نامه عاشقانه من

[anahita1370]

اين که گفــتند " فرامــوش ات کنــم " را فراموش کرده ام!

خيــالت تخت...

تــو تا ابد...

مــاندگارترين " حضــور " روزگار مني!

و من عــجيب؛

به آغــوش امن تو از آن ســوي فاصــله ها خــو گرفته ام!!!


​

 

[aynaz.m]

هیــــــچ گاه دوســــت داشــــتن هــــایِ پــــر دلیـــــل را


دوســـــت نــداشتـــه ام

مثلــا ایــــن ها که می گـــویــــنـــد

عاشــــقِ چشــــمانـــش شدم . . .

یا دیگـــــری می گـــویــد

عاشـــــقِ شــانــــه هـــایــــش . . .

یــا چــه می دانــم هرچـــه!

اصلــا معنـــی نــدارد

وقتـــی کســـی می گویـــد چـــرا دوستــــش داری؟

بایـــد نگـــاهـــش کنـــی

لبــخــــــنــد بــزنــی

و بگـــویـــی

چـــــون

دوســــتـــــش دارمـــ​

 

[anahita1370]

نمیدانم کجای قصه ایستاده ای...


که از حواس لحظه هایم

پرت نمیشوی

عاشقت می مانم!

بی آنکه بدانی..

دوستت خواهم داشت و در آغوشت خواهم ماند!

بی آنکه بگویم..

درد دل خواهم کرد!

بی هیچ کلامی..

شاید احساسم
​

اینگونه نمیرد

​

 

[nazanin jamshidi]

از تمام دوستانی که در این تاپیک، نامه ی عاشقانه می نویسند، بی نهایت سپاسگزارم...
​

نازنین فاطمه جمشیدی​

​

 

[nazanin jamshidi]

کسی آمد...

کسی آمد...

http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif

کسی آمد!

کسی که دلش با من است؛ نفسش، قلبش با من است...

آغوش اش با من است...

و دستانش با من است....

کسی آمد!

کسی که تنها شاهزاده ی قلب من است...

عاشقانه هایش برای من است....

تمام لحظه هایش، حواسش با من است...

و کلامش، قسم اش به نام من است...

کسی آمد!

کسی که نمی توان پیش رویش ایستاد...

کسی که نمی توان انکارش کرد...

و توجه اش را، غزل سرایی نگاهش را، نغمه سرایی صدایش را نادیده گرفت...

کسی آمد!

کسی که دلش را به من بخشید...

روحش را به من بخشید؛ جسم اش را به من بخشید...

و همه ی باورش را به من بخشید...

کسی که زندگی اش را به پایم ریخت...

می دانم!

یه روزی، یه جایی، یه وقتی، او را آرزو کردم؛ آنگونه که می خواستم...

من می خواستم:

هر اندازه برایش نامه های عاشقانه بنویسند...

هر اندازه توجه اش را به خود معطوف کنند...

هر اندازه اورا به دلربایی محسور کنند...

برایش بی اهمیت باشد!

و شیرینی تحقق آرزویم را در وادی سرنوشت ام به نظاره نشستم...

او همه ی هستی مرا می خواهد، او همه ی احساس مرا می خواهد...

بوسه های بارانی مرا می خواهد و هم آغوشی صادقانه ام را می خواهد...

او شیفته ی نامه ها و رمان های من است، مرا به زیر چتر سرنوشت اش می خواند...

و من از آن روزی که شمیم حضور او، روزگارم را عطراگین کرده

فرماتروای امارت شیشه ای دلم را با تمام وجودم می ستایم

و به خاطر حس تغلق ام نسبت به او، خوشیخت ترین و بی نیاز ترین مملوک هستی خطاب می شوم...

کسی آمد!

کسی که بی اغراق می گویم: کس دیگریست..

او منحصرترین و ناب ترین اعجاز خداوند است...

او زاده ی باران و تحفه ی آسمان است...

او ماه بی رقیب نازنین ... او برتر است از مجنون ایران زمبن...

او خاصترین ... او بکرترین ...او فرشته ای ست بهترین...

عاااااااااااااااااااااااااشقانه دوستتتتتتتتتتش دارم

بی عطر نفس هایش یک لحظه هم زنده نمی مانم...


نازنین فاطمه جمشیدی

​

 

[succulent]

 

[succulent]

ایـن روزهــا....
دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام
حــال مـ ــن خــــــــوب است
خــوبِ خــوب
فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی
همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست
و فکـر مـی کنـــم
ایـن روزهـــا...
خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است
چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا
او...
از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است
و مـــن...
از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم...

 

[succulent]

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه​

 

[succulent]

لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد

لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد


لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است

لمس کن لحظه هایم را

تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم

لمس کن این با تو نبودنها را


لمس کن...​

 

[succulent]

دل من دشت وسیعیست به اندازه مهر


که بر آن ، سالی چند


تو ندانسته خدایی کردی !


