نامه عاشقانه من

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازبا:باران:قدم زدی؟
هزاربارگفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها…
همدم خوبی نیست برای دردها…
فقط دلتنگی هایت راخیس وخیس وخیس ترمیکند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفت و دیگر ندارمش

تقصیر خودم بود

ته این همه شعر که برایش نوشتم

نقطه نگذاشتم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوای تو

هوای تو

دلم که هوای بودنت را میکند...
می آیم و اینجــــــا....برای تو...!
می نویسم که تو بخوانى...
اما حیف !

همه عاشقانه هاى مرا می خوانند...
و یاد عشق خودشان می افتند !
ولی.... تو… حتى نگاه هم نمی کنى...
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هم سفر

در این راه طولانی - که ما بی خبریم

و چون باد می گذرد

بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند

خواهش می کنم ! مخواه که یکی شویم ، مطلقا یکی

مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی

هم سفر بودن و هم هدف بودن ، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست

و شبیه شدن دال بر کمال نیست بل دلیل توقف است

عزیز من

دو نفر که عاشق اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛

واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون ، حجاب برف قله ی علم کوه ، رنگ سرخ

و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند

گر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق

یکی کافیست

عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست

من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در "حضور" است

نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری

عزیز من

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست ، بگذار یکی نباشد

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم

بخواه که در عین یکی بودن ، یکی نباشیم

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید

بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم

اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل

اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست


منتخبی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

نوشته زنده یاد نادرابراهیمی

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ثانیه ها

ثانیه ها

چقدر ثانیه ها نامردند
گفته بودند که بر می گردند
برنگشتند و پس از رفتنشان
بی جهت عقربه ها می گردند
آه این ثانیه های نامرد
چه بلایی به سرم آوردند
نه به چشمم افقی بخشیدند
نه ز بغضم گره ای وا کردند
از چه رو سبز بنامم به دروغ
لحظه هایی که یکایک زردند
لحظه ها همهمه هایی موهوم
لحظه ها فاصله هایی سردند
آه بگذار ز پیشم بروند
لحظه هایی که یکایک دردند
قاصدك باز اگر برگشتي
و اگر پرسيدت ز فلاني چه خبر
تو خودت حال مرا مي داني
بوسه بر دستش زن
و بپرس...
قاصدك پر زد و رفت
بالهايش خيس
جمله هايم نصفه
و تو مأيوس شدي
كه فلاني باز نفهميد
كه در وادي عشق
حرف زدن ممنوع است !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـہ تَرَکـ هاےِدیوار کہ ریز میشومـ...
تـازه میـفهمم؛
سـر بـه شـا نه کَسی داشتنـ
و
احساسـ تنهایـے کردنـ ؛
عجیب مَعنے میـدهد ...
دیـوار همـ که باشے؛
ترکـ بـر میدارےوَقتے
سـر بـه شـانه ات داشته
باشـند و بـه حسابتـ نیـاورند ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ﺩﻧﻴﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ
ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﮔﻢ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﻱ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﭼﻤﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﻨﺪﻧﺪ
ﻭ ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ
ﻳﮑﻲ ﺩﺭ ﻣﻪ
ﻳﮑﻲ ﺩﺭ ﻏﺒﺎﺭ
ﻳﮑﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﻳﮑﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ
ﻭ ﺑﻲ ﺭﺣﻢ ﺗﺮﻳﻨﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﻑ
ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﺪ
ﺭﺩ ﭘﺎﺋﻲ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻱ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺍﺯ ﮔﺎﻩ ﭘﺲ ﻣﻴﺰﻧﺪ
ﻣﺜﻞ ﻧﺴﻴﻢ ﺳﺤﺮ
ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﺗﺎﻗﺖ را
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز بد...
همه چی مشکی...
همه چشما گریون...
حال همه خراب...
یه دختر آروم..
همونی که بلد نبود آروم بودن چیه...
دیدی چه ساکت بود ؟
سکوت واسه کسی که بلد نیست ساکت باشه ینی کلی حرف..
ینی دلتنگتم بدجور..
ینی نبودنت داره خفم میکنه..
ینی بد کردی بی من رفتی...
ینی هیچ اتفاقی تو کل تاریخ زندگیم نمیتونه بدتر از این باشه که تو نیستی...
من خوبم..
فقط کمت دارم شدید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
موهایم را میبافی
ان هنگام که
تمام سرودهای برایم بی معناست
ان هنگام که صدایت
زیباترین
لحن دنیا میشود
بگو ببینم
خنده هایت را
چند میدهی
همشان را میخرم
اشکهایت را نیز بگو
میخواهم
من جای تو اشک بریزم
تا مبادا
چشمانت
اسیر غم باشد



