هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بــرای ِ هـرزه گی هـزار راه هست ..


امّــا هیچــکدام ،


به انــدازه ی تظاهــر به پــاکدامنی


کثــیف نیـست !!



 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حیوان خانگی من
سنگِ کبودی است
که از کودکی
دل به تربیتَش بسته ام
تا صبور
ساکت
سالهایِ سال فقط گوش کند.


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب

امشب

امشب شب آخره که مزاحم دلت شدم، خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم، بدرقه لازم ندارم، خودم میرم عزیزترین، نذار بمونه زیر پا ، قلبمو بردار از زمین، دوستت دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود، غافل از این که قلب من منتظر اشاره بود..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ديـگـــر ..
نـه بـــحـــث مـیـکـنـــم !
نـه تـوضـیــــح مـیـخـــواھــم!
نـه تـوضـیـح مـیـدھـــم !
نـه دنـــبـال دلـیـل مـیـگـردم !
فـقـط نگاه میكنم،
سـکـوت مـیـکـنـم و فـاصـلـه مـیـگـیـرم
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهشت زیر پای مادر من نیست!


مادر؛

من هرگز بهشت را زیر پایت ندیدم ...

زیر پای تو
آرزوهایی بود که از آنها گذشته بودی به خاطر من ...



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[SUP]زیر پایشان که له شدی روی سرشون جا داری[/SUP]
[SUP]البته به عزت[/SUP]
.
.
.
.

[SUP] لا اله الا الله...![/SUP]

تا.jpg
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ساده هستم
در
دلم
فکرم
نگاهم
سادگی موج میزند
بعضی وقتها
بعضی افراد
وقتی به من میرسند
فکر میکنند
به به
چه ادم ساده ای گولش میزنم
و من بعضی وقتها گول می خورم
اما........................
واقعیت چیز دیگریست
من گول می خورم
چون
آنقدر دوستشان دارم
دلم می خواهد
اگر از گول زدن من شاد می شوند
شاد شوند
و در تنهایی ریز میخندم
به این همه سادگی آنها
من ساده هستم
در
دلم
فکرم
نگاهم
سادگی موج میزند
اما ...................................

م
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران باران
بر لب پنجره تنهایی
دل من غرق تماشای تو است
باغ زیباست
ولی
رنگ آن سبز تر از عشق تو نیست

م
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوره، دوره ی رخوت است و سرما

پول برای دفترِ مشقِ فرزند


"اس" می دهی از "یونی" به بابا
یک میلیون و هفتصد برایم بفرست بالا



زوزه ی شغالان از پشتِ خوابگاه
اتاقِ کناری هم قلیان و سوزِ سرما


چند دقیقه به صبح مانده

صبحِ به دار آویختنِ تقوا




 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به معاد ایمان دارم من به خدا

به رستاخیزِ نگاه ها هم ایمان داریم ما به خدا
کج که بشوی
خم که بشوی
صبر که بکنی



یک تاکسیِ قراضه ی عبوری



سوارت می کند

لمست می کند



می بردت توویِ مسیرِ ذهنی

توویِ سوره هایِ سردِ صبوری

که انکار می کنند
که پیکار می کنند





 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هرزه نيستم
اگر پشت شمشادها ، گذاشتم مرا ببوسي
خواستم بداني
آنقدر حس دوست داشتنت قوي بود
كه ازتمام اعتقاداتم گذشتم
و تو پشت سرم گفتي چقدر هرزه بود، تنش مي خاريد.
ديگر با هيچ بره اي دوست نخواهم شد
همه ي بره ها روزي گرگ مي شوند!!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نداره

نداره

چشاتـــــو وا نکن اینجا ، هیچ چی دیدن ندارهصـــــدای ِ ســـکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـدارهتوی آســمونی که کرکسا پرواز می‌کنندیگه هیچ شاپرکی ، حس ِ پریدن ندارهدستای نجیب ِ باغچه ، خیلی وقته خالیه… از تو گلدون ، گلای کاغذی چیدن ندارهبذا باد بیاد ، تموم ِ دنیا زیر و رو بشهقلبای آهنی که ، دیگه تپیدن ندارهخیلی وقته ، قصه ی اسب ِ سفید ، کهنه شدهوقتی که آخر ِ جاده‌ها رسیدن ندارهنقض ِ قانون ِ آدم‌بزرگا جـُرمه ، عزیزمچشاتو وا نکن ، اینجا هیچ چی دیدن نداره
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به صدایت که بی دریغ به فضا می‌بخشی دل داده‌ام
به نگاهت بسان پروانه‌ها که در تلاقی نور بی‌تابند
به تحرک ران‌هایت که ابدیت را با خود می‌برند

خانه از غرور لبریز است
وقتی دیوارها به سایه‌ات تکیه می زنند
تو را چه آفریده خدا !
چگونه آفریده خدا !

سرخرگ و سیاهرگ قلبم نمی‌دانند که بدون تو زمان می‌ایستد

زمان چه وزنی دارد
وقتی می‌وزی از فراز پاییزها
و از پشت شانه‌هایت، آسمان خورشید را می زاید

000680136231490726118837.jpg
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عباسی پارک را هل می‌دهد

تاب می‌خورد و من می‌خوانم

خدا من را می‌افتد وسط گرگم به هوایی می‌شوم

برعکس دختری که اتل متل تولوله ی تفنگ

قایم باشک بازی می‌کند

و من پاهایم ورچیده می‌شود

از اینجا ردپای خدا می‌افتد در خواب‌هایم

چند گاو را خورده می‌شوم


حالا به عکس های قد کوتاه که نگاه می‌کنم

فقط دلم تاب می‌خواهد

 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت سر می‌گذارمش آرام ، پشت لبخــندهای آجـری اش

پشت آن لحظه‌ای که له شده در «دوستت دارم» تظاهر
ی اش



می‌تکانم غبار شالم را ، و به این نقطه می‌رسم که چقدر

عاشق روستایشان بــــوده ، عاشـــــق دخـــــتران چادری‌اش



چه عذاب آور است وقتی که یازده ســـــال تلخ طی شــــود و

او نفهــــمد حیای این زن را کــــه عقب رفته گاه روســری‌اش



شب به شب پرسه می‌شدم در او که بدست آورد مرا گاهی

وای اما چقدر ســــنگین است که ندانی دلیل دلخوری‌اش _



مثــــلا آن قطار تـــــهران بود که مـــن و او مســـــافرش بودیم

و یکی ناگهان نگاهــــــم کرد وســـــط سالن غــذاخوری اش



خسته ام خسته از بلندی شب کاش می‌شد که عاشقانه ‌ او

راز گونه به گوش من برســــــد گــاه گاهی به جای کرکری اش



من زن لــــــحظه‌های تاریکم کــــه در این ســـــال‌های طــولانی

مثل یک شــــــعر زندگی کردم پشـــــت دیوارهای آجـــــری اش


 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا