نامه عاشقانه من

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه مدت میخوام ... ول کنم زندگی رو
بذارم کنار عشقو دیوونگی رو
چشامو رو اونی که میخوام ببندم...........
یه مدت... با هیچی ، با هیشکی نخندم
یه مدت میخوام ... لنگ چیزی نباشم
هراسونو دلتنگ چیزی نباشم
بترسن همه آدما از منی که... قراره یه مدت بشم یکی دیگه!!!
یکم فرصتو استراحت میخوام
یه شب خواب شیرینو راحت میخوام
میخوام بچه شم باز تو این سنو سال
یه مدت... جدا شم از این حسو حال
تو میدونی احوال خوبی ندارم
غروبم ، سکوتم ، گمم ، بی قرارم
واسه اینکه خورشید چشمام بتابه
یه مدت... باید بی توقف ببارم
ببخشید که آروم نمیگیرم از عشق
گریزونم از خنده و سیرم از عشق
بهت قول میدم باز..... بشم مثله اول
بازم واسه ....تو.... با ...تو ....میمیرم از عشق
.
.
.
یکم فرصتو استراحت میخوام
یه شب خواب شیرینو راحت میخوام
میخوام بچه شم باز تو این سنو سال
ی مدت جدا شم از این حسو حال

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بیا ای بی وفای من[/FONT]

[FONT=&quot]و امشب را فقط امشب[/FONT]

[FONT=&quot]برای خاطر آن لحظه های درد[/FONT]

[FONT=&quot]کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن[/FONT]

[FONT=&quot]که من امشب برای حرمت عشقی[/FONT]

[FONT=&quot]که ویران شد[/FONT]

[FONT=&quot]برایت قصه ها دارم[/FONT] ..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسفر!
در اين راه طولاني كه ما بي‌خبريم
و چون باد مي‌گذرد
بگذار خرده اختلاف‌هايمان با هم باقي بماند
خواهش مي‌كنم! مخواه كه يكي شويم، مطلقا
مخواه كه هر چه تو دوست داري، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نيز باشد
مخواه كه هر دو يك آواز را بپسنديم
يك ساز را، يك كتاب را، يك طعم را، يك رنگ را
و يك شيوه نگاه كردن را
مخواه كه انتخابمان يكي باشد، سليقه‌مان يكي و روياهامان يكي.
هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معني شبيه بودن و شبيه شدن نيست
.

و شبيه شدن دال بر كمال نيست، بلكه دليل توقف است


 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وتو همه ی من را به
امــشـــب دلـــم یــــهو کـــودتا کـــرد...
تـــورا مـــیخـــواســـت ...
ســـرم را کـــردم زیـــــر بـــالــــشــــت !
آروم بــــه دلـــــم گـــفـــتـــم :
خــــفـــه شـــو ...!!
دوره ی دمــــوکـــراســــی گــــذشــــتــــه
مـــیـــزنـــم لــــهـــت مـــیکـــنـــم ...!!!
به خـــودم قــول میدهـــم کــه فـــــراموشت
كــــنــــــــم
وقـــتی صـــبــح میشـــــــود تــو را کـه نـه …
ولــــــی
!

قــــــــولم را فـــــــرامـــوش میکـــــــنم
 
آخرین ویرایش:

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حس ات می کنم حتی وقت هایی که بیرنگ می شوم....
در روزهایت انقدر میخواهمت که واژه هایم کم می آورند
از بیان دوست داشتنت....
و من تهی میشوم از خودم...
و پر میشوم از حس دوست داشتنت و می بوسمت......
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نقل قول از یک دکلمه[/FONT][FONT=&quot]:
چقدر سخته سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر اوار غرورش همه وجودت له شد.........
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما وقتی بر میگردی مجبور بشی بخندی..........
چقدر سخته وقتی یه دنیا باهاش حرف داری اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی..........
و اونوقت مجبور بشی بگی[/FONT][FONT=&quot]..........[/FONT][FONT=&quot]
گل من باغچه نو مبارک[/FONT][FONT=&quot]...........[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]روزگار کثیفی داریم ما آدمهای انسان نما...[/FONT]
[FONT=&quot]همین جا درون[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]شعرهایم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بمان[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]تا وسوسه یِ[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]دوستت دارم هایِ دروغینِ[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]آدمها مرا با خود نبرد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به سرزمین هایِ دورِ[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]احساس[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]؛[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دلم گرفته[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]از همه بیتفاوتی ها[/FONT]
[FONT=&quot]از همه فراموشی ها[/FONT]
[FONT=&quot]از همه بی اعتمادی ها[/FONT]
[FONT=&quot]کاش معلمی بود و انشا میخواست روزگار خود را چگونه میگذرانید[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترســــ از هیچ چیز ندارمــــ
وقتیـــــ یقینـ دارم بیشتر از منـــ
کسی دوستت نخـــــــواهد داشت...
بیشتر از منــــ کســی طاقت کمـــ محلی هایـــت را ندارد..
بــــــــــــرو!!!!
ترس برای چه؟؟
وقتی می دانمــ یکــ روز تُف می اندازی به رویـــــ تمام آن هایی که
به خاطرشــــان من را از دستـــــ دادی.... !....
یـــکگـــوشــ ه یِ دنج . . .
یـــکنقطـــــ ه . . .
یــک عــــآلمـ هبغض . . .
یــکدنیـــآحــرف . . .
یـــکدلِ شکـــستـــ ه . . .
و بــی نـــهآیَتخــــآطره . . .

کــــآفیست بـــرآیِجـــوآن مـــرگشدن . . . !
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل نامه

دل نامه



گفتم:
- «اين باغ ار گل سرخ بهاران بايدش؟ ...»
گفت:
- «صبرى تا كران روزگاران بايدش
تازيانه رعد و نيزه آذرخشان نيز هست،
گر نسيم و بوسه هاى نرم باران بايدش...»
گفتم:
- «آن قربانيان یار، آن گل هاى سرخ؟ ....»
گفت:
- «آرى....»
ناگهانش گريه آرامش ربود؛
وز پى خاموشى توفانيش
گفت:- «اگر در سوگشان
ابر شب خواهد گريست،
هفت درياى جهان يك قطره باران بايدش.»
گفتمش:
- «خالى ست شهر از عاشقان؛ وينجا نماند
مرد راهى تا هواى كوى ياران بايدش.»
گفت:
- «چون روح بهاران آيد از اقصاى شهر،
مردها جوشد ز خاك،
آنسان كه از باران گياه؛
و آنچه مى بايد كنون
صبر مردان و دل اميدواران بايدش.»

"محمد رضا شفیعی کدکنی"

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا واسه روزایی که نیومد دلم تنگ شده :(
کاش میشد زمانو دست کاری کرد
یا اینقد میزدم عقب که برسم به روزایی که فقط من بودم و تو و کلی شادی
یا اینقد میزدم جلو که این مرحله از زندگیو رد کنم...
بابایی من بدون تو هیچم...
دوست دارما
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
تحملش سخت است
نه لحظه ای که آرام بمانم
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!!!!!
...این همان نیمه گمشده من است
هوای دلم ابری شده
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند..
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی !!!!
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب
لعنت بر آن احساس ناب
که دیگر از آن هیچ نمانده
.
.
.
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
"مـــی خـــواســـتـــم...

پــیــش رویـت دنــیــا را بـه زانـو در بـیـاورم



مـــی خـــواســـتـــم...



تـمـام بـاغـچـه هـا را بـرایـت اقـاقـی بـکـارم



مـــی خـــواســـتـــم...



شــب هـایـت سـتـاره بـاران بـاشـد



نه بی ستاره ، بارانی



مـــی خـــواســـتـــم...



خـوش خـبـر تـریـن قـاصــدک هـا را



بــرایــت بـه بـاد بـسـپـارم



مـــی خـــواســـتـــم...



بـرایـت کـوچـه هـا را گـردگـیـری کـنـم



آیـنـه هـا را چـراغـانـی...!



مـــی خـــواســـتـــم...



«عـــاشــقـــت بـــاشـــم»



بــبــخـــش



طـاقــت نـداشـتـی...



بــبــخــش



نـــمـــانــــدی !!!"




