مگه همچین دختری پیدا میشه؟؟؟؟؟؟؟//

Naanzin7119

عضو جدید
بر اساس یک داستان واقعی:
دیگه نمیخواست با هیچ پسری دوست بشه از اینترنت متنفر بود چون همش تقصیر این بود یه دفعه رفت تو مسنجر که آفلایناش رو چک کنه دید امیر بهش pm داد امیر رو بیشتر از 10 ماه میشناخت ولی تا حالا ندیده بودش 3ماه هم بود که ازش خبر نداشت .هم محلیشون بود ولی همیشه مثل خواهر برادر بودن امیر خواهر نداشت او هم برادر نداشت با هم خیلی مهربون بودن همیشه امیر بهش میگفت چطوری خواهر کوچولو اونم همیشه باهاش درد دل میکرد امیر هم واقعا با او راحت بود حرفاش رو راحت بهش میزد از روحیه دخترا میپرسید واونم راحت بهش میگفت . تا امیر بهش pm داد یه دفعه جا خورد نمیدونست این 3ماه کجا بوده ؟ بعد از کلی احوال پرسی ازش پرسید که تا حالا کجا بودی نگفتی یه خواهر داری که نگرانت میشه؟ امیر بهش از ماجرای عشقش گفت از عشقی که دیگه قرار بوده با هم ازدواج کنن ولی اون فقط به خاطر رفتن به خارج پا روی عشقش میذاره واینکه دیگه نمیتونه به دخترا اطمینان کنه و... بهش گفت که همه دخترا اینجوری نیستند !بهش گفت مهم اینه که تو دوستش داشتی !وخیلی چیزای دیگه بهش گفت ....نمیدونست همین چیزایی که به عنوان یه خواهر داره بهش میگه باعث چه چیزایی میشه ؟؟!!
امیر ازش خواست که هر شب بیاد تا با هم چت کنند ولی اون گفت نمیشه من میخوام برای همیشه از دنیای چت بیام بیرون ولی وقتی دید امیر که مثل برادر دوستش داشت تنهاست قبول کرد ولی چون امتحانهای دانشگاش نزدیک بود نمیتونست هر شب بیاد .امیر دیپلم داشت و یه بازاریه پولدار بود ولی اون دانشجو بود به خاطر همین به امیر فط و فقط به چشم برادر نگاه میکرد تا اینکه امیر ازش خواست یه روز اونو ببینه ولی اون قبول نکرد بعد دید امیر فقط مثل برادرشه پس چه ایرادی داشت که فقط اونو ببینه .
اونو دید ولی از امیر قول گرفت فقط از دور اونو ببینه و جلو نیاد اونم قبول کرد . امیر یه پسر خودساخته بود قیافه مردونه و غرور خاصی که داشت باعث شد تا اون مجذوب امیر بشه ولی به امیر فقط به چشم برادر تا حالا نگاه کرده بود فورا همه فکرا رو از سرش بیرون کرد و گفت امیر هم حتما به چشم یه خواهر یا حداقل یه دوست معمولی(یه همدم) به اون نگاه میکنه .دوباره امیر ازش خواست که با هم قرار بذارن تا صحبت کنن تا حالا با هیچ پسرغریبه ای دست نداده بود امیر رو هم مستثنی نکرد و دلیلش رو بهش گفت اونم قبول کرد امیر بهش گفت که ما خوهار برادر نیستیم خواهر برادری الکیه و من میخوام دنبال شریک زندگی بگردم تو میتونی دوست دختر من بشی یا نه ؟ اونم گفت نه چون من نمیتونم هر دقیقه باهات بیام بیرون ولی هر موقع بتونم بیام حتما میام امیر گفت نه اینطوری نمیشه حتما باید قول بدی که هفته ای یه بار میای بیرون اون هم نتونست قول بده .امیر ازش پرسید خودت یا خانوادت با اختلاف تحصیلی ما مخالفت ندارن ؟اون گفت اگه امتیازات اخلاقیت اونقدر باشه که این اختلاف تحصیلی رو پر کنه برای من مهم نیست (با اینکه همیشه براش مهم بود) ولی با خانوادم مشکل داریم که خودم حتما حلش میکنم . ولی امیر گفت چون تو نمیتونی به من قول بدی هر هفته یه بار بیای بیرون میخوام که همون خواهرم بمونی !!! ولی نمیدونست تو دل اون چه خبره نمیدونست اشکاش تو چشاش حلقه زده بغض داره خفش میکنه نمیدونست شاید هم میدونست ولی به رو نمی آورد .
