نامه عاشقانه من

seyed*hamid

کاربر حرفه ای
ﺧــــــــــﺪﺍﯾــــــــﺎ ...

ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕــــﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤـــــــــــــﺶ ...
ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﻓﻘﻂ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻪ ﺑﺪ...ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ... ﺣﺘـــــﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﺪﻯ ﮐــــــــردم
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤــــــــــــﺶ !...
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮔﺬﺷــــــــــــﺖ ..
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣـﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺷﺎﺩﻡ
ﺑﮕﻮ ﺑـــــــــﻤـــــــــﺎﻧﺪ !!!
ﺑﺨﻮﺍﻩ ﺑــــــــــــــــﺎﺷﺪ !!! ﮔــﺬﺷﺘـــــــــــﻪ ﻣﻬــــــــﻢ ﻧﯿـــﺴﺖ
ﻣﯿﺨﻮﺍهمش ﺧﺪﺍﯾﺎ ...
ﺧـــــﺪﺍﯾﺎ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯼ...
ﺍﮔـﺮ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺣﻞ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ !

ﻫﻤـــــﻪ ﭼﯿـــــﺰ . ..

sent by my GLX G5
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
در شهر من این نیست راه و رسم دلداری
بایــد بفهمــم تا چــه حـــدی دوستم داری
موسی نباش اما عصا بردار و راهی شو
تا کـی تـو باید دست روی دست بگذاری
بیزارم از این پا و آن پا کردنت ای عشق!
یا نوشدارو باش یا زخمـــی بـــزن کاری
من دختری از نسل چنگیزم که عاشق شد
بیگانـــه بـــا آداب و تشریفــــات دربـاری
هر کس نگاهت کرد چشمش را درآوردم
شد قصـــه ی آغـا محمدخـان قاجــاری!
آسوده باش، از این قفس بیرون نخواهم رفت
حتـــی اگـــر در را برایـــم بـــاز بگذاری
چون شعر هرگز از سرم بیرون نخواهم کرد
بایـد بـــرای چــــادرم حـرمت نگــــه داری
تو می‌رسی روزی که دیگر دیر خواهد بود
آن روز مجبوری کـــه از من چشم برداری




" فاطمه سلیمان پور "
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک دوست داشتن هایی هم هست
که از دور است و در سکوت
که دلت برایش از دور ضعف می رود
که وقتی حواسش نیست چشمانت را می بندی
و در دل دعایش می کنی
و با یک بوسه به سویش روانه می کنی
که وقتی بی هوا نگاهش با نگاهت یکی می شود
انگار کسی به یک باره نفس کشیدن را ممنوع می کند
یک دوست داشتن هایی هست
که به یک باره
بی مقدمه
پا در کفشِ دلت می کند
و جا خوش می کند
و از دستِ تو کاری بر نمی آید
جز از دور دوستش داشتن
یک دوست داشتن هایی هست
ساکت است ..
آرام است ..
خوب است ..
گم است ..​

{ نسیم شهریاری }​
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است

باز هم که نیستی و
اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است

باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام

باز هم که یادت امانم را بریده است

باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو

باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم

باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشودسالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم

شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی

در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم

باز هم که بغض و بعد ..............
مثل همیشه

 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
بغض سنگین مرا دیوار می فهمد فقط
جنگجویی خسته از پیکار می فهمد فقط

زندگی بعد از تو را آن بی گناهی که تنش

نیمه جان ماندست روی دار می فهمد فقط

سعی کردم بهترین باشم... نشد، درد مرا
غنچه ای پژمرده در گلزار می فهمد فقط
غیر لیلا رنج مجنون را نمی فهمد کسی
آنچه آمد بر سرم را یار می فهمد فقط
ای گلم هرکس که محوت شد مرا تحقیر کرد
حس عاشق بودنم را خار می فهمد فقط
حرف بسیار است اما هیچکس همدرد نیست
جای خالی تورا سیگار می فهمد فقط
حرف دکترها قبول آرام می گیرم ولی
حرف یک بیمار را بیمار می فهمد فقط
تنشه ی یک لحظه دیدار توام...حال مرا
روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط :cry:
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدگانتـــ رآ

نبنـ ــد ...!

نگاهتـــ رآ

نـ ــدزد ...!

تـ ـو کهـ میدآنـ ــی آیهـ آیه ي زندگیمــ،

از گوشـ ـه چشمهآیتــ تلآوتــ می شـ ــود ❤.
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا ببخش

که گاه وبیگاه

دلم هوای ترا می کند!!

مرا ببخش

که چشم هایم، هنوز منتظر است تا تو بیایی…

مرا ببخش

که یادداشت های روزانه ی صفحه ی دلم…

با مداد خاطرات تو نوشته می شود..

مرا ببخش..

که

هنوز ..دیوانه وار دوستت دارم…

 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو میخندی و من بدجور میلم میکشد سیگار
شراب ِ ناب با خود دود و دم می آورد گاهی....