 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
می دانی؟
آدم های ساده
ساده عاشق میشوند
ساده صبوری میکنند
ساده میمانند
اما سخت دل میکنند
آن وقت که دل میدهند
جان می دهند
سخت میشکنند
و سخت فراموش میکنند....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من عقابی بودم که نگاه یک مار ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]سخت آزارم داد ... بال بگشودم و سمتش رفتم ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]از زمینش کندم ؛ به هوا آوردم ؛ آخر عمرش بود ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]که فریب چشمش،سخت جادویم کرد ![/FONT]
[FONT=&quot]در نوک یک قله،آشیانش دادم ! [/FONT]
[FONT=&quot]که همین دل رحمی،چه بروزم آورد ! عشق جادویم کرد ؛[/FONT]
[FONT=&quot]زهر خود بر من ریخت ؛ از نوک قله،زمین افتادم ! تازه آمد یادم ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]من عقابی بودم،بر فراز یک کوه ! آشیان خود را به نگاهی دادم ... [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نازنین مهربانم
حال و روز خوشی ندارم ، این روزها حس خوبی ندارم[/FONT]


[FONT=&quot]قلبم از احساسم شاکیست ، جان خودت بی خیال ،حوصله حرفهایت را ندارم[/FONT]
[FONT=&quot]حرفی نزن که بدجور دلم از تو گرفته ، دیگر بس است هر چه تا به حال اشک از چشمانم ریخته شاید تو لایق اشکهایم نیستی ، چشمانم از اشکهایم شاکیست ، تو برایم مثل قبل نیستی آن عطر مهر و محبتهایت که فضای قلبم عاشقانه میکرد را دیگر حس نمیکنم ، وقتی دستهایم را میگیری آن گرمای همیشگی را احساس نمیکنم نگو احساست به من همچو گذشته است که باور نمیکنم، نگو دوستم داری که درک نمیکنم حال و روز خوشی ندارم ، سر به سر دلم نگذار که طاقت بی محبتی هایت را ندارم قلبم از احساست دلخور است ، دلم گرفته و ابراز محبتهای آن قلب به ظاهر عاشقت بیهوده است بهانه هایت تکراریست ، دیگر قلب شکسته ام ساده و دیوانه نیست ، گرچه هنوز هم خیلی دوستت دارم اما دیگر جای تو در کنارم خالی نیست[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست[/FONT]
[FONT=&quot]با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد[/FONT]
[FONT=&quot]با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی[/FONT]
[FONT=&quot]عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس[/FONT]
[FONT=&quot]آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را[/FONT]
[FONT=&quot]میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت[/FONT]
[FONT=&quot]بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست ، عشق در قلب من و تو ماندنیست[/FONT]
[FONT=&quot]هر چه دلم خواست همان شد و اینگونه شد که دلم عاشقت شد[/FONT]
[FONT=&quot]مرا در زیر سایه قلبت جا دادی و همین شد که قلبم به عشقت پناه آورد[/FONT]
[FONT=&quot]آری با تو دیگر عشق قصه نیست ، حقیقت است این روزها و لحظه ها[/FONT]
[FONT=&quot]حقیقت است که دوستت دارم ، حقیقت است که با تو هیچ غمی ندارم[/FONT]
[FONT=&quot]حقیقت است که دنیا را نمیخواهم بی تو ، مگر میشود این زندگی بدون تو؟[/FONT]
[FONT=&quot]در آغوش تو ، محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، میمیریم برای هم ، مینیشنی بر روی پاهای من و میبوسم لبهایت را[/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]سلامي از افق آشنايي[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]از پنجره اي كه پيچك هاي نورسته سروده هايت نيلوفرانه قاب قديمي اش را آراسته اند[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]از دريچه اي كه نگاه مشتاق مرا منتظرانه به پيشواز قاصدان انديشه و احساس تو فرا مي خواند[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]گوش كن صدا صداي ترنم صدا صداي سادگي است ! آواي رويش شعر تواست كه در گوش جانم پيچيده[/FONT][FONT=&quot] .![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دلم را به زلال زمزمه هايت سپرده ام تا زيرو بم سخن گفتن به لحن روح [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به زبان دل به گويش شعر را پارو پارو موج بزنيم و فاصله ها را كم كنيم تا جايي كه نفس هايت نفسم را زنده كند[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]پس به اميد آن روز دلت را از خدا پر كن و منتظرانه شكيبا باش[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]قلب نا آرام من در سکوت فاصله ها آرام گرفته است[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]آرامی پر از طوفان و نگرانی و تشویش ... پر از دلتنگی زرد[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]اینجا بهار است ... پاییز و یا زمستان ... اینجا آسمان آبی هم که باشد در چشمان من خاکستریست[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]آسمان من چشمان بارانی ندارد ... چشمانی خشک ... چشمانی منتظر و تشنه دارد[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: A.8

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوسش داشتم دوباره نوشتم

دوسش داشتم دوباره نوشتم

"مـــی خـــواســـتـــم...