قرار شد هر وقت که میتونه با امیر قرار بذاره که همدیگه رو به عنوان یه دوست معمولی ببینن امیر فقط میتونست از ساعت 7شب به بعد بیاد بیرون ولی یه دختری که تاحالا با هیچ پسری بیرون نرفته چطوری میتونه از ساعت 7شب (تو زمستون) به بعد با یه پسر غریبه بره بیرون ؟؟؟ ولی تکلیف دلش چی میشد؟؟ دیگه هر فرصتی گیر می آورد به امیر زنگ میزد تا جایی که میتونست کلاساش رو به بعد از ظهر موکول کرد تا بتونه با امیر برگرده !ولی ای کاش امیر اینا رو میدونست ؟!یه دفعه امیر بهش گفت تو تنها دختری نیستی که من باهاش دوست هستم وقتی اعتراض کرد گفت که به من حق بده برای انتخاب همسر آیندم زیاد دختر ببینم تا انتخاب کنم ؟! اونم گفت تو هم پس به من همین حق رو بده ولی با کمال تعجب امیر قبول کرد ! ولی خب دلش قبول نمیکرد که از امیر خدافظی کنه بهش حق داد ولی بهش گفت امیدوارم تو این راهی که انتخاب کردی برای پیدا کردن همسر دلخواهت دلهای دیگرون رو نشکونی ! امیر اون موقع نفهمید این چی میگه ! 4بار به زور تو مدت دو هفته تونست با امیر بره بیرون درصورتیکه به امیر گفته بود تو یه هفته ممکنه نتونم اصلا باهات بیام بیرون ولی حالا ...امیر اینا رو هم نمیفهمید یه دفعه تو سرما 1ساعت تموم منتظر امیر موند وقتی نیومد دیگه دید نمیتونه بازم دروغ به خانوادش بگه تو این مدت به اندازه تمام عمرش دروغ گفته بود .یه زنگ زد به خونه امیر و با کمال تعجب دید امیر گوشی رو برداشت و شروع کرد باهاش دعوا کردن که مگه من مسخره توام که سر قرار نمیای ؟تازه فهمید که امیر اشتباهی جای دیگه ای رفته و منتظر شده ! ازش پرسید چقدر منتظر من بودی ؟امیر گفت: یه ربع بهش گفت ولی من یه ساعت و نیم امیر گفت خب تقصیر من چیه که اشتباهی آدرس دادی ؟اونم حوصله دعوا نداشت به اندازه کافی دیرش شده بود دیگه کشش نداد و با هم خدافظی کردن . هر روز با خودش فکر میکرد یعنی ما اینقدر با هم اختلاف داریم ؟و همیشه جوابش مثبت بود . تصمیم گرفت یه بار دیگه قرار بذاره ! هر چی زنگ زد موبایلش خاموش بود تا اینکه برداشت ازش پرسید امیر کجایی اونم مکث کرد فهمید قضیه چیه ولی غرورش اجازه نداد بغضش رو قورت داد گفت سر قراری آره؟ امیر هم تایید کرد بعد گفت خوش بگذره بای .تو اتوبوس نشسته بود فقط دلش میخواست داد بزنه نمیتونست باید منطقی فکر میکرد باید مثل امیر قبول میکرد که اختلاف تحصیلیشون در آینده مشکل ساز میشه از اتوبوس پیاده شد زنگ زد به گوشیش روی منشی بودباهاش قرار گذاشت تا تمومش کنه فقط گفت امیر بیا کار واجبی باهات دارم . خودش میدونست که تقصیر دل خودش بوده و باید دیگه تمومش کنه پس تاوانش رو هم باید باشکستن دلش بده اونقدر قوی بود که تحمل دادن این تاوان رو داشته باشه .
