نامه عاشقانه من

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم,نفسم!

مرا با آغوشت که می پوشانی حديث كهنه‌ي غم به شادی تفسیر می شود..
.


در این روایت راز آلود


عطر نفس هایت بر تار و پود وجودم می نشیند...فاصله را از سکه می اندازد...


و قلم سبز واژهایم سکوت را می بوسد...


حال که هستی ام را به باهایت ذبح کرده ام...تلاطم قاصدک های عشق را پذیرا باش


که بی تو, در ورطه ی تنهایی تاب نمی آورم....


نازنین فاطمه جمشیدی





 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﯼ ﻗﺼﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﻗﻠﺒﻢ!

ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﻭ ﻫﺴﺘﯽ لاﻣﻨﺘﻬﺎ ﺗﻮﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻢ...

ﻭ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﻧﮕﺎﺭﻡ...

ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻟﻨﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ...

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ...

ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎ ﺗﻼﻗﯽ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ

ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪ ﻭ ﯾﮏ ﺭﻭﺡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺎﻟﺒﺪ ﺑﯽ ﺟﺎﻥ ﻫﺮ ﺩﻭﯾﻤﺎﻥ ﺩﻣﯿﺪ...

ﺍﺣﺴﺎسماﻥ،ﺁﺭﺯﻭﻫﺎیماﻥ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻣﯿﺨﺖ....

ﻣﻦ ﻟﯿﻠﯽ ﺑﯽ ﺭﻗﯿﺐ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺗﻮ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ!


ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺼﻞ ﺷﻔﺎ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ...

فصل بی مانند عشق, دلدادگی, محبت, خوشبختی, جاودانگی

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﯿﻢ...

ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﺩلاویز ﯾﮑﺪﻟﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺮﺍﯾﯿﻢ

ﻭ ﺳﻤﻔﻮﻧﯽ ﻣﻬﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﯾﻢ...

ﺗﺎ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯾﻤﺎﻥ ﺷﻬﺮﻩ ﯼ ﺧﺎﺹ ﻭ ﻋﺎﻡ ﺷﻮﺩ...

ﻣﻦ ﻫﺮﺗـﭙﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﻤﯽ ﺳﺮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ...

ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﺯﻻﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻫﺶ

ﺷﺒﻨﻢ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮔﻠﺒﺮﮔﻬﺎﯼ ﺩﻟﺖ ﻧﻘﺶ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ...

ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﻡ ﺩﻟﻨﻮﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﻢ...

ﻋﺸﻖ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ ﻣﻦ!

ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ, ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻧﺤﺼﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﻣﺎﻣﻦ ﮔﺎﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...

ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...

ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...

ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...

ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﻣﻮﺝ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ...

ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...

ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﻣﺨﻤﻠﯽ ﺗﻮ, ﺩﺭﯾﭽﻪ ﯼ ﺷﺒﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯼ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ...

ﺍﯼ ﻣﺮﻭﺍﯾﺪ بی همتای ﻣﻦ!

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺪﺍﻣﯿﻦ ﺻﺪﻑ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﺗﺎ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ...

ﺍﻣﺎ ﻧﻪ،ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺪﻑ ﺯﻣﺎﻥ ﺳــــــﭙﺮﺩ

ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻫﯿﭻ ﺻﺪﻓﯽ ﻻﯾﻖ ﻣﺮﻭﺍﺭﯾﺪ ﺑﮑﺮ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ...

ﭘﺲ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺑﯿﮑﺮﺍﻥ ﻗﻠﺒﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻧﻬﺎﺩ

ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﻧﻢ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺍﺳﺖ...

ﺍﯼ ﻣﺮﻭﺍﺭﯾﺪ ﺑﻠﻮﺭﯾﻦ ﺟﺎﻧﻢ!

ﻗﺼﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺍﺯ ﻫﺮﻡ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﻭ ﻣﺸﻌﻮﻑ ﺍﺳﺖ...

ﺍﯼ ﺑﯿﻨﻈﯿﺮ...

ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪی

 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خيانت کردم!به تو!
به بودنت!
به دستانت....
نفسهايت...!
به مهرباني هاي انگشت شمارت!
به آغوش گاه سردت!
آري...
خائنم عزيزم!
چيز ديگري ذهنم را درگير ميکند!
قلبم را به تپش وا ميدارد!
در نگاهم خيره ميشود...
دستانم را ميفشارد...
او مهربان تر از توست!
آغوشش داغ داغ است...
و چشمانش ميلرزد از حجم وسيع عشق!
من خائنم عزيزم!
با او بيشتر از تو عاشقانه داشته ام!
اما اين, تقصير من نيست!
مي داني....
آخر...
...
خيالِ تو
از خودت
مهربان تر است!!!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﻬﺎ...ﺍﺭ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎ ... ﺍﺯﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﯽ ﺷﺎﺋﺒﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﯿﻨﻈﯿﺮﻡ

ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﻬﺎ...ﺍﺭ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎ ... ﺍﺯﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﯽ ﺷﺎﺋﺒﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﯿﻨﻈﯿﺮﻡ

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻋﻄﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻔﻞ ﮐﺸﺎﻧﺪ...

ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺳـﭙﺮﺩ...

ﮐﺘﯿﺒﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻬﺮ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﯾﺪﮔﺎﻥ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﮔﺸﻮﺩ

ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺗﺮﻏﯿﺐ ﻛﺮﺩ...

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻨﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻭﻡ

ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺭﺍﯾﺤﻪ ﯼ ﺧﻮﺵ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﯽ ﺷﺎﺋﺒﻪ ﺍﺕ, ﻫﻮﺍﯼ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻢ ﺭﺍ ﻋﻄﺮﺍﮔﯿﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﯼ...

ﭘﺲ ﺗﺴﮑﯿﻨﯽ ﺑﺮﻗﻠﺐ ﺗﺮﮎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﺷﺪﯼ!

ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺑﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﯽ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺳـﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻡ

ﻣﻦ ﭘﯿﭽﮏ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺭﯾﺸﻪ ﮔﺴﺘﺮﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﺝ ﺭﺳﯿﺪﻡ...

ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻏﺮﯾﻘﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﮐﺎﻣﯿﺎﺑﯽ ﺷﻨﺎﻭﺭﻡ

ﺯﻭﺭﻕ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺻﺪﻑ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﯽ ﺷﻤﺎﺭﻡ...

ﺍﻣﯿﺪﺑﻪ ﻫﻤﯿﺎﺭﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﻣﯽ ﭘﺮﻭﺭﺍﻧﻢ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﻏﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻇﺮﯾﻔﻢ ﻣﯽ ﺗﮑﺎﻧﻢ...

ﻣﻦ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ...ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻬﺎﺭ...ﻟﯿﻠﯽ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ...

ﺑﺎ ﻗﻠﻤﯽ ﺳﺮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ, ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﻮﺣﯽ ﺑﻪ ﭘﺎﮐﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ

ﻣﺘﻮﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﻮﻉ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻛﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﯽﺁﻭﺭﻡ

ﻭ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻨﻢ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ

ﭘﺲ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺑﯽ ﺁﻻﯾﺶ ﺍﻡ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ...


ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻢ... ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ... ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﻣﯽ ﺑﺎﻟﻢ

ﻭ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ

ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺳﺒﺰﺕ ﮐﻪ ﺷﻤﯿﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﯾﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﺩ

ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﻬﺮﺕ ﮐﻪ ﺷﺒﻨﻢ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮔﻠﺒﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﻧﮕﺎﺭﺩ

ﻣﺪﯾﻮﻧﻢ....



ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪﯼ


 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو...آنقدر بی همتایی... که بایک نگاه عاشقت شدم...


عطر نفسهایت را با تمام وجودم احساس کردم و به قلب وفادارت نبعید شدم...


آنقدر صداقت و روراستی در کلامت است که باور کردم


انسان نیستی...فرشته ای...!!!


تو محبت را براي هوسرانان معنا کردي و نشان دادی که چقدر به عشقمان وفاداري...


یک اعجاز دیگر با باران نفس های مهربان تو!


اعجاز خوشبختی با تو اي نگارم!


چقدر شور انگیز و چقدر خواستنی


آنقدر بی آلایش و بی ریایی که در همان لحظه اول شاهزاده قصر شیشه ای دلم شدی


مهرت مثل یک پروانه بر گل ، مثل قاصدکی از سوي تو ، چه صادفانه بر گلزار هستی ام نشست...


بن بست عشق را گریزی نیست...


تو بی نظیری ای بهترینم...


تو از تبار مجنونی ...


این زندگی تا انتها با تو به شکوه سبزه زاران است...


تو مرا به گل می نشانی...


آنقدر برایم اهمیت داری...


که قلبم با هر تپش تو را می خواند و منتهای آرزویش زیستن در آغوش تو بودن است...


عزیزم، از عمق جان می خواهم ... زمانی که در کنار تو هستم....


ترنم وجودم را حس کنی ... مرا مرحم راز خود بدانی و از دلتنگی هایت بگویی...


من مستانه آسمان سیاه چشمانت را ستاره باران می کنم... دستان با سخاوتت را می فشارم...


و نتدیش عشق را گرامی می دارم...


چه زیباست آن لحظه که شبنم های احساس کلبه عاشقانه مان را می پوشاند...


لحظه اي که تو غزل سرایی چشمانم را می خوانی و من نیز با ترنم وجودم نجوا می کنم
دوستت دارم


و سکوت را با این کلام دلاویز به نیستی می سپارم...


عشق من, نفسم!


اگر بگویم تا آخرین نفس لیلی قصه های توهستم ، اگر بگویم که هیچ زمانی را بی تو نمی خواهم باور


می کنی؟


نازنین فاطمه جمشیدی














 
آخرین ویرایش:

یاربانو

عضو جدید
هر کس بهایی می پردازد.
بعضی ها بهای رفتن… بعضی ها بهای ماندن.
بعضی ها دلشان را می گذارند و می روند.
بعضی ها می مانند بی دل بستن.
بعضی ها دل می کنند و میروند.
بعضی ها می مانند چون نمی توانند دل ببرند.
 

یاربانو

عضو جدید
آواز عاشقانه‌ي ما در گلو شكست
حق با سكوت بود ، صدا در گلو شكست
ديگر دلم هواي سرودن نمي‌كند
تنها بهانه‌ي دل ما در گلو شكست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه‌هاي عقده‌گشا در گلو شكست
اي داد ، كس به داغ دل باغ ، دل نداد
اي واي ، هاي‌هاي عزا در گلو شكست
آن روزهاي خوب كه ديديم ، خواب بود
خوابم پريد و خاطره‌ها در گلو شكست
"بادا" مباد گشت و "مبادا" ‌به باد رفت
"آيا" ز ياد رفت و "چرا" در گلو شكست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شكست
تا آمدم كه با تو خداحافظي كنم
بغضم امان نداد و خدا..... در گلو شكست
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی می گویم دوستت دارمشاید تصور کنی تنها چند واژه ی ساده را در کنار هم گذاشته ام
و جمله ای را بیان کرده ام
اما…
این تنها یک جمله نیست !دنیای لبریز از رویا های سبز و سرخ !
همین جمله کوتاه !
آری همین چند واژه خود کتابیست سر شار از معنا !
دوستت دارم یعنی بی حضور تو زندگی برایم بی معناست
بی تو دنیای من به سردی می گراید و چشمانم بی فروغ میگردد !
و وجودم سرزمینی که تخت پادشاهی را تنها لایق تو می دانم .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق من

دستانت ......گرمی خورشید را دارد ...

چشمانت ....پاکی اسمان را ...

بزرگی قلبت به اندازه دنیا ...

سینه های مردانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ...

مرا ......

چه موهبت بزرگیست که تو را دارم ...

شاهزاده ی من ...












 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من یاد گرفته‌ام “دوست داشتن دلیل نمی‌خواهد…”

دل می‌خواهد…!

ولی نمی‌دانم چرا
خیلی‌ها…
و حتی خیلی‌های دیگر…!

می‌گویند:
این روزها…
دوست داشتن
دلیل می‌خواهد…!!

و پشت یک سلام و لبخندی ساده…
دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده،
دنبال گودالی از تعفن می‌گردند!

اما

من سلام می‌گویم
و لبخند می‌زنم
و قسم می‌خورم
و می‌دانم

“عشق” همین است… به همین سادگی…
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تورا گم کرده ام


در فراسوی غریبی و بی کسی ام...


تو کجایی که خاطرات شیرینت یک لحظه هم مرا رها نمی کند...