پــیــش رویـت دنــیــا را بـه زانـو در بـیـاورم



مـــی خـــواســـتـــم...



تـمـام بـاغـچـه هـا را بـرایـت اقـاقـی بـکـارم



مـــی خـــواســـتـــم...



شــب هـایـت سـتـاره بـاران بـاشـد



نه بی ستاره ، بارانی



مـــی خـــواســـتـــم...



خـوش خـبـر تـریـن قـاصــدک هـا را



بــرایــت بـه بـاد بـسـپـارم



مـــی خـــواســـتـــم...



بـرایـت کـوچـه هـا را گـردگـیـری کـنـم



آیـنـه هـا را چـراغـانـی...!



مـــی خـــواســـتـــم...



«عـــاشــقـــت بـــاشـــم»



بــبــخـــش



طـاقــت نـداشـتـی...



بــبــخــش



نـــمـــانــــدی !!!"
a4344f81dfb9c000.jpg


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدتهاست که دارم به رفتن می اندیشم. ...
کارم شده سبک سنگین کردن فایده های رفتن و زیان های ماندن و خدا می داند که هنوز ترس از رفتن،
مثل خوره ته دلم را میخوردو حسرتش روحم را.
من اینجا زندگی میکنم در بهشت خانواده،
خیلی ها به حرفهایم میخندند، خیلی ها فکر می کنند قدر نمی دانم،
خیلی ها هم این روزها فکر میکنند این هم برای من مثل مد شدن کفش لباس است و میگویند فراموش می کنم.
اما من... این منِ قدر نشناسِ بچه... که خیلی چیزها را نمی فهمد...که خیلی چیزها را نمی داند....
می خواهم بروم دور بشوم و از ان دورها به این زندگی نگاه کنم.
به چیزهایی که دارم به چیزهایی که بدون اینکه بفهمم از دست داده ام.
بخدا به پیر به پیغمبر بعضی وقت ها برای اینکه قدر بهشت را دانست باید جهنم را تجربه کرد،
باید حتی حس غلیظ و نامفهم نا امنی را حس کنی تا حرمت دست های پدرت را نگه داری.
باید تنهایی غلیظ و سیال یک خانه را تنهایی به دوش بکشی تا حضور گرم مادرت را قبل از اینکه واقعا در لایه های زندگی ات از دستش بدهی قدر بدانی...
می خواهم بروم بالای یک بلندی و از انجا به زنگی ام به و به خود
"من" نگاه کنم. کم و زیاد ها را بفهمم... قدر شناس باشم... اصلا می خواهم بروم که همین قدر شناسی را بفهمم، یاد بگیرم... این رفتن این رفتن لعنتی که این روزها اسمش هم گناه کبیره زندگی من شده است، بدجور دارد اذیتم میکند... بدجور
...

 
آخرین ویرایش:

ziba000

عضو جدید
روزی گفت آینده زیباست فقط در کنار تو !

گفتم زیباتر خواهد شد اگر دست در دست باشیم ..

گفت خواهد بود !

گفتم هیچوقت رهایش نکن ..

گفت تو هم !

گفتم هنوز نگرفتم ..

گفت مگر قرار است کنارم نباشی !

گفتم دیدی حرف از نبودن زدی ..

گفت خب گاهی شاید دعوایی باشد !

گفتم خب بگذار آرامش باشد ..

نگاه گرم من و صدای آرام تو ..

گفتم نگذار پیوند دستمان کمرنگ شود.
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]خیلی وقت است ، [/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]
[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]هُرم هیچ نگاهی آتشم نمی زند[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]
[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]حتی ...[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]
[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]نگاهی که رنگی از تو دارد[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]
[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]می بینی !؟[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]
[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]شاید ، فراموشت کرده ام ....[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]
[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]شاید !!![/FONT]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمان هست

من هستم

مثل يک پرستوی مهاجر با حسی غريب
اما نه برای تو و نه برای هيچکس

در کنار اين مردم
شايد حضور صدايی نتواند نگاههايی چنين سنگين را جا به جا کند

شايد برای باور وجودم اثباتی لازم باشد
اما من وجود دارم

برای تنهايی ديوارهای اتاق
برای انتظار قلبهای بدون عکس

برای ترک خوردگی روح باغچه
من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپيدن جدا از همه بودنها


همانطور که آسمان هست
 

Similar threads

بالا