمان برنمی آید.)

به حرف هاش گوش نکن اگه گوش کنی من خودم دار میزنم:D
 
بالا