با هر نفس یادت را برای قلب شکسته اما منتظرم تداعی می کند...


و به من نوید روز های طلایی روزگار دلدادگی مان را می دهد...


آری هم قسمم...


تورا گم کرده ام


در میان تار و پود وجودم و در میان بند بند اندیشه ام...


تورا گم کرده ام

در میان روزگار تنهایی ام و در ﮊواک فریاد های بی صدای عاشقانه ام...


گرمای دستان تورا گم کرده ام


در میان سرمای وهم برانگیز دستانم...


روح تورا گم کرده ام


در میان جسم عاشق پیشه و نیمه جانم...


نگارم, نفسم!


بارفتنت جانم را گرفته ای... من دیگر زنده نیستم!


برگرد...تا من هم به زندگی برگردم...


ما هردو یکی هستیم!


یک روح در دو بدن...


به بیانی ساده تر یک نفر...!




نازنین فاطمه جمشیدی










 
آخرین ویرایش:

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد

کـــہ مــَعنی سه نقطه‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد
هَـمیشه بـآید کسـی باشد
تا بُغض‌هایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
بـآید کسی باشد
کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد…
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانه‌گیـر شدے بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتیآج داری
بفهمد کـــہ درد دارے
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ
بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران تنگــ شده استــ
همیشه باید کسی باشد
 

succulent

عضو جدید
روزی که فکر کردی چیزی رو از ته دل دوست داری, هیچ وقت ولش نکن ممکنه دوباره تکرار نشه

آدم بعضی وقتا فکر می کنه بازم پیش میاد

باید سالها بگذره تا بفهمه همون یه بار بوده

که حالت دیگه خوب نمیشه

عشق یعنی حالت خوب بشه

وقتی پیش همیم قدر با هم بودن رو نمیدونیم

وقتی دوری, میشه فهمید اونی که رفته, چقدر از وجودت رو کنده و با خودش برده

چقدرش رو برای خودت باقی گذاشته
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش می شد که کسی می آمد
باور تیره ی ما را می شست
و به ما می فهماند
دل ما منزل تاریکی نیست
اخم بر چهره بسی نازیباست
بهترین واژه ،همان لبخند است
که ز لبهای همه دور شده ست

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه چیز از یه لایک شروع شد
یه شب دلم گرفته بود
من نوشتم اون لایک کرد
اون نوشت من لایک کردم
هر دو درد داشتیم...
... درد تنهایی
نوشته هامون به دلِ یکدیگر می نشست
شروع کردیم به کل
شبِ بعد
سر همون ساعت
... و.....
روزها گذشت.
دیگر او یک اوی معمولی نبود
او تمام زندگی من بود
او پاره ای از وجودم شده بود
او سراسر آرزو و امید من شده بود..
گذشت و گذشت..
 

succulent

عضو جدید
به خاطر تو ... دوستت دارم

به خاطر تو ... دوستت دارم

مهربانم!

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغ های بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دست هایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمان های دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرف های عاشقانه تو بود

که حرف های هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

به خاطر تو دوست دارم
 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سال هاست نامه هایم بی جوابند
بی جوابی ... هر چند از روی بی لطفی!!

این هفته ها غریبانه و عجیب بغض کرده ام.

خدایا!
خسته ام ...
پاهایم به راه نمی شوند و همه ی این ها تقصیر توست!

عاشقانه هایم را به من بازگردان!
می دانم که نمی شود، سخت است!

