نامه عاشقانه من

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در آسمان ابر است


شایددر کوچه باران بیاید


بیا برویم


تا شاید ردپایی در گل بعد از باران بماند


وبوی خاک نم زده ریه هامان را پر کند


ولبخند به روی لبهامان بنشیند


وچشم هامان از عشق لبریز اشک شود


دست هایم را باز میکنم ومیچرخم می چرخم ومی خندم میخندم و می چرخم وعاشق تو میشوم


با همان لباس توری و پاهای لخت وخیس


ایستاده بودی ومرا مینگریستی عاشقت شدم


هوا سرد است


بیا برویم


روبروی هم بنشینیم چای داغ بنوشیم


تا من در عمق چشمانت خیره شوم


تو روبرویی اما بستنی گاز میزنی


چیزی نگو ... تنها بگو که تا اخر این سرما با من می مانی!


 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می دانم ... دیر یا زود تو باز می گردی

می دانم ... دیر یا زود تو باز می گردی



ﻋﺸﻖ ﮐﻨﻌﺎﻧﯽ ﻣﻦ!


ﺩﯾﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺳﺖ ﻋﻄﺮ ﻧﻔﺴﻬﺎﻳﺖ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﯿﺴﺖ...


ﺍﻣﺎ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﺕ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...


ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ... ﻫﯿﭻ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ
ﺗﻬﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ...


ﻗﻠﻤﯽ ﺑﻪ ﻟﻄﺎﻓﺖ
ﮔﻠﺒﺮﮔﻬﺎﯼ ﮔﻞ ﺭﺯ ﻭ ﺑﻪ ﻇﺮﯾﻔﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮔﻮﺍﻩ ﺍﯾﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺳﺖ!


ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ؟


ﻭ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﻧﯿﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺍﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺁﻭﯾﺰﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻖ، ﺳﺎﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺍﻡ ﺭﺍ ﮐﻮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ...


ﻭ ﺁﻭﺍﺯ ﻧﯿﮑﺒﺨﺘﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻧﻐﻤﻪ ﺳﺮﺍﯾﯽ...


ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ؟


ﺗﻮ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﯼ...


ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺘﯿﺒﻪ ﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺯﻟﯿﺨﺎ ، ﻓﺮﯾﻔﺘﻪ ﻱ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺳﯿﺮﺕ ﺑﯽ ﺁﻻﯾﺶ ات ﺷﺪﻡ...


ﯾﻮﺳﻒ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻦ!


ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﻢ ﺑﺮﺳﻢ...


ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺟﻠﻮﻩ ﺍﯼ ﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﻻﯾﺰﺍﻝ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯼ ﻫﺴﺘﯽ...


ﻭ ﻣﻦ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﻣﻬﺮﯼ ﺑﯽ ﻣﻨﺘﻬﺎ...


ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﭘﯿﺸﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ؛ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ...


ﺻﺒﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ...


ﺗﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ... ﯾﻪ ﺟﺎﻳﻲ ... ﯾﻪ ﻭﻗﺘﯽ ...


ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻘﺪس ات ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎهم ﺷﻮﺩ ﻭ ﻃﻌﻢ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ...


ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ...


ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﯿﺸﮕﺎﻩ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﮐﺎﻣﯿﺎﺏ...


ﺷﻚ ﻧﺪﺍﺭﻡ!


ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯼ ﻭ ﺯﻣﺎﻡ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ...


ﻣﺮﺍ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﻣﯽ ﺭﻫﺎﻧﯽ...


ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ...


ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﯼ ﻣﻦ...


ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪﯼ








 
آخرین ویرایش:

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگتر از همیشه

دلتنگتر از همیشه

گذشت و دلم عاشق شد ،

بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد

من این دیوانگی را دوست دارم

چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ،

هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم

بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ،

من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم

چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم

به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم

من این نامهربانی هایت را دوست دارم ،

هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم

من این بی محبتی هایت را دوست دارم ،

هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم

هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم

مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ،

من این در به دری را دوست دارم

مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ،

بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم

من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ،

آن نگاه های سردت را دوست دارم

بی خیالی هایت را دوست دارم ،

اینکه نمیایی به دیدارم هم بماند،غرورت را نیز دوست دارم....

