معماری با مصالحی از جنس دل

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در سایه ی دلشکستگی پیر شدم غم خوردم و با غمت نمک گیر شدم


تا آمدم آشنای قلبت باشم گفتی که من از غریبه ها سیر شدم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی حکمت اوست

زندگی دفتری از خاطره هاست

چند برگی را تو ورق خواهی زد

ما بقی را قسمت
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وجودمان گــاهی چه گـــرم مـــی شــود ...


ب یک دلخوشی کوچک..


ب یک هستم ..


ب یک کجایی ..


ب یک خوبی ..


ب یک حضور ...


ب یک سلــــــــــــآم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اصلا شاید قرار بر این است

تا پیرمردی شوی

با خاطره ی دختری،

با همین لباس هایی که امروز به تن دارم!

همین نگاه
همین شال
همین لبخند

خودمانیم

این پایان زیباتری ست

حتی اگر به بهای تباهی تمام امروز هایم تمام شود!

 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد



هیچ فاصله ای دور نیست



هیچ زمانی زیاد نیست



و هیچ عشق دیگری نمی تواند آن دو را از هم دور کند
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی کن به شیوه خودت …


با قوانین خودت … !!!


مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند


برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مردی نزد پزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت گفت ،

دکتر برای درمانش به او گفت به فلان سیرک برو ،

آنجا دلقکیست آنقدر می خنداندت که غمهایت را یادت می رود ...

مرد لبخند تلخی زد و گفت :

من همان دلقکم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
امشب برايت مي نويسم
امشب که شبي است ساکت و زيبا
چشمانم را مي بندم
لبخند مي زنم
لبخند ميزنم به شکوه اين شب
که به ياد توام باز
وباز ... و هميشه.
مي انديشم آيا لحظه اي هست که به ياد تو نباشم؟
مي انديشم به وقت اندوه ...
به وقت گريه ...
به وقت دلتنگي ...
به وقت خنده ...
و مي بينم
که يادم چه وفادار بوده به يادت.
امشب برايت مي نويسم
امشب که به اندازه يک سرزمين
بين مان فاصله است
امشب که از روحم به من نزديکتري
مينويسم که دوستت دارم.
آه خدايا!
اين دوست داشتن را چقدر دوست دارم



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بــه مــن تکيــه کــن!
مــن تمــام هستــي ام را
دامني مي کنــم تــا تــو ســرت را بــر آن بنــهي!
تمــام روحــم را
آغــوش مي ســازم تا تــو در آن از هــراس بيــاســايي!
تمــام نيــرويــي را کــه در دوســت داشتــن دارم
دستــي مي کنــم تــا چهــره و گيســويــت را نــوازش کنــد!
تمــام بــودن خــود را
زانــويي مي کنــم تــا بــر آن بــه خــواب روي!
خــود را، تمــام خــود را
بــه تــو مي سپــارم تــا هــر چــه بخــواهي از آن بيــاشــامي!
از آن بــرگيــري، هــر چــه بخــواهي از آن بســازي، هــر گــونه
بخـواهي، بــاشــم!
از ايــن لحظــه مــرا داشتــه بــاش!

 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گــوش کــن وزش ظلمت را می شنوی ؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گـــوش کــن وزش ظلمت را می شنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است ابرها، همچون انبوه عزاداران لحظهء باریدن را گوئی منتظرند لحظـه ای … و پـس از آن، هیــچ. فروغ فرخزاد
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ما همیشه یا جای دُرست بودیم در زمان غلط
یا جای غلط بودیم در زمان دُرست
و همیشه همین‌گونه همدیگر را از دست داده‌ایم…
مون پلاس پل استر
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر دیدن نگاه تو زیباست


چقدر احساس تو زیباست

چقدر رویاهای تو زیباست

چقدر کلام تو زیباست

چقدر خنده های تو زیباست

چقدر شادی تو زیباست

حتی غم تو زیباست

حتی اشک هایت هم زیباست

هر چیز که در ارتباط با توست زیباست

هِ......

این چه حرفی بود که زدم

مگر چیزی هست که مرا یاد تو نیندازد؟

هر چه که هست مرا یاد تو می اندازد

پس با این حساب همه چیز زیباست!!!

همه چیز!!!
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
در برابر نگاه گرگ ها شیر نمی نالد...
سکوت خویش را حفظ میکند,
فقط در شب است که شیر می گرید.
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا...
به مذهبی ها بفهمان ,
دیـنـی کـه در ایـن دنـیـا به کار نیایـد,
در اخرت به هیچ کار نمی اید.
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبی غمگین،شبى بارانى وسرد،
مرادرغربت فردا رهاكرد،
دلم درحسرت دیدار او ماند،
مراچشم انتظاركوچه هاكرد،
به من میگفت"تنهایى"غریب است،ب
بین باغربتش بامن چه هاكرد،
تمام هستیم بود و ندانست،
كه درقلبم چه آشوبی به پاكرد،
او هرگز شكستم را نفهمید ،ا
گرچه تا ته دنیا صدا كرد...!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست دارم گاهی
یک اغوش محکم ؛ یک سینه ی ستبر ؛ یک نگاه عاشقانه ؛ یک قلب نگران کنارم باشد ....!
جایی که دست هیچکس به من نرسد ..
جایی که من باشم و امنیت و لبخند ...!
جایی که بعد از هر ترس،بشنوم " نترس من هستم ." و اغوشش محکم تر شود برای من!
و این نهایت ارامش من باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی بود یکی نبود،زیر گنبد کبود
تو شدی قصهء عشق،وقتی عاشقی نبود
تو سرآغاز منی از همیشه تا هنوز
تو سرآغاز منی،مثه خورشید واسه روز
واسه حرفای کتاب تویی معنای جدید
واسه پرواز خیال،تو کبوتر سپید
تو مثل حادثهء شب دلسپردنی
تو همون قصهء یک نگاه و عاشق شدنی
 
بالا