تو بگو ...
چه کنم با این همه زخم؟؟!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه به درد دل این آن گوش می دهم
ولی هیچ كس به دردهای دل من توجهی ندارد
همیشه سنگ صبور دیگران بودم
اما هیچ كس سنگ صبور من نشد
همشیه دیگران را می خندانم
ولی هیچ كس از گریه های پنهانی من خبر ندارد
هرگز نخواستم بگذارم كسی گریه كند
ولی هیچ كس حتی از من نپرسید چرا گریه می كنم
همیشه دیگران را به زندگی امیدوار كرده ام
همیشه گل امید را به این و آن هدیه كرده ام
اما كسی نفهمید كه من خود به زندگی امیدی ندارم
هرگز نگذاشتم كه دوستانم در كنار من احساس تنهایی كنند
اما هیچ كس ندانست كه من چقدر تنهایم
خدا را همیشه در ذهن این و آن زنده می كردم
ولی دست خدا از زندگی خودم همیشه دور بود
كسی از من نپرسید كه چرا در اوج جوانی
موهای سرم سفید شده
یا چرا پیچ و خم زندگی در این سن كم
در پیشانی من نمایان شده
برای صدای دل عزیزانم احترام خاصی قایل بودم
اما كسی صدای بلند شكستن دل مرا نشنید
هرگز نخواستم از غصه هایم برایشان بگویم
اما همیشه گوش شنوای غمهای دیگران بودم
دل پر درد من دیگر به این چیزها عادت كرده
به فریادهای خاموش
به آرام آرام شكستن
به گریه های شب هنگام
در زیر نور ماه
به تنها رفتن در راه
می گویند خرافات است اینكه هر كس طالعی دارد
ولی چه خرافات قشنگی است
من خرافات را دوست دارم چون زندگی ام با آن گره خورده
طالع من همین است
كه تنها بیایم و تنها بمانم و تنها بمیرم
من این طالع را دوست دارم
چون منحصرد به فرد است
این طالع در انحصار من است
از آن من است
اگر سرنوشت هر انسانی در دستان خودش است
این من هستم كه اسیر دستان سرنوشت شوم خودم هستم
من این سرنوشت را دوست دارم
كاش دیگران بدانند كه من
این گونه هستم
این گونه می مانم
و این گونه می میرم....

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه ای برای تو بهترینم...:gol:

هدیه ای با ارزش تر تو برای من در دنیا نیست.گلی خوشبوتر از تو در گلستان زندگی در میان گلها نیست.عزیزتر از تو در قلبم هیچکس نیست، باوفاتر از تو هیچ باوفایی نیست.

احساسم را به تو تقدیم میکنم ،
قلبم را فدای احساس پاکت میکنم.قلبم نام تو را فریاد میزند ، زندگی ام را مدیون وجود پر مهر تو هستم.

اگر گلی مثل تو در این گلستان نبود ، زندگی ام کویری خشک و بی جان بود.اگر ستاره ای مثل تو در آسمان تاریک قلبم نبود ، آسمان دلم تیره و تار بود.اگر تو را نداشتم ، دیگر هیچ امیدی در زندگی نداشتم .

نفس میکشم به عشق تو ، آرامم با وجود همیشگی تو در قلب عاشقم.تو یادگاری هستی از دوران تنهایی ام ، تو خاطره ای هستی از روزهای شیرین زندگی ام.

تکرار میکنم دوستت دارم ،
تکرار میکنم به عشق تو زنده ام ، تا بدانی و بفهمی که چقدر برایم مقدسی خداوند مهربان را سپاس میگویم که یکی از فرشته هایش را به من هدیه داد تا به عشقش ،

این زندگی سخت را با آرامشی عاشقانه ادامه دهم. از اینکه تو را دارم دیگر هیچ غمی ندارم و
هیچ آرزویی جز همیشه تو را داشتن از خدا نمیخواهم...