دل من صادق بود


پاک و یکرنگ و زلال


آن زمانی که تو را


بیشتر از نفسش می طلبید


می توانستی تو


به کلامی سر دل باز کنی


به نگاهی سخن از راز کنی


قصه غصه من کوتاه و


شرح دلدادگی آغاز کنی


می توانستی تو


که غرورت را . . . آه . . .


می توانستی . . . اما ، آیا


دل تو با دل من . . . ؟


آه . . .


بگذار که سربسته بماند این راز


روزها می گذرند . . .


همره این امید


ــ که ــ شاید به جهانی دیگر


دل تو با دل من ، یکدل و هم پیمان


و تو نیز


خالی از حس غرور


ساده عاشق باشی . . . !!!​

 

[anahita1370]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]میدانی...[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بعضـی ها[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] را هرچه قدر بـخوانی ... [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خسته نمیشوی[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ![/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بعضـی ها[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] را هرچه قدر گوش دهی ..[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]. عادتــــ نمیشوند[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ![/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بعضـی ها[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] هرچه تکرار شوند ... [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]باز بکرند و دستــ نـخورده[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ![/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دیده ای ؟![/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]... ... شنیده ای ؟![/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ![/FONT]

 

[anahita1370]

گرما یعنی نفسهای تو،دستهای تو،آغوش تو
​

من به خورشید ایمان ندارم

​

 

[ماه آسمونی]

این نامه تقدیم به عشقم خدا
مینویسم اولین دلنوشته خودرا برای خالقم
خدایی که هرلحظه بامن است
این نامه را با عشق مینویسم با تمام جان ووجود واحساسم
خالق تمام زیباییها خالق پاییز
خالق آب وآسمان وسبزه وستاره
ماه وباران ونور
تنها تویی فرمانده قلبم، فرمانروایی میکنی
جان ومال وزندگیم به فدایت
دوستت دارم وعاشقانه زنذگی میکنم
آری توفقط خدای منی
خدای خودخود من
خدایی که آرامش را دروجودم نهاد
آرامشم تویی،وجودم تویی
میدانم نگاهم میکنی نگاهت را دوست دارم
نگاهت ازمن نگیر که بی توهیچم
خوشحالم تورا دارم که درتمام لحظات، درغم ها وشادیها بامن هستی ورهایم نمیکنی
تورا دوست دارم
تولایق ستایشی
هستی من
باتوبودن را دوست دارم

فرناز

 

[رجایی اشکان]

سلام مهربانم
بـــارهـــــا گفتم به تـــــــــو:
چشمـــــها...
بــرای نـــــــگاه است!
امـــــا تــــــــو...
هـــــــر روز بــــا آنــــها
حــــــادثـــــــه مـــی آفـــــــریــــــنی!!
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛

دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛

اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!

وَ حآل هــَم کِه . . .؛

گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛

زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛

وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛

بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!

گآهی دِلگــیری . . . ؛

شآیــَد اَز خودَت . . .؛

شآیــَد . . !!
می گن در روز قیامت تمام اعضای بدن به حرف میاد
خدا کنه که دلم لال شه
چون طاقت اشکهای خدا را ندارم...!!!

 

[دالان بهشت]

این نامه تقدیم به عشقم خدا
مینویسم اولین دلنوشته خودرا برای خالقم
خدایی که هرلحظه بامن است
این نامه را با عشق مینویسم با تمام جان ووجود واحساسم
خالق تمام زیباییها خالق پاییز
خالق آب وآسمان وسبزه وستاره
ماه وباران ونور
تنها تویی فرمانده قلبم، فرمانروایی میکنی
جان ومال وزندگیم به فدایت
دوستت دارم وعاشقانه زنذگی میکنم
آری توفقط خدای منی
خدای خودخود من
خدایی که آرامش را دروجودم نهاد
آرامشم تویی،وجودم تویی
میدانم نگاهم میکنی نگاهت را دوست دارم
نگاهت ازمن نگیر که بی توهیچم
خوشحالم تورا دارم که درتمام لحظات، درغم ها وشادیها بامن هستی ورهایم نمیکنی
تورا دوست دارم
تولایق ستایشی
هستی من
باتوبودن را دوست دارم

فرناز

خیلی زیبا و زلال عزیزم

 

[venoos*m]

این نامه تقدیم به عشقم خدا
مینویسم اولین دلنوشته خودرا برای خالقم
خدایی که هرلحظه بامن است
این نامه را با عشق مینویسم با تمام جان ووجود واحساسم
خالق تمام زیباییها خالق پاییز
خالق آب وآسمان وسبزه وستاره
ماه وباران ونور
تنها تویی فرمانده قلبم، فرمانروایی میکنی
جان ومال وزندگیم به فدایت
دوستت دارم وعاشقانه زنذگی میکنم
آری توفقط خدای منی
خدای خودخود من
خدایی که آرامش را دروجودم نهاد
آرامشم تویی،وجودم تویی
میدانم نگاهم میکنی نگاهت را دوست دارم
نگاهت ازمن نگیر که بی توهیچم
خوشحالم تورا دارم که درتمام لحظات، درغم ها وشادیها بامن هستی ورهایم نمیکنی
تورا دوست دارم
تولایق ستایشی
هستی من
باتوبودن را دوست دارم

فرناز

عزیز دلم

خیلی زیبا بود ....ممنونم به خاطر قلم زیبات که اینقدر با احساس نوشتی ..