 
  • Like
واکنش ها: A.8

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا ، چقدر حرف زدن با تو خوب است .
چه ساکت و چه صبور به درد دل من گوش میدهی ،
چه ساده اشاره میکنی پیش تر بیایم و اندوه و رنج هزاران سال تنهایی ام را با تو بگویم .
وقتی به رشته های نقره ای باران آویزان میشوم تا خودم را به اسمان هفتم تو برسانم مرا به فرشتگانت نشان میدهی و میگویی این است تفاوت آدمیان با شما !
خدایا، چقدر حرف زدن با تو زیباست.
چگونه گرد و خاک را از سر و روی کلماتم پاک کنم تا لایق تو بشوند؟
کجا و در چه زاویه ای بنشینم تا گناهان فراوانم را نبینی؟
چگونه گیسوان تو را شانه کنم تا ساکنان عرش مات و مبهوت بمانند ؟
چه دسته گلی برایت بیاورم تا بوی آن بهشتیان را مست کند ؟
با چه رویی چمدان فرسوده ام را بگشایم و تحفه های ناقابلم را تقدیمت کنم ؟
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بعضي وقتا آدما يه کاري ميکنن که ديگه نميتوني دوسشون داشته باشي ولي عجيب دلت واسه زماني که دوسشون داشتي تنگ ميشه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من هفت جفت از اين شال مشکي خريده ام
و دو جين از اين عطر
ميدانم اينبار که مرا ببيني
فقط از روي اين ها مرا خواهي شناخت

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ميتوان زيبا زيست ؛
نه چنان سخت که از عاطفه دلگير شويم،
نه چنان بي مفهوم که بمانيم ميان بدوخوب ... !
لحظه ها ميگذرند ...
گرم باشيم پرازفکر واميد ...
عشق باشيم و سراسر خورشيد ... !

 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
قول داده اَم... گاهـــﮯ... هَر اَز گاهـــﮯ...

فانـــوس یادَت را میاטּ ایـטּ کوچه ها بـﮯ چراغ و بـﮯ چلچلـﮧ روشَـטּ کنَم

خیالـت راحـَــت! مَـטּ هَماטּ منـــَــم؛

هَنوز هَم دَر این شَبهاے بـﮯ خواب و بـﮯ خاطـــِره

میاטּ این کوچـﮧهاے تاریک پَرسـﮧ میزَنـَم

اَما بـﮧ هیچ سِتاره*ے دیگـَرے سَلام نَخواهــَـم کَرد... خیالَت راحَت !!
:(
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای آن عاشق بی دل مینویسم که حرمت اشکهایم را ندانست...

برای آن مینویسم که معنای انتظار را نفهمید...چه روزها و شبهایی که به یادش سپری نکردم...

برای آن مینویسم که روزی دلش مهربان بود...

مینویسم تا بداند دل شکستن هنر نیست...

نه دگر نگاهم را برایش هدیه میکنم....

و نه دگر از فاصله ها دم میزنم...

و نه با شعرهایم دلتنگیم را فریاد میزنم...

مینویسم تا شاید ...نامهربانیش را باور کند
چه شب هایی بود بعد از اندک عشق بازی با سیگار

با خیال تو به خواب خیانت فرو می رفتم

سیگار خیانت مرا می دیدو می سوخت
ولی باز دستانم را رها نمی کرد




دوستت دارم

حتي اگر قرار باشد

شبي بي چراغ، در حسرت يافتنت

تمام پس كوچه ها را

زير باران، قدم بزنم. . .

راحت بگم ..
سنگ شده ام .. سنگ را که میشناسی .. جنسش خوب است نمیشکند .........!

گریه ام میگیرد ؛ وقتی میبینم کسی که همه دنیای من بود ....

