هر کی سوتی داده تعریف کنه!

waffen

اخراجی موقت
یه سری رفته بودیم خونه یکی از فامیلا نشسته بودیم تو حیاط دیدیم از حیاط همسایه بغلی یه بچه هه داره جیغ میزنه میگه:بابا بیشعور مگه هزار بار نگفتم منم با خودت ببری؟؟!!1!(سوتی نبید سرنوشت یک پدر معصوم بید)
این خیلی دردناک بود.
آدم چقدر بعضی وقتها پست میشه.
 

alireza_roointan

عضو جدید
:surprised:
من از بچگی برای رفتن به مدرسه عجله داشتم همیشه زودتر از اینکه بابای مدرسه درو باز کنه میرسیدم اونم کلی سرم غر میزد که دختر چرا نمیزاری من بخوابم مگه تو خواب نداری
یه روز که خیلی با عجله داشتم میرفتم تو راه دیدم هم شلوارمو برعکس پوشیدم هم با دمپایی اومدم دوباره برگشتم خونه عوض کردم:(
 

parandi2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از آشناها تعریف می کنه قرار بوده برند مجلس عروسی یکی از همکاراشون. اما یکی از همکاراشون نمی اومده. می پرشند چرا نمیای می گه چون کارت دعوت ندادن. می گن تو بیا حتما فراموش کردن. بنذه خدام راضی می شه و بااشون میره. وارد تالار که می شن صاحب مجلش (همکارشون ) که میکروفون دستش بوده از پشت میکروفون می گه: آقای فلانی سلام، خوشحالم که اومدین. ببخشید براتون کارت دعوت برای شام عروسی نفرستادیم.
پیدا کنید قیافه طرف رو
 

waffen

اخراجی موقت
بازم بگید دیگه.
خیلی باحال بود.
دیگه کی سوتی داده ؟؟
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاییز 76 رفتیم شمال مجردی با بروبچ ( بعد از فراغت از تحصیل...)
شمال سیل اومده بود و ما شب یه جایی پیدا کردیم که چندتا اتاق داشت و یکیش را داد به ما....
صبح اومدم بیرون و وقتی برگشتم در اتاق را باز کردم و داشتم میرفتم تو که دیدم یه خانوم با لباس زیر وایساده اونجا و جیغ میزنه...
اتاق را اشتباه کرده بودم!!!!!!!!:eek:
:w15::w15::w15::w15:
وای اینقدر خندیدم اشک از چشام اومد:biggrin:
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سال 63-64 بود!!!!!!!!!!:redface:
من یه روز ظهر با دوچرخه رفتم نونوایی و برگشتم.....
فرداش هرچی گشتم دیدم دوچرخم نیست!!!!!!
یادم اومد که پیاده برگشتم،با ضربان قلب 380 رفتم دم نونوایی دیدم چرخم هنوز اونجا کنار دیواره:eek:
:eek::eek:
دقیقا واسه داداشم هم این اتفاق افتاد :surprised:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
مامانم تعریف میکنه میگه قدیما تو خونشون یه سگ داشتن که چشاش قرمز بوده یه روز اقاش میاد خونه چشاش سرما خورده بوده و قرمز شده بوده .....خاله ی منم شیرین بازی در اورده رفته پیش مامانش گفته:ننه ننه چشای اقا مثل سگ قرمز شده.....(قدیم لفظ ننه رواج داشته)
 

NYC

عضو جدید
کاربر ممتاز
خنده دار ترین تاپیکی بود که تا حالا دیدم.:biggrin::biggrin::biggrin:;););)

6-5 سال پیش بود نشسته بودیم تو خونه داشتیم تلویزیون می دیدیم یهویی زلزله اومد و خونه شروع کرد به لرزیدن، یکی میرفت اینور یکی میرفت اونور،یکی دوید بیرون یکی ...
منم داشتم اون وسط دنبال کنترل تلویزیون می گشتم تلویزیونو خاموش کنم!:eek:
بعدش بابام به خنده می گفت یعنی ایییییییینقدر صرفه جویی برات مهم بود.:biggrin:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها راستی یه اتفاق باحال امروز ظهر افتاد خداشاهده راست میگم اصلا اینقدر قلبم به درد اومد واسه ی بابای نازم ولی کلی هم بهش خندیدم اخه امروز ظهر واسه این که ما پایین سر و صدا میکردیم و یخندیدیم با خواهرم اینا بابام رفت بالا تو اتاق من بخوابه...نگو واسم smsمیاد بابام از خواب میپره دوباره smsمیاد ایندفعه عصبی میشه پا میشه موبایلمو چک میکنه میبینه یه نفر به اسم میثم بهم s زده اینقد ناراحت میشه میگه خدایا این کیه بعد گریه اش میگیره(فکر کن...!!) خجالت میکشیده بیاد ازم بپرسه این کیه ....خلاصه عینکشو میزنه میبینه بالای صفحه یه جا نوشته massage!!!( طفلکی حتی نمیدونسته بالای موبایل خودشم همیشه یه جا نوشته text massage یاmassage)
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
ینی میگی دوزم ندالن؟ نه بخدا هنو نیم ساعت پیش برق اومد اگه دقت کرده باشی یه وقفه ی یکی دو ساعتی داشتم
 