ایناز
 

succulent

عضو جدید
تقدیم به آن که دوری اش غمم،خانه اش قلبم و
فراموشی اش مرگم است.


خاطرم نیست تو از بارانی یا که از نسل نسیم؟

هـر چــه هســـتـی گــذرا نـیست هوایت،بویت

تو مـرا یاد کـنـــی یا نکنی،من بـه یادت هستم.
 

succulent

عضو جدید
با خودم عهد بستم بار دیگر که تو را دیدم بگویم از تو

دلگیرم،ولی باز تو را دیدم وگفتم بی تو می میرم.


 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هرروز با تو متولد می شوم و بهشت را از پروردگارم تحفه می گیرم...

من هرروز با تو متولد می شوم و بهشت را از پروردگارم تحفه می گیرم...



شاهزاده ی قصر شیشه ای دلم!

آرزوی دیرین من تحصن در آغوش توست...

سایه گاهی از جنس نوازش...مامن گاهی مملوء از خواهش...

تکیه گاه من ترنم دلنواز نفس های توست...

نویدی برای حیاتی تازه و محبتی بی حد و اندازه...

نگاه تو...

کتیبه ی آرامشی ست لایزال؛دیوان غزلیات عاشقانه ام را می آفریند...

صدای تو...

ریتم موزون باران شور انگیز ترانه ی وجودم می شود و فستیوال بوسه هایت را به دنیا می آورد...

من...

هر روز زندگی ام را چون معشوقه ی زمین به دور خورشید، با گشتن به دور تو، به شب می بخشم

و هر شبم را در تلاطم جز و مد دریای وجودت، به ساحل صبح هدیه می دهم...

من هرروز
با تو متولد می شوم و بهشت را از پروردگارم تحفه می گیرم...

نازنین فاطمه جمشیدی





 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من اینجا ایستاده ام
به تنھایی
در مقابل ھر آن سختی که در جھان آمده است
و تو در جستجو
به دنبال مکانی
مکانی برای تنھاییت
برای گمگشتگی و دلتنگیت
اینک آن زمانی است که ...
می بایست دلیلی برای زیستن من بیافرینی
آنھنگام که مشتاق زیستن شدیم
عشق ما را سر شار زیستن خواھد کرد
ســرشـــــــار برای زندگی کردن
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشقم، نفسم،تو همه ی زندگیمی؛ عاااااااشقتم

عشقم، نفسم،تو همه ی زندگیمی؛ عاااااااشقتم



شاهزاده ی قصر شیشه ای دلم!

آرزوی دیرین من تحصن در آغوش توست...

سایه گاهی از جنس نوازش...مامن گاهی مملوء از خواهش...

تکیه گاه من ترنم دلنواز نفس های توست...

نویدی برای حیاتی تازه و محبتی بی حد و اندازه...

نگاه تو...

کتیبه ی آرامشی ست لایزال؛دیوان غزلیات عاشقانه ام را می آفریند...

صدای تو...

ریتم موزون باران شور انگیز ترانه ی وجودم می شود و فستیوال بوسه هایت را به دنیا می آورد...

من...

هر روز زندگی ام را چون معشوقه ی زمین به دور خورشید، با گشتن به دور تو، به شب می بخشم

و هر شبم را در تلاطم جز و مد دریای وجودت، به ساحل صبح هدیه می دهم...

