دختر خالم تعریف میکرد میگفت دوستش میرفته تعلیم رانندگی موقع دنده عقب که شده برگشته از شیشه عقب چک کنه چطوری داره میره ...دیده دستش خورده به یه چیز پشمالو....نگاه کرده دیده بجای اینکه دست راستشو بندازه پشت صندلی انداخته دور گردن اقای مربی!!!
از اون سیب زمینیه معلوم بود.جان تو هممون همینطوری هستیم ناراحتی نداره که![]()
اخی طفلی اتفاقا منم چند تا خاطره از نماز و ینا دارم:سال 67 بود و من سوم راهنمایی...
سر نماز اجباری! توی حیاط مدرسه بودیم که زیر چشمی دیدم اقای فروتن معلم قرانمون داره نزدیکمون میشه...
منم که شاگرد اول مدرسه بودم و اقای فروتنم کلی تحویلم میگرفت و قبولم داشت،شروع کردم با مخارج غلیظ ص و ع و ظ و اینا به نماز خوندن و صدام را هم بلند کردم....
اونم نامردی نکرد بلند بلند گفت " احسنت،احسنت...."
چنان ح را غلیظ تلفظ کرد که من یه دفعه وسط نماز از خنده منفجر شدم و کلی ابروم پیشش رفت![]()
گریه دار بود...من یه بار داشتم تو حیات مدرسه وضو میگرفتم برای نماز اجباری که یه دفعه مدیرمون من و زیر مشت و لگد گرفت و بعدشم گفت خودت و مسخره میکنی یا خدا رو ؟؟ خلاصه من نمی دونم چرا اینطوری کرد چو من داشتم مثل بقیه وضو میگرفتم. ولی خوب این خنده دار ترین خاطره ی زندگیم شده چون از اون موقع تا حالا دارم به احمق هایی مثل اون می خندم.
خنده دار نبود ... نه ؟
اخی طفلی اتفاقا منم چند تا خاطره از نماز و ینا دارم:
یه سری خواهرم داشت نماز میخوند نم داشتم کنارش تکلیفامو انجام میدادم (هنو دبیرستانی بودم) یهو دیدم وسط نماز شیرجه زد رو خودکارم گفت: اه ...چرا اینقد خودکارتو کهنه کردی؟(ازون خودکار عطریا ...یادتونه؟)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییی قش کردم خدا بگم چیکارت نکنه واقعااااااااا باحال بود ایولیه چیزی یادم اومد
دختر خالم داشت نماز میخوند من داشتم نیگاش میکردم دیدم داره هی این پا و اون پا میکنه فهمیدم دستشویی داره خندم گرفته بود، اونم داشت منو نیگاه میکرد که دارم میخند
آروم بهش گفتم چته؟
اونم داشت حمدو سوره میخوند آروم گفت جیش دارم
بعد من زدم زیره خنده اونم نمازشو شکست کلی با هم خندیدیم....
میدونم.گریه دار بود...
ای گفتی ای گفتی یه سری مامانم میگه با خالم رفته بودن از این دسشویی های تو جاده همینکه میشیننن یهو یکیشون از خودش یه صدا در وکنه (اشاره نمیکنم کدوم گناه دارن اخه)یهو اون یکی نیم متر از جا میپره میگه eyyyyyyyyyyyمنم یکی یادم اومد ولی اینم خیلی ناجوره. هر وقت یادم میاد ناراحت میشم.
بابا بزرگم به دیار باقی شتافت و براش مراسم گرفتیم . خانوم ها تو یه مسجدی بودند و برای آقایون هم تو خونه.
من و پسر خالم و پسر داییم هم مامور آوردن چایی و قهوه و از این چیزا بودیم.