تو یک سو باشی و تمام غمهای دنیا هم همان سو،

من تو را با تمام غمهایت دوست دارم....هر چه بگویی دوست دارم ، هر چه باشی دوست دارم ،

مرا دوست نداشته باشی ، من دوستت دارم

من این ابر بی باران را دوست دارم ،

من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم،

این شاخه خشکیده و بی گل را دوست دارم ،

من اینجا و آنجا همه جا را با تو دوست دارم....

من این شب زنده داری را دوست دارم

اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،

من گناه کردن را با تو دوست دارم...

بی مهری هایت به حساب دلم ،

اشکهایم را که در می آوری نیز به حساب چشمانم

من این حساب اشتباه را دوست دارم....


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو كیستی،
كه من اینگونه بی تو بی تابم؟
امشب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی،
كه من از موج هر تبسم توبسان قایق،
سرگشته، روی گردابم!تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟
تو را كدام خدا؟
تو از كدام جهان؟
تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟
تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟
تو از كدام سبو؟
من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
كدام نشاه دویده است از تو در تن من؟
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند،
به رقص می آیند،سرود میخوانند!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربان خدای خوب من

مهربان خدای خوب من


مهربان خدای خوب من

بخاطر آرامشی که ارزانی ام داشتی از تو ممنونم

بخاطر رفع همه دغدغه ها ؛ و امنیتم از تو ممنونم

بخاطر جسم سالم و نشاط و شادابیم از تو ممنونم

بخاطر نیت پاک و قلب مهربانم از تو ممنونم

بخاطر آگاهی و دانائیم از تو ممنونم

بخاطر گذشت و بخششم از تو ممنونم


مهربان خدای خوب من

بخاطر امیدواری به لطف بی پایانت از تو ممنونم

بخاطر رزق و روزی حلال و فراوانم از تو ممنونم

بخاطر همنشینی با خوبانت از تو ممنونم

بخاطر خانواده خوبم از تو ممنونم

بخاطر توفیق بندگیم از تو ممنونم

بخاطر زندگی جدیدم از تو ممنونم

بخاطر میل به تحول و تولد دوباره ام از تو ممنونم

بخاطر وجود شکرگزار و سپاسگزارم از تو ممنونم


ای خالق دلسوز و مهربان

از تو برای همه آرامش الهی می طلبم

برای همه سلامت و تندرستی می طلبم

برای همه دلی شاد و قلبی مهربان می طلبم

برای همه گشایش امور می طلبم

برای همه توفیق هدایت الهی می طلبم

و برای همه معنویت روزافزون می طلبم


خدای قادر من

هم اکنون به لطف بی کرانت

همه چیز و همه کس

نوانگرم می سازند

و باور دارم

قدرت بی پایان تو

و دست مهر و یاریت

به همراه لطف سرشارت

از بهترین و رضایت بخش ترین راه ها

در همه مسائل زندگی

به یاریم می شتابد

پس آسوده خاطر

اداره عالی همه امورم

و گشایش همه مسائلم را

به اراده قدرتمند تو می سپارم


بارالها

به تو قول می دهیم

و بر سر این تعهد می مانیم

که هر روزمان

به لطف و توفیق تو

بهتر از روز قبل باشد

و نه برداشت منفی کنیم

و نه کلام منفی بر زبان بیاوریم

و نه ناسپاسیت کنیم
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی چشمت را باز میکنی می بینی
بزرگترین ضربه ها را همانهایی زده اند
که زمانی با چشم بسته و از ته دل دوستشان داشته ای!...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه جاده ی طولانی...
هرچقد گوشیم زنگ بخوره جواب نمیدم
فردا میام سمتت ...
میگن رانندگی نکنم خوب نیس...
همین شده بهونه ی همه..
اما دیگه بسه..
من میام ...
به هر قیمتی شده فردا میام بابایی ...