فرداش امیر اومد وقتی بهش گفت امیر من میخوام تمومش کنم امیر هم گفت که بهترین تصمیم رو گرفتی منم میخواستم بهت همین رو بگم . با خودش فکر کرد تو این مدت با تنها کسی که دست داد امیر بود تنها ماشینی که سوار شد ماشین امیر بوده ولی امیر هم اونقدر مرد بود که ازش سوء استفاده نکنه تا حالا هم هیچوقت حرفی نزده بود که به اون بی احترامی بشه شاید به خاطر همین بود که اینقدر دوستش داشت یه دفعه امیر گفت بیا تا خونه برسونمت (پیاده) نمیدونست چی بگه فقط راه افتاد امیر گفت ببین تو ازهمه لحاظ دختر پاکی هستی از همه لحاظ یه دختر نمونه که هر پسری آرزوش رو داره ولی من سطح تحصیلاتم پایینتر از تو هست و این هم برای من غیر قابل قبوله هم برای خانوادت .مطمئنم که از روی منطق تصمیم گرفتی و خیلی خوشحالم قدر خودت رو بدون کمتر دختری مثل تو پیدا میشه ...........
یه دفعه موبایلش زنگ زد و یه دختر اونور خط بود امیر اشتباهی اسمش رو گفت و اینجا بود که عین جرقه پرید و همش میگفت نیلوفر اجازه بده برات توضیح میدم و دیگه اصلا به اطرافش توجه نمیکرد دیگه یادش رفت داره با اون حرف میزنه دیگه یادش رفت که داشته اونو تا خونه همراهی میکرده اون وایساد کنار اتوبان تا ماشین سوار شه و برای همیشه امیر رو با نیلوفر تنها بذاره ولی دلش نیومد تو این موقعیت امیر رو تنها بذاره تنها کاری که میتونست برای آخرین بار برای کسی که دوستش داشت انحام بده این بود در این موقعیت به عنوان یه دختر کمکش کنه بعد از 45 دقیقه که سوز سرما و برف تو صورتش میخورد امیر اومد ولی بدون اینکه با اون حرف بزنه رفت تا ماشین بگیره اونم بی سرو صدا رفت کنارش تا مواظبش باشه نره وسط اتوبان یه تاکسی گرفتن دوتایی نشستن عقب به غیر از راننده هیچ کس دیگه ای نبود خودش داشت از بغض خفه میشد دلش میخواست راننده هم نبود تا دوتایی با هم گریه کنند ولیاگه اون گریه میکرد پس امیر چیکار میکرد خودش رو دوباره خواهر امیر دید بهش نگاه کرد یه دفعه امیر متوجه اون شد و گفت که با نیلوفر همون روزی که با تو قرار داشتم عصرش قرار گذاشته بودم فقط تو ونیلوفر تو این همه دختری که بعد و قبل شما دوتا دیدم به دلم نشستید ولی نیلوفر پیشدانشگاهی بود و قصد ادامه تحصیل نداشت اما تو دانشجو بودی و میدونم که هیچوقت ترک تحصیل نمیکردی نیلوفر همیشه بهش میگفته که خیلی دوستش داره ولی اون فقط با چشاش بهش میفهمونده دوستش داره نیلوفر به خاطر امیر با پسری که 5سال باهاش دوست بوده به هم زده ولی اون حاضر نشده ترک تحصیل کنه به خاطر این امیر نیلوفر رو انتخاب کرده بود حالا هم فهمیده بود نمیتونه خودش رو ببخشه که با احساسات پاک اون بازی کرده ولی اون به امیر اطمینان داد که دیگه فراموشش میکنه و بهش تا جایی که بتونه کمک میکنه تا به نیلوفرش برسه امیر هم تنها چیزی که میتونست بگه این بود که نمیدونه در برابر این همه گذشت چیکار کنه .....بهش راهنمایی کرد در اینجور مواقع بهتره با دخترا چه طوری رفتا ر کنه و بهش کلی قوت قلب داد و اطمینان داد که نیلوفر بر میگرده و از خدا از ته دل خواست که نیلوفر برگرده سپس برای همیشه از امیر خدافظی کرد.....
بعد از یه مدت امیر براش آفلاین گذاشت که نیلوفر فرداش بر گشته و الان با هم نامزد شدنو سال آینده هم قراره با هم ازدواج کنند وخیلی خوشحالند اونم فقط یه لبخند از ته دل زد و براشون آرزوی خوشبختی کرد ...
وحالا بعد از 4ماه وقتی از جاهایی که با امیر قرار گذاشته بود رد میشه به عنوان یه خاطره شیرین یه لبخند رو لباش شکل میگیره و یه بغض تو گلوشه که همیشه این بغض رو دوست داشته و باهاش آشناست از اون به بعد هنوز نتونسته کسی رو مثل امیر دوست داشته باشه .....