پسر داییم ییووو نتیجه گرفت مه باید بره دستشویی (خیلی ببخشید) خلاصه من و پسر خالم هم رفتیم نشستیم رو صندلی پیش بقیه. یهووووو صدای شیر آب و از این چیزا بلند شد و پسر خالم بلند بلند به من گفت نیگاه چه آبی مصرف میکنه. منم یهووووووو زدم زیر خنده هر کاری هم کردم نتونستم جلوی خودم و بگیرم. خلاصه خیلی بی ادبانه و زشت بود. ولی همش تقصیر پسر خالم بود دیگه.
منم یکی یادم اومد ولی اینم خیلی ناجوره. هر وقت یادم میاد ناراحت میشم.
بابا بزرگم به دیار باقی شتافت و براش مراسم گرفتیم . خانوم ها تو یه مسجدی بودند و برای آقایون هم تو خونه.
من و پسر خالم و پسر داییم هم مامور آوردن چایی و قهوه و از این چیزا بودیم.
پسر داییم ییووو نتیجه گرفت مه باید بره دستشویی (خیلی ببخشید) خلاصه من و پسر خالم هم رفتیم نشستیم رو صندلی پیش بقیه. یهووووو صدای شیر آب و از این چیزا بلند شد و پسر خالم بلند بلند به من گفت نیگاه چه آبی مصرف میکنه. منم یهووووووو زدم زیر خنده هر کاری هم کردم نتونستم جلوی خودم و بگیرم. خلاصه خیلی بی ادبانه و زشت بود. ولی همش تقصیر پسر خالم بود دیگه.
منم یه بار اینطوری شدم.ای گفتی ای گفتی یه سری مامانم میگه با خالم رفته بودن از این دسشویی های تو جاده همینکه میشیننن یهو یکیشون از خودش یه صدا در وکنه (اشاره نمیکنم کدوم گناه دارن اخه)یهو اون یکی نیم متر از جا میپره میگه eyyyyyyyyyyy![]()
پسر خاله خسیسی داری نهمنم یکی یادم اومد ولی اینم خیلی ناجوره. هر وقت یادم میاد ناراحت میشم.
بابا بزرگم به دیار باقی شتافت و براش مراسم گرفتیم . خانوم ها تو یه مسجدی بودند و برای آقایون هم تو خونه.
من و پسر خالم و پسر داییم هم مامور آوردن چایی و قهوه و از این چیزا بودیم.
پسر داییم ییووو نتیجه گرفت مه باید بره دستشویی (خیلی ببخشید) خلاصه من و پسر خالم هم رفتیم نشستیم رو صندلی پیش بقیه. یهووووو صدای شیر آب و از این چیزا بلند شد و پسر خالم بلند بلند به من گفت نیگاه چه آبی مصرف میکنه. منم یهووووووو زدم زیر خنده هر کاری هم کردم نتونستم جلوی خودم و بگیرم. خلاصه خیلی بی ادبانه و زشت بود. ولی همش تقصیر پسر خالم بود دیگه.
منم مامان بزرگم یکم مرده بود بعد تو مجلسه ختمش یکی از دوستای قدیمیم اومده بود بخاطره من
من و میگی از خوشحالی که دوست قدیمی و دیدم نیشم اینجوری شد
بعد دوستم اومد جلو با بغض ها گفت عزیزم بهت تسلیت میگم
منم گفتم چیو تسلیت میگی؟یهو فهمیدم تو چه محیطی بودم...
آره. ولی خیلی بانمکه.پسر خاله خسیسی داری نه
یه رو ز تو مغازه سرم شاوغ بود یکی برام شکلات اورد برداشتم گفتم خدا بیا مورزتش گفت کیو امروز ولادت امام رضاست انقده ضایع شدم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
بسلامتی هر کی تاپیکو میخونه | زنگ تفريح | 1 | |
Д | هر کی اسپم انگلیسی بلده بیاد کل کل کنه.................... | زنگ تفريح | 4 | |
![]() |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 42 | |
![]() |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 1 | |
![]() |
هر کی آخر پست بده برندس!!!! | زنگ تفريح | 7 |