دوستت دارم نفسم...
[URL="http://%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87%20%D8%A7%DB%8C%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4%20%D8%AA%D8%B1%20%D8%AA%D9%88%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D9%86%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%20%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA.%DA%AF%D9%84%DB%8C%20%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%AA%D9%88%20%D8%AF%D8%B1%20%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%DA%AF%D9%84%D9%87%D8%A7%20%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA.%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D8%AA%D8%B1%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%AA%D9%88%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D9%84%D8%A8%D9%85%20%D9%87%DB%8C%DA%86%DA%A9%D8%B3%20%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%8C%20%D8%A8%D8%A7%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AA%D8%B1%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%AA%D9%88%20%D9%87%DB%8C%DA%86%20%D8%A8%D8%A7%D9%88%D9%81%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA.%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D9%85%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D9%87%20%D8%AA%D9%88%20%D8%AA%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%20%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D9%85%20%D8%8C%20%D9%82%D9%84%D8%A8%D9%85%20%D8%B1%D8%A7%20%D9%81%D8%AF%D8%A7%DB%8C%20%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3%20%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%AA%20%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D9%85.%D9%82%D9%84%D8%A8%D9%85%20%D9%86%D8%A7%D9%85%20%D8%AA%D9%88%20%D8%B1%D8%A7%20%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%AF%20%D9%85%DB%8C%D8%B2%D9%86%D8%AF%20%D8%8C%20%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D8%A7%D9%85%20%D8%B1%D8%A7%20%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%88%D9%86%20%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF%20%D9%BE%D8%B1%20%D9%85%D9%87%D8%B1%20%D8%AA%D9%88%20%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85.%D8%A7%DA%AF%D8%B1%20%DA%AF%D9%84%DB%8C%20%D9%85%D8%AB%D9%84%20%D8%AA%D9%88%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%DB%8C%D9%86%20%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF%20%D8%8C%20%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D8%A7%D9%85%20%DA%A9%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C%20%D8%AE%D8%B4%DA%A9%20%D9%88%20%D8%A8%DB%8C%20%D8%AC%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D9%88%D8%AF.%D8%A7%DA%AF%D8%B1%20%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87%20%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D8%AB%D9%84%20%D8%AA%D9%88%20%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%20%D9%82%D9%84%D8%A8%D9%85%20%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF%20%D8%8C%20%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%AF%D9%84%D9%85%20%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D9%87%20%D9%88%20%D8%AA%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%D9%88%D8%AF.%D8%A7%DA%AF%D8%B1%20%D8%AA%D9%88%20%D8%B1%D8%A7%20%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%85%20%D8%8C%20%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%20%D9%87%DB%8C%DA%86%20%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%85%20.%D9%86%D9%81%D8%B3%20%D9%85%DB%8C%DA%A9%D8%B4%D9%85%20%D8%A8%D9%87%20%D8%B9%D8%B4%D9%82%20%D8%AA%D9%88%20%D8%8C%20%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%85%20%D8%A8%D8%A7%20%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF%20%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%DA%AF%DB%8C%20%D8%AA%D9%88%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D9%84%D8%A8%20%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D9%85.%D8%AA%D9%88%20%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20%D8%A7%D9%85%20%D8%8C%20%D8%AA%D9%88%20%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87%20%D8%A7%DB%8C%20%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B4%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D8%A7%D9%85.