من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
ميگويند باران كه ميزند بوي " خاك " بلند ميشود اما اينجا وقتي باران ميزند بوي " خاطره ها " بلند ميشود
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چی ظارزوی خوبه مالی تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
هر چی ک ..................
خاطره داری مال من !
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطره تو با باران پاییزی شسته نمیشود تا سال دیگر ... سالهای دیگر.قرت=نهای دیگر
حتی زیستن های دیگر
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت داشتم
دوستت دارم...
اما نمی دانم چه کسی گفت
دیگر او را نمی بینی
تا آخرین روز دنیا...
راست می گفت...
دیگر چشمهایت از آن من نیستند
و دستهایت
بوی شقایق های وحشی نمی دهند
وقتی تو با من نیستی
تمام غصه های دنیا با من است...


 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تو را می فهممدردت را
هجوم اشک های سردت را
و یاری
مردمان مردت را...
سرزمین من
دوباره آغاز کن
دوباره نغمه ی شادی ساز کن
گر چه قامتت شکسته
دستهایت پینه بسته
ولی با همین نگاههای خسته
دوباره پرواز کن
دوباره پرواز کن...
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره باید آمدنت را در ذهنم همانند پا گذاشتن نوزادی روی این کره خاکی جشن بگیرم !؟ نه ...! کار از همه این حرفها گذشته .... همه ی فصل ها با یاد تو قدم میزنم
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
بانوی سرنوشت من.... پس از سالها تنهايي ، پس از مدتها كه در كوير دلم نقش پايي ديده نمي شد،بالاخره ترا يافتم
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو در پاییز آمدی و من تازه فهمیدم دلیل یک عمر پاییز پرستی ام را
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیه چشمی به کار عشق استاد
به من درس محبت یاد میداد
مر ا ازیاد برد اخر ولی من
ب جز او عالمی را بردم از یاد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتت را هر روز در اغوش میگیرم
بعد درون گنجه دلم میگذارمشان
انگاه بعد از چند لحظه دوباره
ورقشان میزنم
و اینقدر اینکار را میکنم
تا روزم تمام شود
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مثل بید های مجنون ایستاده می میرم...

مطمئن باش ای عشق من!
برای ناسزا نیامده ام
برای اینکه تو را بر طناب دار غضب هایم
آونگ کنم نیامده ام
نیامده ام تا با تو دفتر های قدیمی را

دوباره خوانی کنم
آمده ام از تو تشکر کنم
به خاطر گل های اندوهی که در تنم کاشته ای
از تو آموخته ام که گل های سیاه را دوست بدارم
و آن را در گوشه ی اتاقم آویزان کنم.
گریه کنان جمله ای می نویسم
آیا عاشقی مثل من باید اول سلام کند
دنبال انگشتانم می گردم
دنبال کلمات... شعله ی کبریت
کلماتی که در کتاب های عاشقانه نباشد
آتش می گیرم
چه سخت است ... چه سخت است
برای کسی که دوست می داری
نامه ای بنویسی...
می دانستم
می دانستم که وقتی بگویم دوستت دارم...

می ترسیدم
می ترسیدم که وقتی بگویم دوستت دارم...

چرا تو؟
چرا فقط تو؟
چرا از میان این همه فقط تو؟
هندسه ی زندگی ام را تغییر دادی
پا برهنه به جهان کوچکم وارد شدی
و حالا در را به رویم می بندی...
و من اعتراضی نمی کنم
چرا تمام زمان ها را خط میزنی
حرکت را متوقف می کنی
در درون من تمام عشقی را که می خواهم نثارت کنم
می کشی
و من اعتراض نمی کنم
کاش می فهمیدی...
کاش می فهمیدی چه ها می کشم
کاش می فهمیدی...
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته مرد مغرو ر و لجبازم
به من بگو....غصه نخور دیوانه...:(
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باور نداشتي

در دستهاي كوچكت بگنجم

حالا ديگر مشتت را ببند !

خواهش مي كنم
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط واسه یک نفر،

اما دلـــــــــــت

میگیره وقتی یادت می افته که هرکســـــــــــی ممکنه بخونه

جـــــــــــــــــز اون یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
خاطرات عشق‌مان در زمستان از خاطرم مي‌گذرد ،

و آرزو مي‌کنم

باران در ديار ديگري ببارد

و برف در شهري دور .. ...

آرزو مي‌کنم خدا

زمستان را از تقويم خود پاک کند!

نمي‌دانم چگونه

زمستان‌ها را بي‌تو تاب بياورم.!..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به استخدام تو بودم؛ تمام وقت
از همان روزی که دیدمت
و همیشه مزدم را از نگاهت میگرفتم؛ هرچند گاهی خیلی دیر
هرگز بازنشستم نکردی
و تا آخر شاعر ماندم
اما حیف که هیچگاه ثبت رسمی نشد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطرات گاهی زمینت میزنند
و بعد اضافه شان از چشمانت جاری میشود
گاهی اوقات اینگونه میشوم
ولی این گاهی اوقات انقدر زیاد هست که
یادم میرود
چرا یک روزم را در اشک سپری کردم
در حالی که
در تصورم تو شاد هستی
چشمانم بارانی
اما همین که تو شاد باشی لذتبخش هست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
همیشه بر سر دوراهیم
یک راه به تو می رسد
و یک راه به تنهایی !
همیشه ترا بر می گزینم
و می رسم به
تنهایی ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتم را ارام در اغوش میفشارم
جای اینکه تو را در اغوش بفشارم
اخر تو را هر بار انتخاب میکنم و میرسم
به تنهایی
پس بگذار اینبار تو و تنهایی هر دو را انتخاب کنم تا به هردویتان برسم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـלּ باید پوشیده باشمـ تا تو دینت را حفظ کنے ؟!

مرا ارشاد مے کنند تا تو ارشاد شوے ؟!

تو ازدواج نکردے و بـﮧ من گفتے

زن گرفتـלּ حماقت است و مـלּ ازدواج نکردمـ و

بـﮧ مـלּ گفتے تـُرشیده امـ!!

نتوانستمـ بـﮧ استادیومـ بیایمـ،

چوלּ تو شعارـهاے آب نکشیده میدادے !!

وقتے گفتمـ پوشک بچـﮧ را عوض کن

گفتے بچـﮧ مال مادر است و وقتے

خواستے طلـاقمـ بدهے

گفتے بچـﮧ مالـ پدر است ؟!

چــﮧ عادلـانـﮧ !!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطرات در من همیشگیست
همیشه حضور داری
حتی
لحظاتی که
به خیالت
من نیستم
بدان هر کجا که باشم
تو در من حضور داری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
دلــم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛

پــُـر از جــایِ خــالـیِ تـــو

پــُـر از دلــتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو

پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن

در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــو

پــُـر از حــس پــرواز

پــُـر از تــو . . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتم
را مرور میکنم
لحظاتی که
کنار تو میگذرد
زیباست
هر چند دوری
اما میدانی
دوری
برای قلبم بی مفهوم هست
و تو در قلبم همیشگی هستی
 

Similar threads

بالا