دلم برات خیلی تنگ شده :(
میام کلی وراجی کنم ..
همونجوری که بگی اه بسه حنا چقد حرف میزنی...
بگی یکم استراحت کن بعد دوباره حرف بزن...
میام برم ساحلی به یاد روزایی که با هم میرفتیم :(
میرم که گذشته ها رو دوباره مرور کنم
چقد دلم تنگ شده واسه اون روزا...
دلم تنگ شده غر بزنی و من گوش بدم آخرشم کار خودمو بکنم :(
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بانو وار حسادت می کنم؟
دلم آغوش پر آرامش را میخواهد که زیر باران گرمم کند..
دلم می خواهد کسی باشد....
خوب باشد
مهربان باشد..
همه بودن هايش فقط ققط مال من باشد......
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به سوگ نوشتن می نشینیم
آنگاه که در ماوراء نور لبخند می زنیم
و آفرینش را زنگار می سازیم
تراوشات جوهر خودکار ذهن...
کاغذ پاره های انبار وجود
و...
نوار قلب دنیای سجود ...
سپیده ی شرق ِ شرق دنیا را تغییر داد،
شاه و گدا عوض شدند ،
دوره گرد شنل طلادوخت پوشید و ...
شاهزاده از سرما یخ زد...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایـטּ روزهآ هـم خوش حآلـم هم غمگیـטּ . . . !
نمـﮯ فهمم . . .
خودم هم حآلـم رآ نمـﮯ فهمم . . .
گآهــﮯ قنـב בر בلـم آبــــ مـﮯ شوב و روحم بہ آسماטּ هآ پـر مـﮯ کشـב . . .
گآهــﮯ تنهآ בلـم اتآقـﮯ میخوآهـב تآریـڪـ و سوتــــ و ڪور . . .
ڪه بنشینم گوشہ ڪنـآرش و ثآنـیہ بہ ثآنـیہ ام رآ هم آغـوش غـم شوم . . .
نمیـבآنم . . .
تنهآ چیز ﮮ ڪه میـבآنم ایـטּ استــــ ڪه ایـטּ روزهآ בلـم بــچہ مـﮯ شوב בمـﮯ میخنـבב בمـﮯمیگریـב و پآ بہ
زمیـטּ مـﮯ ڪوبـב ، בمـﮯ بهآنہ هآﮮ ڪودڪآنہ میگیـرב . . . !
{בل ڪوچـڪـ مـטּ} آرام بآش . . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدتهاست

چتر منطق را بر سر گرفته ام!

تا باران عشق را تجربه نکنم!

دیگر توان مقابله با

تب و لرز برایم باقی نمانده است!!!
شاید در ظاهر کیلومترها فاصله بین من و توست

اما هر بار دلتنگت می شوم دستانم را که روی قلبم میگذارم

آرام آرام تپیدنت را احساس میکنم؛

چه ساده تمام زندگیم شده ای

و چه زیبا فاصله ها را در هم کوبیده ای و در کنارم هستی.
تا همیشه در من جاری
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
می ترسم
می ترسم یک روز دیگر بگذرد و تو را نبینم
می ترسم یک روز دیگر بگذرد و صدای تو را نشنوم

می ترسم از این غم دوری بمیرم و تو را نبینم
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تصور کن روزی بهم
پیام بدی و جواب ندم!
زنگ بزنی و تعجب کنی چرا جواب نمیدم
و روزی دیگه زنگ بزنی و یکی از خانواده ام جواب بده بگه بفرمایید؟
و تو بگی کجایی؟؟!
بگه منظورت اون مرحومه؟؟؟؟
چیکار میکنی؟ داد میزنی؟ گریه میکنی؟
اونوقت میگه امروز 4 روزه دفنش کردیم
اون لحظه چی میــــــــگی؟
تا وقتی امروز کنارتم سعی کن دوستم داشته باشی
چون ممکنه روزی بیاد و من نباشــــــم...
دیروز یکی رو دفن کردن امروز یکی و فردا هــــم من... آرررررررررررررررره زندگی همینه
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تصور کن روزی بهم
پیام بدی و جواب ندم!
زنگ بزنی و تعجب کنی چرا جواب نمیدم
و روزی دیگه زنگ بزنی و یکی از خانواده ام جواب بده بگه بفرمایید؟
و تو بگی کجایی؟؟!
بگه منظورت اون مرحومه؟؟؟؟
چیکار میکنی؟ داد میزنی؟ گریه میکنی؟
اونوقت میگه امروز 4 روزه دفنش کردیم
اون لحظه چی میــــــــگی؟
تا وقتی امروز کنارتم سعی کن دوستم داشته باشی
چون ممکنه روزی بیاد و من نباشــــــم...
دیروز یکی رو دفن کردن امروز یکی و فردا هــــم من... آرررررررررررررررره زندگی همینه