%D8%AA%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1%20%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D9%85%20%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85%20%D8%8C%20%D8%AA%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1%20%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D9%85%20%D8%A8%D9%87%20%D8%B9%D8%B4%D9%82%20%D8%AA%D9%88%20%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87%20%D8%A7%D9%85%20%D8%8C%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D9%88%20%D8%A8%D9%81%D9%87%D9%85%DB%8C%20%DA%A9%D9%87%20%DA%86%D9%82%D8%AF%D8%B1%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%85%20%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3%DB%8C%20%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF%20%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D8%B3%20%D9%85%DB%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%D9%85%20%20%DA%A9%D9%87%20%DB%8C%DA%A9%DB%8C%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%81%D8%B1%D8%B4%D8%AA%D9%87%20%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D9%87%20%D9%85%D9%86%20%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87%20%D8%AF%D8%A7%D8%AF%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A8%D9%87%20%D8%B9%D8%B4%D9%82%D8%B4%20%D8%8C%20%D8%A7%DB%8C%D9%86%20%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D8%B3%D8%AE%D8%AA%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B4%DB%8C%20%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87%20%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%87%20%D8%AF%D9%87%D9%85.%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%A7%DB%8C%D9%86%DA%A9%D9%87%20%D8%AA%D9%88%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85%20%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%20%D9%87%DB%8C%DA%86%20%D8%BA%D9%85%DB%8C%20%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85%20%D9%88%20%D9%87%DB%8C%DA%86%20%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88%DB%8C%DB%8C%20%D8%AC%D8%B2%20%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87%20%D8%AA%D9%88%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%AE%D8%AF%D8%A7%20%D9%86%D9%85%DB%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D9%85"]:heart:
[/URL]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا وقتی کسی وارد زندگیت نشده خیالت تخته که دست هیچ آدم دنیایی به دنیات نمی رسه
توی قلبت به اندازه یه اسم هم جایی واسه هیچکی نیست
خودتی و خودت و دنیای خودت
تنهاییات به پای خودت
غم و غصه هات به پای خودت
شادیهات مال خودت....
شاید دوستان و آدمای زیادی دور و برت رو گرفته باشن
اما حضورشون واست لحظه ایه
کنارت هستن، کنارشون هستی
اما لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه به فکرشون نیستی، به فکر تو نیستن
اما یه روز می رسه
یکی میاد تو زندگیت
آروم..بی صدا... بی اینکه بدونی
خودشو تو دلت جا می کنه
دوستش داری مدام
شاید اول ترکیب صورتشه که ترتیب دلتو می ده
می گه عاشقته، عاشقت می کنه، عاشقش می شی
میشه همه دلخوشیت، میشه دلیل خنده هات، دلیل نفس کشیدنات
خیال می کنی دیگه تنهاییهات تموم شده
لحظه هات پر می شه از یادش، از خیالش، از خاطراتش
قلبت واسه یه لحظه دیدینش ، واسه یه لحظه گرفتن دستاش پرپر می زنه
شنیدن صداش بهت آرامش می ده
نمی دونی که لحظه به لحظه عاشقی داره چی به سر دل و روزگارت میاره
روزا و شبای قشنگیه اما....خیلی زود می گذره....
انگار ناف تمام عاشقانه ها رو به دوری بریدند!
عاشق تر می شی، حسود می شی، آخه مگه عاشقی بی حسادت هم می شه
مگه می شه عاشق باشی، به دور و بریاش حسود نباشی؟
آخه اسم همه این نگرانیا شده گیر
به قول خودش گیر دادنت دور می کنه تو رو ازش، آخه دست و پاشو بستی
می گه آلرژی عشق گرفتی، حسادتت بچگانه است، بی اعتمادی، حرفت حرف زوره
خب اونم مغروره ، غرورش حرف زور برنمیداره، لجبازه مثل خودت، شاید خیلی هم بیشتر
دعوا می کنی، قهر می کنی...
کوتاه میاد، به خاطر تو و عشقت می گذره، طردش می کنه، آروم می گیری....
دوباره داره بهت جون می ده
می دونی که داشتنش فقط یه آرزوی محاله، اما این سد راه علاقه ات نیست
همین از دور داشتنشم دوست داری....
اماباز ...
اون تازه وارد دست بردار نیست
دست از سر تو و عشقت برنمی داره
دوستش داره، شاید بیشتر از تو، شاید بی دردسرتر از تو، شاید عاشق تر از تو، دوباره پاپی می شی
اما این بار این تویی که طرد می شی
بهت می گه نمی تونی بمونی برو!!!!
نمی خوادت
خسته اش کردی
می گه تو هم مثل بقیه
مستأصل میشی
نه پای رفتن داری، نه دل موندن
شده بعضی وقت ها دلت براش پر بکشه
شده آرزو کنی یکبار فقط یکبار زنگ بزنه
شده برای برگشتنش نذر کنی
اصلا شده به امید دیدن دوبارش صدها بار از جایی رد بشی که قبلا اونجا باهاش خاطره داشتی ...
شده عاصی بشی ، گریه کنی ، داد بزنی
شده به خاطرش افسردگی بگیری و شب و روز آه بکشی
.
.
.
آره
حتما برای شما هم اتفاق افتاده….
احساس می کنی از قبل تنهاتر شدی
قید همه چیو می زنی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شایـــــــــد این بار

نامه ای پر از بـــــــــــــــــاران

برایت بنویسم
وقتی به هــــــــــــوای دیدنت
قلـــــــــــــــب ابرها هم
تند تند می تپد
یاد تو
مثل چیزی
شبیه یک قطره بــــــــــــــــــاران
بر لبهای خشک و ترک خورده ام
لیـــــــــــــــز می خورد !!!!





 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام روی
کاغذها نامت را مینویسم
کسی چه میداند
چه شوقی دارد
وقتی
نامت را مینویسم
و قطره های اشک
خیس میکند
کاغذهای که
به نام
تو مزین شده است
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفسم ؛

دلتنگ توام...
تا شادمانه مرا ببینند
شاخه‌ها به شکل نام تو
سبز می‌شوند،
پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم می‌ریزد،
آفتاب به شکل پروانه‌ای
گرد صدایم بال می‌زند،
و می‌دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است،
اما من
دلتنگ توام
شعر می‌نویسم
و واژه‌هایم را کنار می زنم.
که تو را ببینم ...
:gol:
 

Similar threads

بالا