این یه داستان واقعیه از یه دختر !ببینید حالا باز هم بگید دخترا قدر عشق رو نمیدونن پس نمیشه چه برای دخترا و چه برای پسرا یه قانون کلی صادر کرد انسانها تحت شرایط خاص تصمیماتی رو میگیرند که به نفع خودشون باشه .
نمیدونم ممکنه متن امروزم نارحتتون کرده باشه شاید هم خوشحالتون کرده باشه ناراحت از اینجهت که بالاخره عشق و احساسات با منطق و عقل خیلی سخت جور در میان و خوشحال از اینکه هنوز اینجور دخترا هم هستند .
این کسی که این حرفا رو برای من تعریف کرد منتظر نظرات شماست و هر روز میاد اینجا و نظرات شما رو میخونه پس برای این متن دیگه برای من پیغام نذارید بلکه برای اون که منتظر هست پیغام بذارید حرفاتون رو میخونه و شاید جوابتون رو هم بده ازم خواسته که اسم خودش هیچوقت گفته نشه چون یکی از دوستامه زیاد منتظرش نذارید .ممنونم راستی این وبلاگ رو هفته ای دو بار آپلود میکنم .

اينکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمينی نيست که اون هم همينکارو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته باش.فقط منتظر باشتا اينکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه و اگه اينطور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده......​
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
اووووووووووووووووووووو رمانه ؟ :دی

خلاصشو کسی اگه خوند بهم بگه :دی
من تا اونجایی خوندم که امیر گفت دوست دخترم باش و دختره قبول نکرد :d
لطفاً بقیه شو یکی دیگه بخونه تعریف کنه:d همکاری کنید دوستان:d
 

barani8787

عضو جدید
همیشه عقیده ام این بوده و هست که اگه همه ی سعی و تلاشمو کردم ولی نشد پس بدون خدا نخواست...شاید تو اون لحظه بدترین اتفاق باشه اما بعدش خدارو شکر میکنی. همه ی آدما توی دنیا یه جفتی براشون هست و من معتقدم که خدا وقتی کسی رو میافرینه همینجوری ولش نمیکنه... منتظر اتفاقای خیلی خوب باش... یه جایی توی همین نت خوندم که اگه اخر چیزی خوب تموم نشد یعنی هنوز به اخرش نرسیدی.....
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تا اونجایی خوندم که امیر گفت دوست دخترم باش و دختره قبول نکرد :d
لطفاً بقیه شو یکی دیگه بخونه تعریف کنه:d همکاری کنید دوستان:d

:biggrin: حالا پیدا کنید پرتقال فروش را :دی

ما اگه بخوایم تا اونجایی که تو خوندیو پیدا کنیم تو این شلوغی که باس از اول شروع کنیم رمانه رو بخونیم :دیی
 

...ARASH...

عضو جدید
نمیدونم ممکنه متن امروزم نارحتتون کرده باشه شاید هم خوشحالتون کرده باشه ناراحت از اینجهت که بالاخره عشق و احساسات با منطق و عقل خیلی سخت جور در میان و خوشحال از اینکه هنوز اینجور دخترا هم هستند .

من متوجه اين قسمت قرمز رنگ نشدم !!

دختره مگه چيكار كرده كه قابل تحسين باشه؟؟
يعني از نظرتون به خاطر خوشبختيه امير از خود گذشتگي كرده؟؟؟


من كه همچين نظري ندارم، آدما مطلق خودخواه هستن

و تو اين داستان دختره كاره اي نبوده و رفتارهاي امير تعيين كننده بوده!!
 

ebiramrb

عضو جدید
اون دختری که از نت عاشق شده پس یعنی کمبود محبت و شخصیت داشته ، پس یعنی خانواده اون شرایط خوبی رو براش محیا نکردن از لحاظ عاطفی ! اینم یعنی اینکه خونوادش از لحاظ مالی وضع خوبی نداشته اند یا اینکه بچه طلاق هست. اون دختر احتمالا از یک نوع افسردگی رنج می بره اما خودش نمی دونه اینم برای اینکه توی زندگی هدف نداره ! چرا هدف نداره ؟ چون بهش یاد ندادن که هدف داشته باشه ! چون بلد نیست و نمی دونه اگر دقیقا مشخص کنه دنباله کیه ، با همون جزئیات شخصی رو پیدا خواهد کرد ! اشکال اینجاست ما حتی حاضر نیستیم اون شاهزاده سوار بر اسب سفید رو برای خودمون روشن کنیم بعد تا یه نفر پیدا میشه تمام اون هاله رو به اون نسبت میدیم !!
 