من هرروز
با تو متولد می شوم و بهشت را از پروردگارم تحفه می گیرم...

نازنین فاطمه جمشیدی







 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم،نفسم؛شاهزاده ی باران من...

نگارم،نفسم؛شاهزاده ی باران من...



شب مامن ناگفته هاست

ناگفته های من...ناگفته های تو....مست نگاه من...آغوش پاک تو...

آرامش خیال من...شانه های ستبر تو....گونه های ترد من...بوسه های مکرر تو...

کالبد بی جان من... نفسهای حیات بخش تو...اشتیاق بی وصف من...معاشقه ی سحر آمیز تو...

نگارم!

تو بازگشتی،بعد از مدت ها...

مرا در آغوش فشردی و با ترنم استخوانهایم،به آرامش رساندی...

چقدر آرامم ...چقدر خوشبخت!

در امن ترین بستر دنیا آرامیده ام...به دور از هرگونه هیاهوی درون...

ناامنی را نمی شناسم..با غم بیگانه ام و ناکامی فراق را به یاد نمی آورم...

تو با نوازش های بی دریغت، لحظات نفسگیر تنهایی ام را بر باد داده و موسیفی تنم را آفریدی...

من در این لحظات رویایی، نت به نت با تو هم آغوش می شوم...

و در زیر آلاچیقی از جنس نور...از هاله ی ماه ...از لطافت ستاره...سمفونی عشق را می نوازم...

دوستت دارم...

نازنین فاطمه جمشیدی




 
آخرین ویرایش:

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]باید عاشق باشی تا بفهمی![/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]

نگاه سرد یعنی چی!

دست سرد یعنی چی!

حرف سردیعنی چی!

درمقابل دوستت دارم گفتنت

سکوت سرد یعنی چی!

باید عاشق باشی تا بفهمی گرمای نگاه وحرف ودستت

وقتی به سرمای او برخورد میکنه

[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] چگونه روزگارت بخار میشه!![/FONT]
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشقم

عشقم

نفسم


کاش میدانستی همه بی قراری های این دل از عشق توست ..

همدم لحظات زندگی من ..

من در این فاصله ها ......در این طلوع ها ...در این غروب ها یک نفس از تو نفس میجویم .

از خاک بوی قدم های تو را...از باد نسیم نوازش تو را...از اسمان نگاه تو را میظلبم ...

شاهزاده ی من ..

انتهای این جاده ی صبر دیده از احساسم .......تویی ..

و من وصال خاک ..باد و اسمان و اب را به رنگین کمان وجود تو میخوانم ....

من وجود تو را میخواهم ...اهنگ موزون تصویر تورا در لحظه های بی قراری ام میخواهم ...

شاید دلم ارام گیرد ..

من باران نگاه تو را از جاده های خیس از احساسم در دقایق دلتنگی میخواهم ...

حدیثی جز دلتنگی مرا همراه نیست ...

صدایم ...عشقم ....نفسم برای توست ..

دوستت دارم ...


زندگی من


نرگس




 
آخرین ویرایش:

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می نوازد سکوت،غم زیبای شب را...

لباس پولکی اش،چشمک میزند ستاره....


ماه نقره،میدرخشد نگین زیبای گردنش...


چه پهن گسترانده،چادر مشکی اش را...

.
.
.
گم میشوم من...نگاهم در تکاپوی یافتن تو...

تو به کدام ستاره خیره ای اکنون...


چه زیبا شده نگین گردن شب...


منعکس میکند رخ زیبارویی را...


راه، شیری رنگ است تا گم نکنم مسیر نگاهت را...


می دانم که قطره ی شبنم بر لبم...


همان بخار آه ه های توست...


normal_Avazak_ir-Love815.jpg
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
رویای با تو بودن را
نمی توان نوشت
نمی توان گفت
و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...
و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش در جاده های زندگی خنده نیز از گریه سبقت می گرفت


1423214117.jpg
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟


دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را…



گفتند : عشقت کیست؟



گفت:عشقی ندارم!



خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟



گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ،



وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ، تنهایش نمیگذارم ،



میپرستمش ، بی وفایی نمیکنم با او مهربان خواهم بود ، برایش



فداکاری خواهم کر د،ناراحت و نگرانش نمیکنم ، غمخوارش میشوم…


گفتند: ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت ، اگر نامردی کرد ، اگربی وفابود ،


اگر ترکت کرد چه…؟


اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت : اگر اینگونه نبود که من “دیوانه” نمیشدم…
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گــــــــاه می توانــــــــ تمامـــــــــ زندگیــــــ را در اغوشـــــــــ گرفتــــــــ

اگــــــــــــــــــ ــــ ــ ـــــــــــــــــر

تمامـــــــ زندگیتـــــــــــــ یکـــــــ نفــــــ ــــ ـــــــر باشـــــــــــــد..
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر خوشحــ ــال بود
شیطــان
وقتی سیب را چیدم
... ...
گمان می کرد فریب داده است مرا
نمی دانست
تو پرسیده بودی
مرا بیشتر دوست داری . .
یا ماندن در بهشـــت را؟



تو را نگاه می کنم
که خفته ای کنار من
پس از تمام اضطراب
عذاب و انتظار من
تو را نگاه می کنم
که دیدنی ترین تویی
و از تو حرف می زنم
که گفتنی ترین تویی
من از تو حرف می زنم
شب عاشقانه می شود
تو را ادامه می دهم
همین ترانه می شود
کاش به شهر خوب تو
مرا همیشه راه بود
راه به تو رسیدنم
همین پل نگاه بود
مرا ببر به خواب خود
که خسته ام از همه کس
که خواب و بیداری من
هر دو شکنجه بود و بس ...

من از تو حرف می زنم
شب عاشقانه می شود
تو را ادامه می دهم
همین ترانه می شود ...



مثل باران های بی اجازه
وقت و بی وقت
در هوایم پراکنده ای
و من بی هوا
ناگهان خیسم از تو !




میدانستم عاشق بارانی ،
آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ،
تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد
این اشکهای من است که بر روی تو میبارد
آسمان با دیدن چشمهای من می نالد
عشق همین است و راه آن نفسگیر
باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش،
دردهایی که درد نیست چون دوایش تویی
خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش، چون چاره اش تویی
عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی
با تو بودن یعنی همین ،
یعنی من عاشقم بیشتر از تمام عشقهای روی زمین
عزیزم خیلی دوستت دارم ، تنها همین احساس است که در دل دارم
این کلام جاودانه را از من بپذیر ، در روزی که قلبم درونش غوغاست ،
این احساس صادقانه را از من بپذیر ، در روزی که حال من حال خودم نیست
همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری
اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری
که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم
همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند
انگار که عشق تو جایگاهی جاودانه است ، دنیا هم خراب شود ، عشق تو سرپناهی بی انتها برای من است
همین مرا آرام میکند ، همین مرا به شوق همیشه داشتنت عاشق انتظار میکند
از خوبی های تو نمیتوان گذشت تو لایق بهترینی
یک روز زیبا با تو میگذرد و یک شب پر ستاره میرسد، وای که شبها با تو چه رویاهایی دارم،
وقتی شب میرسد به یادت چه حالی دارم ، نمیخوابم ، به یادت بیدار میمانم ، تا سحرفرا رسد و دوباره تو را ببینم ، این است زندگی من با تو ، که همیشه من همینم
این شده زندگی من که روز و شبم شدی تو ، لحظه به لحظه تمام فکر و ذکرم شدی تو ، حتی اگر لحظه ای میخوابم در خوابم میبینم تو را ،بگذار اینگونه بگویم که من، بدون تو نمیخواهم زندگی را