خدانکنه داداش
تمام پستات قشنگ بود الا این
دیگه ازاینا ننویس :(
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پتروسِ ِ شهر من خواب است . . .
وقتی چشمانم چکه میکنند....!
به خاطر اون بخاطر کسی که اشکام قلبش رو می آزرد،
به خاطر قلبش که مثل پتروس عمل می کرد اشک نمی ریختم.
اما حالا خودش را به خواب زده و شاید بهتر این که بگم از پتروس بودن استفعا داده
یا شاید هم پتروس این شهر را مجبور به ترک کردن شهر کردن
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدانکنه داداش
تمام پستات قشنگ بود الا این
دیگه ازاینا ننویس :(
راه گریزی نیست...
اینم حقیقت زندگیه ولی چشم همه حقیقتهارو نباید گفت ممنون از پستای زیباتون ببخشید تشکرام تموم شده هم از شما هم از مریدا خانم دو خواهر بزرگوارم ممنونم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می ترسم
می ترسم یک روز دیگر بگذرد و تو را نبینم
می ترسم یک روز دیگر بگذرد و صدای تو را نشنوم

می ترسم از این غم دوری بمیرم و تو را نبینم
بـــآزیچـه بــــآشمــــ ـــ ــ ـ ــ ـــ ــ ـ ــ ـــ ــ ـ

خیـــــــــرهـــــ بـــِهـ مَـــــردُمـــــــــ

نِشـــــَســــتهـــ اَمـــــــــ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ

تَنهــــــــــآیِ تَنهـــــــــــا . . . . . . .

نَهـــــــ کَسیـــــــ حالَمـــــ رآ میــــــ پُرسَـــــد

نَهـــــــ کَسِـــیـــــ هَوآ یَــــمــــــــــــ رآ دآرد . . .
شما هم نترسید دیگه
:(
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـــآزیچـه بــــآشمــــ ـــ ــ ـ ــ ـــ ــ ـ ــ ـــ ــ ـ

خیـــــــــرهـــــ بـــِهـ مَـــــردُمـــــــــ

نِشـــــَســــتهـــ اَمـــــــــ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ

تَنهــــــــــآیِ تَنهـــــــــــا . . . . . . .

نَهـــــــ کَسیـــــــ حالَمـــــ رآ میــــــ پُرسَـــــد

نَهـــــــ کَسِـــیـــــ هَوآ یَــــمــــــــــــ رآ دآرد . . .
شما هم نترسید دیگه
:(

:cry:
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کنار من که قدم می‌زنی هوا خوب است
پر از پریدنم و جای زخم‌ها خوب است

برای حک شدن عشق در خیابان‌ها
به جا گذاشتن چند رد پا خوب است

قدم بزن پُرم از حس «درکنار تویی»
قدم بزن پُرم از حس اینکه «ما» خوب است

نخند حرف دلم را نمی‌شود بزنم
خیال می‌کنم این‌جور جمله‌ها خوب است

بگیر دست مرا بشکن‌ام بپیچان‌ام
دو تکه‌ام کن و آتش بزن، بلا خوب است

به هر کجا که مرا می‌بری نمی‌گویم
کجا بد است کجا دور یا کجا خوب است

به من بگو تو، بگو هی، به من بگو صالح
نگو: «تو» بی‌ادبی می‌شود «شما» خوب است!»