m.sabri

عضو جدید
باهاتون موافقم...;)
اون دختری که از نت عاشق شده پس یعنی کمبود محبت و شخصیت داشته ، پس یعنی خانواده اون شرایط خوبی رو براش محیا نکردن از لحاظ عاطفی ! اینم یعنی اینکه خونوادش از لحاظ مالی وضع خوبی نداشته اند یا اینکه بچه طلاق هست. اون دختر احتمالا از یک نوع افسردگی رنج می بره اما خودش نمی دونه اینم برای اینکه توی زندگی هدف نداره ! چرا هدف نداره ؟ چون بهش یاد ندادن که هدف داشته باشه ! چون بلد نیست و نمی دونه اگر دقیقا مشخص کنه دنباله کیه ، با همون جزئیات شخصی رو پیدا خواهد کرد ! اشکال اینجاست ما حتی حاضر نیستیم اون شاهزاده سوار بر اسب سفید رو برای خودمون روشن کنیم بعد تا یه نفر پیدا میشه تمام اون هاله رو به اون نسبت میدیم !!
 

Naanzin7119

عضو جدید
:biggrin: حالا پیدا کنید پرتقال فروش را :دی

ما اگه بخوایم تا اونجایی که تو خوندیو پیدا کنیم تو این شلوغی که باس از اول شروع کنیم رمانه رو بخونیم :دیی
خلاصه ش اینه که خودخواه تر از پسرا باز خودشونن!!!!!!
 
  • Like
واکنش ها: etnn

ebiramrb

عضو جدید
ممنونم اقای سابری .
رشته هامون که با هم خیلی فرق داره ولی خوشحالم هم عقیده ایم :D
 

honi

کاربر فعال
منم دقیقا یه پسر می شناسم که دنیاش هست و یه دختر اما دختره نمیدونه با خودش چند چنده:(
 

ازاده جان

عضو جدید
من متوجه اين قسمت قرمز رنگ نشدم !!

دختره مگه چيكار كرده كه قابل تحسين باشه؟؟
يعني از نظرتون به خاطر خوشبختيه امير از خود گذشتگي كرده؟؟؟


من كه همچين نظري ندارم، آدما مطلق خودخواه هستن

و تو اين داستان دختره كاره اي نبوده و رفتارهاي امير تعيين كننده بوده!!

شما كل متن رو خونديد؟نميدونم درس متوجه شدم؟.كل متن رو نخوندم چندخط اول و چند خط اخرو.انگار امير يكي ديگه رو ميخاس دوست دختر اينترنتي عاشق امير شد و امير به اون به چشم خاهر نگاه كرد امير به عشقش رسيد .دوست دختر گريه كرد.
اي بابا عجب دخمل هاي نادوني پيدا ميشن حيف چشاش......خوش به حال امير
 

عسل کوچولو

عضو جدید
اوه کی حوصله داره اینو بخونه عزیزم ؟؟؟
تا اینو بخونی 15 مین گذشته از باشگاه خود به خود رفتی بیرون :D
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه جور دخترایی؟
خیلی زیاده...خلاصش چیه؟!
:surprised:
 

سحر صبح

عضو جدید
[FONT=&quot]بسم الله الرحمن الرحیم[/FONT]

[FONT=&quot]با سلام[/FONT]

[FONT=&quot]خانه از پای بست ویران است[/FONT]....

[FONT=&quot]الهجران عقوبة العشق[/FONT]
[FONT=&quot]دوری، مکافات عشق است[/FONT]

[FONT=&quot]امام علی علیه السلام[/FONT]


[FONT=&quot]در صورت نیفتادن در دام عشق و عاشقی قبل ازدواج، بعد از ازدواج یک علاقه پخته و واقع بینانه، بین زن و شوهر شکل میگیره... محبت قبل از ازدواج باید از علاقه سطحی فراتر نره[/FONT]

[FONT=&quot]فیلمها همه چرت و اشتباه نشون میده روال اشنایی و ازدواج رو[/FONT]...!
[FONT=&quot]که طرفین ایده ال هستن از نظر قیافه و .... این وسط، دختر هم چشم ابرو میاد و دل پسر رو میبره و رابطه برقرار میکنه...، بعد عاشق میشن بعدم ازدواج میکنن! ... همش بیخود و چرته[/FONT]...