NYC

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سری هم جلسه اول معماری و شهر سازی بود رفتیم سر کلاس کلا هفت نفر سر کلاس بودیم استادم آخره کلاس گفت بچه ها اسماتونو رو یه برگه بنویسید.منم سریع اسم یکی از دوستامو که نیومده بود و نوشتم و شماره ها رو هم درست کردم تا چیزی معلوم نشه(گفتم نننننمی خونه که).
چشمتون روز بد نبینه،استاد شروع کرد به خوندن اسما تا با بچه ها آشنا بشه تا رسید به اسم دوست من که من نوشته بودم و قضیه رو فهمید.حالا داستان رو بیخیال.لبو دیدی چه رنگیه؟

قیافیه منم دیدی.:biggrin::cry::confused:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سری هم جلسه اول معماری و شهر سازی بود رفتیم سر کلاس کلا هفت نفر سر کلاس بودیم استادم آخره کلاس گفت بچه ها اسماتونو رو یه برگه بنویسید.منم سریع اسم یکی از دوستامو که نیومده بود و نوشتم و شماره ها رو هم درست کردم تا چیزی معلوم نشه(گفتم نننننمی خونه که).
چشمتون روز بد نبینه،استاد شروع کرد به خوندن اسما تا با بچه ها آشنا بشه تا رسید به اسم دوست من که من نوشته بودم و قضیه رو فهمید.حالا داستان رو بیخیال.لبو دیدی چه رنگیه؟

قیافیه منم دیدی.:biggrin::cry::confused:
اخیییییی خب شونگیل دوباره دستت و میبردی الا دیگه اونقدام حافظه نداشت که بفهمه.... میگی داشت؟:confused::surprised:
 

waffen

اخراجی موقت
یه سری هم جلسه اول معماری و شهر سازی بود رفتیم سر کلاس کلا هفت نفر سر کلاس بودیم استادم آخره کلاس گفت بچه ها اسماتونو رو یه برگه بنویسید.منم سریع اسم یکی از دوستامو که نیومده بود و نوشتم و شماره ها رو هم درست کردم تا چیزی معلوم نشه(گفتم نننننمی خونه که).
چشمتون روز بد نبینه،استاد شروع کرد به خوندن اسما تا با بچه ها آشنا بشه تا رسید به اسم دوست من که من نوشته بودم و قضیه رو فهمید.حالا داستان رو بیخیال.لبو دیدی چه رنگیه؟

قیافیه منم دیدی.:biggrin::cry::confused:
:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
آخی.
خوب اینم نتیجه ی کارهای بد بد. :smile:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
شمام مامان باباهاتون دستور زبان خاص خودشونو دارن؟ ...مثلا به فریزر نمیگن فریبرز؟یا به املت بگن هاملت ؟ به ماکروفر بگن فومن؟(خداییش بابام میگه ها بی شوخی)به .........
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابام تعریف میکرد میگفت یه سری تو جاده خیلی گشنه ام بوده پیاده میشه بره رستوران یه چیزی بخوره میره میبینه هیچ خبر نیست هرچی هست لاستیک و تایرو ...... میره به تابلو بالا سرش نگاه میکنه میبینه کیان تایر رو خونده کبابی طاهر(در ضمن بابای من چشاش ضعیفه و گاهی اوقات عینک نمی زنه طفلی واسه همین تو دید مشکل پیا میکنه!!)
 

mehrshad53

اخراجی موقت
بابام تعریف میکرد میگفت یه سری تو جاده خیلی گشنه ام بوده پیاده میشه بره رستوران یه چیزی بخوره میره میبینه هیچ خبر نیست هرچی هست لاستیک و تایرو ...... میره به تابلو بالا سرش نگاه میکنه میبینه کیان تایر رو خونده کبابی طاهر(در ضمن بابای من چشاش ضعیفه و گاهی اوقات عینک نمی زنه طفلی واسه همین تو دید مشکل پیا میکنه!!)

از دست تو!
چه قدر تخسی آخه؟!
من که لنگ پهن کردم برات....
یا ابلفلض!!!!!
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند سال پیشا رفته بودیم خونه مامان بزرگم(که دیگه الان فوت شدن)داشتیم حرف میزدیم یه دفعه گفت راستی معصوم خانوم(اسم مامانم)میخواستم شماره بگیرم یه دفعه دیدم یه مرده پدر سوخته پشت تلفن داد میزنه میگه حاج خانوم چرا پول تلفنتو نمیدی؟برو پولشو بده وگرنه وصل نمیکنیما!!!(نمیدونم صدای ضبط شده چه جوری مامان بزرگ منو شناخته سرش داد کشیده....خدا عالمه)
 

waffen

اخراجی موقت
بابام تعریف میکرد میگفت یه سری تو جاده خیلی گشنه ام بوده پیاده میشه بره رستوران یه چیزی بخوره میره میبینه هیچ خبر نیست هرچی هست لاستیک و تایرو ...... میره به تابلو بالا سرش نگاه میکنه میبینه کیان تایر رو خونده کبابی طاهر(در ضمن بابای من چشاش ضعیفه و گاهی اوقات عینک نمی زنه طفلی واسه همین تو دید مشکل پیا میکنه!!)
این خیلی باحال بود.
بابای جناب عالی خیلی باحاله.
من بابام نمی دونم چرا کلا زیاد از این کارا نمیکنه بهش بخندیم.:cry::cry:
 

NYC

عضو جدید
کاربر ممتاز
طبق آخرین اخبار حاصله از سربازان گمنام امام زمان دختر شاه پریون از اورانیوم با درجه خلوص 20 % به جای صبحانه و ناهار استفاده میکنه،تحقیقات برای پی بردن به وعده شام و عصرانه اوشون ادامه دارد.


بوفففففففففف،تو چقدر انرژی داری!
خوش به حال شوهرت،شایدم بد بخت شوهرت.:biggrin:
 

Similar threads

بالا