منت دیگری را می کشد ... !!!
دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی
جواب سلامم را هم نمی دهد
دلم تنگ همان کسی است که وَقتی
از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند
دلم تنگ است...تنگ
نمیدانم دیگر چطور باید بودم که نبودم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی باید با اطمینان گفت: تو را نمی بخشم...
نمی بخشم به خاطر روزها و شبهایی که فرو افتادم
نمی بخشم به خاطر لحظه هایی که در هراس لرزیدم
نمی بخشم به خاطر اینکه در برزخ رهایم کرد
و به دنبال بهشت خویش رفتی
نمی بخشم به خاطر اینکه ساده گذشتی
از کسی که حاضر به گذشتن از تو نشد
نمی بخشم به خاطر سرمایی که در درونم دمیدی
و هیچ شعله ای قادر به ذوب کردنش نشد
نمی بخشم به خاطر لحظه های آرامی که به جهنم تبدیل کرد
نمی بخشم به خاطر آرامشی که به آشوب کشاندی
نمی بخشم به خاطر لحظه هایی که
حیران وبلاتکلیف در ماتم قرارم دادی
برای تویی که می دانم نوشته ام را می خوانی...
گاهی باید با اطمینان گفت: تو را نمی بخشم...
نمی بخشم به خاطر روزها و شبهایی که فرو افتادم
نمی بخشم به خاطر لحظه هایی که در هراس لرزیدم
نمی بخشم به خاطر اینکه در برزخ رهایم کردی
و به دنبال بهشت خویش رفتی
نمی بخشم به خاطر اینکه ساده گذشتی
از کسی که حاضر به گذشتن از تو نشد
نمی بخشم به خاطر سرمایی که در درونم دمیدی
و هیچ شعله ای قادر به ذوب کردنش نشد
نمی بخشم به خاطر لحظه های آرامی که به جهنم تبدیل کردی
نمی بخشم به خاطر آرامشی که به آشوب کشاندی
نمی بخشم به خاطر لحظه هایی که
حیران وبلاتکلیف در ماتم قرارم دادی
نمی بخشم به خاطر خراشی که روی احساسم به جا مانده
نمی بخشم به خاطر اشکهایی که هنوز هم
گریبان دلم را رها نمی کند
نمی بخشم به خاطر روزها و شبهایی که با درد فرو خفتم
نمی بخشم به خاطر دلهره ای که ذره ذره وجودم درگیرش شد
نمی بخشم به خاطر سکوتت در برابر تکه تکه شدن قلبم
نمی بخشم به خاطر شکستن غرورم
نمی بخشم به خاطر هر آنچه باید می شد و نشد
نمی بخشم به خاطر لحظه لحظه هایی که با غصه، پای تو گذشت
نمی بخشم به خاطر غم و غصه هایی که روح و جسمم را بیمار کرد
نمی بخشم به خاطر اینکه می دانستی
تاب نخواهم آورد و اهمیت ندادی
نمی بخشم به خاطر باورهایی که در هم شکست
نمی بخشمت...
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرصتی نبود برای گفته هایم
و رویشی سبز برای نوشته هایم............تا از احساس پاک آبیم برایت بگویم
.
.
.
اگر اندک زمانی,چشمانم بخاطرت نشست
آهسته بخوان
آرام نوشتم....
با دل بخوان
با دل نوشتم....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای آن عاشق بی دل مینویسم که حرمت اشکهایم را ندانست...

برای آن مینویسم که معنای انتظار را نفهمید...چه روزها و شبهایی که به یادش سپری نکردم...

برای آن مینویسم که روزی دلش مهربان بود...

مینویسم تا بداند دل شکستن هنر نیست...

نه دگر نگاهم را برایش هدیه میکنم....

و نه دگر از فاصله ها دم میزنم...

و نه با شعرهایم دلتنگیم را فریاد میزنم...

مینویسم تا شاید ...نامهربانیش را باور کند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساده نیست گذشتن از کسی که گذشته هایت را ساخته . . .
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یـک آن .... دیواری شیشه ای حائـل شد میان مـن و تـو ...!!


روبرویـم ....
در آنسوی پنجره کسی ایستاده است که سهمی از قلبـم در دستش است ...


لبخـند و نگاه نافـذش از شیشه عبور میـ کند و در من متوقف میـ شود


نگاـهی که طعم شعرـهای شامـلو را دارد ....


و باید پوسته ی سخت اش را کنار بزنـی تا عاشـقانه اش عـریان شود....



و



لبخندی که ... از آن ...نوایِ مـرا ببوس گـل نراقی به گوش میـ رسد....!!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشـم بنـدی از دستـانت را ... روی نـگاهم احساس میـ کنم ...


و بـی معطلی میـ شنوی کـه :



سـلااام ....



و میـ شنوم :


سـکوت

سکـوت ...


سـکوت ... علامـت رضایت تـو ... عـلامت رضایت مـن ... !!


دیـگر چـه پــــروا ... كه ...


با چنیـن چشم بنـدی در میدان تیـر نـگاه عـابران کوچـه و خیـابان باشیـم ...!!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چیزی وجودش علتی دارد.....


قبل از آمدنت ....
خــدا باران را آفرید...


تو

آمدی و علت باران... پیدا شد ...

و


عشق آمد و دلیل تو .... هویدا... !!!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باتوجرقه های عاشق شدن

در آتشکده ی متروک قلبم

شعله کشید

ترانه های عاشقانه ام

با تو

به حقیقت رسید


انجماد رگهای یخ زده ام

در شراره آغوش سوزانت ذوب شد

و با تو و وجود متبرک توست

که
می خواهم بمانم تا

همیشه و همیشه در کلبه ی عشق

میزبان نفس های عاشقانه ات

خواهم ماند

دوستت دارم.
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]كدام راه است
كه پای خسته را نشناسد
كدام كوچه
خالی از خاطره است
و كدام دل
هرگز نتپیده
به شوق دیدار
[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بیا[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
تا برایت بگویم
از سختی انتظار
كه چگونه
در دیده های بارانی
رنگ هذیان به خود می گیرد

[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]


[/FONT]
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خدا
امروز دلم برایت خیلی تنگ شد
دلم میخواست میدیدمت و قدم میزدیم
و به تو میگفتم چقدر دوستت دارم
ومیدانستی مرکز هستی من هستی
نگرانت بودم
هوا سرد بودمیترسیدم لباس گرم نپوشیده باشی
مواظب خودت باش بهترین بهترینه من
خدا نگهدارت
:gol:
 

Similar threads

بالا