[FONT=&quot]طرف درامده میگه "خسن و خسین هرسه دختران معاویه هستن[/FONT]"!
[FONT=&quot]یارو جوابشو میده میگه [/FONT]
[FONT=&quot]اولا خسن نیست و حسنه[/FONT]
[FONT=&quot]ثانیا خسین نیست و حسینه[/FONT]
[FONT=&quot]ثالثا هرسه نیست و هردویه[/FONT]
[FONT=&quot]رابعا دختران نیستند و پسرانند[/FONT]
[FONT=&quot]خامسا معاویه نیست و امام علی علیه السلامه[/FONT]
[FONT=&quot]حکایت این جریاناته[/FONT]

[FONT=&quot]اصل چت کردن با پسر ایجاد دلبستگی، علاقه، یا اقلا وابستگی میکنه که هرسه خطرناک و مضر هستن[/FONT]
[FONT=&quot]و باید گفت از نظر شرع حرام هستن[/FONT]
[FONT=&quot]مگر خدا نمیتونه یکی دیگه رو سر راه اون پسر قرار بده تا کمکش کنه و بهش مشاوره بده؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]باید دختر ارزش خودشو نگه داره چون عزت و ارزش دختر مربوط میشه به خود خدا. این حق خداست که دختر در مقابل نامحرم متکبر باشه (بی نیاز و دور[/FONT])
[FONT=&quot]در این داستان این پسر مثل دستمال کاغذی با دختر رفتار کرده... پسرا نمیدونن دخترا تا چه حد دلسبتگیشون عمیق و جدی میشه ولی دخترا خودشون که میدونن برای همین خودشون باید مراقب خودشون باشن! وگرنه هر بلایی سرشون بیاد شاید هفتاد درصد تقصیر خودشون بشه نهایتا![/FONT]
 

sahel70

عضو جدید
حالم به هم خورد
خاک تو سر همچین دختری
سهم دختره تو داستان چی بود؟
کلاسایی که نرفت؟عقب افتادگی درسی؟دروغایی که به خونوادش داد؟پاکی که قبل بودن با پسره داشت و الان نداره؟احساساتی که نسبت به پسره داشت و الان داره اذیتش میکنه که میگه هنوز کسیو اندازه اون دوست نداره؟مگه دختر میتونه عشقیو که اولین بارش بوده فراموش کنه؟
باهاش بای شده که شما اسمشو بزارین از خود گذشتگی چ هر چی دیگه
پسرم در هر صورت میرفت پیش نیلوفر که دختره کمکش میکرد چه نمیکرد
 

sshimaa

عضو جدید
:smile:...جالب بود...خب من خودم همچین مورد مشابه ای داشتم حالا نه به این شوری ...زندگی تجربه و خطاست...الان تقریبا فراموشم شده...فقط یه درسی که همچین مواردی داره این نیست که دیگه نتونیم کسی و دوست داشته باشیم اینه که منطقی تر در زندگی عمل کنیم...اعتماد به دیگران نباید از روی فوری و از روی احساسات باشه باید یه پروسه زمان دار باشه بهتره در اعتماد کردن به دیگران قدم به قدم پیش بریم...اشتباه ذات ادمیه...حالا این اقا که خیلی هم با انصاف و با وجدان بوده...طرف من اخرین باری که دیدمش کلی گریه کرد و گفت بمون نرو فکرتو عوض کن ما بهمم نرسیم هم میتونیم سالها باهم خوش باشیم...هه هه
 

sshimaa

عضو جدید
در این موارد دلیل اینکه دیگه مجبوری بگی باشه قبول دارم تو هم خیلی کارا کردی من می بخشمت کمکتم میکنم این نیست که هنوز دوسش داری واسه غرور از دست رفتته...میخوای به خودت به قبولونی مهم نیست من قویتر از این حرفام...ولی نیستی ازشم متنفری ولی باید خودتو سفت وسخت ومنطقی نگه داری تا بیشتر از این خرد نشی تحقیر نشی...به قولی حالا که به صفر نشوندت به زیر صفر نکشتت
 

sshimaa

عضو جدید
این سه تا پست منو پاک کنین من که دستم کوتاهه نمیدونم یهو چرا حرصم گرفت...مخصوص اونایی نوشتم که قضاوت میکنن ادما رو ... و فکر میکنن همه افسردگی طرف از نبود عشقه نداشته است در حالیکه از از دست دادن داشته هاست...
 

ros.