ممنونم خواهر من

 

[f.babaei]

خداوندا!
دست هایت رازیرتنهایی ام ستون کن من ازآوارگی بی توبودن میترسم....

 

[رجایی اشکان]

جنست از چوب و شیشه است اما....
آن زمان که صورت زیبایش را از پشت شیشه ات میبینم اتش برجانم میزنی .
شبها که دلتنگی دیوانه ام میکنم باز همین تو همین چوب و شیشه را در آغوش میکشم
اتش قلبم را با سردی وجودت کمی سرد میکنم برسینه میفشارمت تا فشار قلبم تسکین یابد ومثل هرشب با اشکهایم تمام شیشه ات را میشویم
او لبخند میزند ومن از دوریش دیوانه میشوم با تمام عشقم لبهای خندانش را که پشت شیشه ات به تماشا گذاشته هزاران بار میبوسم
ای قاب عکس زیبا تو با ارزشترین دارایی منی‎‎

 

[iZass32]

عشق

را از کودکی آموختم که در نقاشیهایش خورشید را سیاه میکشید تا پدر کشاورزش زیر آفتاب نسوزد .

 

[مریدا]

به نام مهربانترین
چی میتونم بگم جز اینکه دوستت دارم
فقط ناراحتی ام از اینه که این جمله خیلی ساده به نظر میاد
و میترسم عظمت دوست داشتنی که پشت اونه رو نبینی

 

[iZass32]

یکی نوشت یکی خوند

بازم نوشت بازم خوند

آخرش اونیکه نوشت مرد و اونیکه خوند موند

حالا من مینویسم تو بخون من واست میمیرم تو بمون

 

[مریدا]

من در این عشق
من در این حسرت با هم بودن
پر دلتنگی هستم
اما
در دلم شوق فراوانیست
چون
دوستت دارم
وهمین
من و تنهایی من را کافی است

م.

 

[anahita1370]

گم شده ام بی تو در جنگل ِ سکوت


می هراسم از هوهوی ِ باد


فانوسم شکسته است


اینجا


ابهام و سکوت نیش میزند تنم را٬


نگاهت را آیا


لحظه ای به من قَرض میدهی؟!!

 

[iZass32]

نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند

می گویند حساسیت فصلی است

آری من به فصل فصل این دنیا بی تو حساسم....

 

[anahita1370]

آغوش ِ باران خورده ام٬


پُر از تمنای توست!


هق هق ِ پنجره ام بند نمی آید


مُدام٬


با سُرودی که طعم ِ شبنم میدهد٬


تن ِ تنهایی اش را میشوید!


نمیبندم این پنجره را اما هرگز٬


گر چه جز باد ِ باران زای ِ سرد


کسی گونه ام را نمی بوسد!


فریب ِ سختی ِ شانه هایت را مخور!


محکمترینها هم شبی٬


بی تکیه گاه ٬ خم میشوند!


نمیبندم این پنجره را٬


شاید دلت


یک روز بارانی بجوید سر پناهی!

 

[iZass32]

جور میکند خدا در و تخته را با هم

آن طور که تو و مرا آشنا کرد

تو شدی خاطره ساز و من شدم خاطره باز

 

[hanane1]

همه چی سیاه
همه چی تاریک...
دل همه گرفته بود...
بازم خنده از رو لبام رفت بابایی...
چقد یاد روزاییکه میرفتم مدرسه عذابم داد..
دوستم اومد توآسمونا...
میدونم راحت شد
ولی کاش
یبار واسه آخرین بار دیده بودمش...
دیدی من همیشه دیر میرسم ؟
همیشه دیر رسیدم..
اینبارم بعد از خاکسپاری: (
دلم الان گرفته ..
خیلی ...
فقط میگم روحش شاد ...
میدونی چیه ؟
دیگه از مراسمای سیاه خسته شدم...
خیلی خسته...

​

 

[ماه آسمونی]

.
پاییز را دوست دارم به خاطر غریب و بی صدا آمدنش / رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش / خش خش گوش نواز برگ هایش / صدای نم نم باران های عاشقانه اش / پاییز را دوست دارم به خاطر رفتنش / خیس شدن زیر بارانش !!!

 

[anahita1370]

و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم
​

که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها

در شعله ها سوختند

تا سند سوختن نویسنده شان باشند

پروانه ها

آخ

تصور کن

آن ها در اندیشه چیزی مبهم

که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را

در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند

یادم می آید

روزگاری ساده لوحانه

صحرا به صحرا

و بهار به بهار

دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
​

عشق را چگونه می شود نوشت

در گذر این لحظات پرشتاب شبانه

که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت ...
​

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است

وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند

من تو را

او را

کسی را دوست می دارم ...

​

 

[succulent]

پائیز یعنی من تک و تنهام ، یعنی تو رفتی تو دیگه نیستی
پائیز یعنی خش خش برگا ، آروم تو گوش من میگه نیستی