تو تکیه کلام منی و شاعر تو
همیشه نام تورا ثبت کرده با خوب است

و بیت بیت سفر کرده از هرآنچه بد است
به اتفاق تو او هم رسیده تا خوب است

قدم بزن صحرا فکر می کند باران
دوباره یاد زمین کرده و خدا خوب است
" صالح سجادی"
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حالا تو هم نیا! تو هی نباش.....
همین که میدونم صبحها چه ساعتی بیدار میشی کافی....!
همین که میدونم دقیقا چه ساعتی از شب غرق خوابی....
از سرمم زیاده....
حالا تو هم هر نباش بالاخره آوازه من به گوشت میرسه،شاید سالها بعد دخترت که عاشق
شد،وقتی دیدی دیوانه وار عشق می ورزد به پسری که اونو نمی خواد...بی اختیار
یاد من می کنی....میبینی خیلی سالها بعد هم هستند پس لرزه هایی
که ترا بهم بریزد....
یه روز دخترت رو بغل میگیری و زیر لب میگی!
چقدر شبیه یک نفر هستی...
اون یک نفر قطعا منم!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قطارآدمی راجایی نمی برد
آدمی قطاررامی برد.
اراده کنی اما:
چاقوهم دسته اش رامیبرد
دسته دست خودت است.
بلیط هم که داشته باشی،
ازبلندگوهای ایستگاه هم که نامت را جاربزنند،
قطار،زوزه هم که بکشد
بازهم میتوانی نروی
میتوانی بیایی وفنجانی چای مهمانم باشی..
پول بلیطت راهم می دهم
نرو رفیق
قطار، تو راهیچ کجا نمی برد
هیچ کجا بهترازاینجا...
خواب گندم می بینم
مشتم را گره می کنم تا بچینمت
ببین !
اندازه قلبم شده!
تو هم ناز نگاهت را به من گره می زنی
دستهایت را قفس می کنی تا تنگ ترین آغوش
همه دنیای من شود
اقاقی می شوی و فرشتگی هایت را به رخم می کشی
لبخند لبخند می کارمت
بوسه بوسه می چینمت
هیس !
دارد جوانه می زند تا خیال معنایی دوباره دهد
عزیزم!
اگر چه لمس خوبی ها فقط در حرف نیست
طاقت دوری این لحظه ها هم طاق شده
ولی باور کن
تنها عزیزی که مصرش را فدای تو می کند
یوسفی است که انگار سالهاست
پیراهنش بوی زلیخای نگاهت گرفته است
تفاوت
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
کافه چی بر روی میزها شعر می نویسد
اینجا طعم دلتنگی ها از قهوه هم
تلخ تر است … !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تو که حرف می زنم ؛
یک جور خوبی ،...
حال من بد می شود..!
مثل گنجشک کوچکی هستم
خسته از حوض‌های نقاشی ،
می‌شود آسمان من باشی ؟
همانقدر که باید قربان صدقه ی رویِ ماه بی آرایش زن رفت ؛
باید فدای خستگی های مرد هم شد .
همانقدر که باید بی حوصلگی های زن را طاقت آورد؛
کلافگی های مرد را هم باید فهمید ...
ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم
باید چـــه بگویم به پرستار جوانم ؟؟
باید چه بگویم ؟ تو بگو، ها ؟ چه بگویم
وقتی کـــه ندارد خبــــر از درد نهانم ؟
تب کرده ام امــا نه به تعبیر طبیبان
آن تب که گل انداخته بر گونه ی جانم


بیمـــــاریِ من عامل بیگانـــه ندارد
عشق تو به هم ریخته اعصاب و روانم
آخر چه کند با دلِ من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم ..؟
لب بسته ام از هرچه سوال ست و جواب ست
می ترسم اگـــر بـــــاز شود قفــل دهانـــم...
این دست پرستار به تلبیس دماسنج
امشب بکشد نام تـــو از زیـر زبانــم !
می پرسد و خاموشم و... می پرسد و خاموش...
چیزی کــــه عیان ست چه حاجت به بیانم
آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را
پیش پایت سر بریدم عید قربانی مگر؟
غیر از تو ای خــدا به کسی رو نمی زنم
جز در مقام قرب تو زانو نمی زنم
با کشتیِ شکسته ز امواج معصیت
جز در کرانه های تو پهلو نمی زنم
خواهی مرا بری به جهنّم ببر ولی ...
این را بدان که بانگ هیاهو نمی زنم
به کجا می شود فرار کنم ..؟!!
بدتر از متهم زمین خوردم
حیفِ آن دست که مرا بزنی
نزده ؛ من خودم زمین خوردم
 

Similar threads

بالا