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وااااااااااای چقد زیاددددددددد بودددددددددددد خو از اول نباید باهاش میرف بیرون اونم با پسری که سطح تحصیلاتش پایینترهههه من که نمیتونم تحمل کنم
 

mech.shima

دستیار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
بهترین تصمیم رو گرفته
اما کاش زودتر به این نتیجه میرسید نه اینکه وقتی که خودش انقدر بهش علاقه پیدا کرده
برای خودم پیش اومده اما من دقیقا قبل از اینکه بیشتر اون آقا علاقه شون بیشتر بشه پرونده رو بستم
چون مطمئن بودم حتی اگه اخلاق دوتامون خیلی به هم بیاد خانواده من قبول نمیکردن
کاش اون خانومم زودتر همین کارو میکردن
اما در کل همین که مثل بعضی از خانوما وبال طرف نشده جای تبریک داره;)
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
من همشو خوندم ولی به نظرم اصلن جالب نبود
من هیچ وقت حاضر به چنین کاری نیستم
پسرایی مثل اون لیاقت این چیزا رو ندارن
 

AMMARIYA

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه ماجرای مزخرفی..
چقد ادم میتونه خودشو پایین بگیره و خودشو بی ارزش نشون بده..
واژه عشق مقدسه..هرچیزیو نمیشه بهش نسبت داد...
 

2276417

کاربر فعال
اون دختری که از نت عاشق شده پس یعنی کمبود محبت و شخصیت داشته ، پس یعنی خانواده اون شرایط خوبی رو براش محیا نکردن از لحاظ عاطفی ! اینم یعنی اینکه خونوادش از لحاظ مالی وضع خوبی نداشته اند یا اینکه بچه طلاق هست. اون دختر احتمالا از یک نوع افسردگی رنج می بره اما خودش نمی دونه اینم برای اینکه توی زندگی هدف نداره ! چرا هدف نداره ؟ چون بهش یاد ندادن که هدف داشته باشه ! چون بلد نیست و نمی دونه اگر دقیقا مشخص کنه دنباله کیه ، با همون جزئیات شخصی رو پیدا خواهد کرد ! اشکال اینجاست ما حتی حاضر نیستیم اون شاهزاده سوار بر اسب سفید رو برای خودمون روشن کنیم بعد تا یه نفر پیدا میشه تمام اون هاله رو به اون نسبت میدیم !!
من با 3 جمله آخرموافقم ولی بنده خدا خیلی ساده بوده و نباید خودش رو برای اون پسر الکی به و آتیش میزده. داداش دختری که شما میگین یه دختر ساده دل و پاکه که از روی علاقه گذشت کرده این عشق واقعیه که خودت رو برای عشقت فداکنی این بنده خدا گرگ نبوده این از نظر شما جرمه؟ چرا میگین بچه طلاقیه، و الکی آزارش میدین این گناه بزرگیه . اگر شما واقعا بخوای معنی مردی رو نشون بدی یکی از خصوصیات مردی از خود گذشتگی و فداکاریه این دختر ه یه مرده. شما باید مثل یک مرد دست کسی رو که زمین خورده بگیری نه اینکه بدتر اونو سرکوب کنی یعنی تا حالا عاشق نشدی داداش؟
 

mahaya67

عضو جدید
یه دفعه امیر بهش گفت تو تنها دختری نیستی که من باهاش دوست هستم وقتی اعتراض کرد گفت که به من حق بده برای انتخاب همسر آیندم زیاد دختر ببینم تا انتخاب کنم ؟! ا

بچه پررووو :surprised:
دختره باید جفت پا میرفت تو صورتش ،نه اینکه بهش حق بده و کمکشم بکنه...
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
 
آخرین ویرایش:
بالا