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی اشنباهی در دلت را
به سوی کسی باز میکنی
که خودش در دلش را به سوی دیگری باز کرده
چقدر زیباست
ان هنگام که
کسی را بیابی
که در دلش را
به سوی تو
باز کرده باشد
و تو را بخواهد
بگذار دلت هر چه میخواهد
بگوید
این زندگی
تنها
کنار کسی زیبا خواهد بود که
تو را دوست میدارد
کسی که
با تمام وجودش تو را تمنا میکند
و برای بدست اوردنت
تلاش میکند
نه تلاش نکن
نه بگو دوستت دارم
هرگز به کسی که معنای
دوست داشتنت را
درک نمیکند
نگو
دوستت میدارم

ایناز
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسفرم، تو برترین اعجاز خدواندی...

همسفرم، تو برترین اعجاز خدواندی...



نگارم، نفسم،عشقم؛ شاهزاده ی باران من...

امشب برایت تحفه ای ندارم...
امشب نامه ای ننوشته ام...

امشب دریا را قسم نگرفته ام...امشب ساحل را لایق ندانسته ام...

امشب خورشید را محرم اسرارم نیافته ام...امشب ماه را تمثیل مناسبی نخواسته ام...

امشب ستاره ای را روشن تر از چشمان تو ندیده ام...

امشب باران را راوی عشق باشکوه مان نخوانده ام...

امشب حتی از رنگین کمان هم،رنگی نیاورده ام...

و شمع احساسم را به طواف پروانگی هایم سوق نداده ام...

امشب فقط من هستم و قلبم....

احساس پاک و بی آلایش ام. در مقابل حضور دلنواز تو...

معاوظه ی شور انگیزی ست...

دل من، تنها دارایی ام؛ در ازای آغوش مقدس تو، منحصرترین سایه گاه امن این دنیا...

دیگر کائنات به چه کارم می آید!؟

وقتی تو برترین اعجاز خدواندی...

مستانه پیش می آیم...سر بر سینه ات می سایم ...سلیس و روان می گویم ...

دوستت دارم آرام جانم!

نازنین فاطمه جمشیدی





.


 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
درگیر ارامشی
شده
کنار تو
ارام سر بر شانه ات میگذارم
خنده ای مستانه ات چقدر دل فریب تر میکند تو را
ارام بگو
در این تقابل
دلهایمان
در این لحظاتی که
ارامش را در نگاهت
در اغوشت میشود
حس کرد
زیباست
حسی که
بین ماست
روزی میرسد که
البوم خاطراتمان را ورق میزنیم
و همین لحظاتی که عاشقانه
کنار همدیگر بودیم را با لبخند تماشا میکنیم





ایناز
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرمانروای بی رقیب قصر شیشه ای دلم باش.... َ

فرمانروای بی رقیب قصر شیشه ای دلم باش.... َ



شاهزاده ی باران من...

تمامی واژگان در پیشگاه تو حقیر و بی مقدارند...

هیچ کتیبه ی احساسی نمی تواند لایق چشمان تو باشد...

هنفسم، عشق اهورایی من...

ترنم نفسهایت به من جانی تازه می دهد...

به هستی ام اعتبار می بخشد...

و حدیث ناب تعهد و تعلق را به تفسیر می نشیند...

همقسم، نگار من...

دیرزمانیست...

همیشگی های مهر لایزال من، به آیه ی وصال تلاوت می شود...

و زندگی ام را پیشکش قدمهایت کرده ام...

تو بزرگیزین و منحصرترین موهبتی...

من سالها صبوری را به تمتای زیستن در
تقدس آغوش تو آموخته ام

و حال چون زلیخا تورا میجویم...

دیدگان سرخ بارانی ام را در زیر پاهایت می گسترانم...

و پیشوازت را به تحصن می مانم...

در این ایام معطر از رایحه ی دلنواز سیب خاص حوا...

قدم بر چشم من بگذار...

و در بازی قمار گونه ی سرنوشت

با حکم دل ... با ترفند عشق... با آس دلدادگی...

مفتوح روزگار ...

و فرمانروای بی رقیب قصر شیشه ای دلم باش...
َ

نازنین فاطمه جمشیدی





 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا