معماری با مصالحی از جنس دل

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به ﺳﻼﻣﺘﯽ اوناییکه ﮐﻪ ﻫﺮﮐﯽ اونارو ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ “ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭﺵ ﺷﻠﻮﻏﻪ”
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩشون میدونن ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎن !
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" تـــو "
دو حرفـــــــــ بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهی که برای گفتنش ..
جانم به لبـ رسید و ناتمام ماند ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درســت ...
مـــثـــل وقـــتـــی کـــه عـــاشـــقـــت شـــدم
بــــاران مـــی بــــارد،
فـــــکــــر کــــنــــم
دوبــــاره یــــکــــی
عـــاشــــقــــت شــــده !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن روز
وقتی میان باد و بادیه و گلبرگ
پروانه های چشم های من
از بوسه باران نگاهت لبریز بودند
دریافتم که چه اندازه
تو در من
من در تو
جاودانه ایم . . .
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش دهخدا می‌دانست دلتنگی … اشک …. فاصله …. بی وفایی…. تعریفش فقط دو حرف است “تـــو
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلتنگم و این درد کمی نیست،که پشت هیچ خط تلفنیصدای تو نیستدلتنگم و این درد کمی نیستکه رو برمیگردانم وجای تو خالی است ....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میـدانی ؟

همه را امـــتــحان کرده ام !

قرص خـواب و مّـسکن

روانـشـناس

خنده هـای زورکی . . .

هـنـدزفـری تـوی گـوش و گریه کـردن

ســــیـگار . . . .

دوســتان جدیــد. . .

دل من این حرفـهـا حالیـش نـمیشود !

آغــوشـت را میخواهـم . . .

برگرد…
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یک روز اگر آمدی و در امتداد پاییز درختهای یک باغ دختری را دیدی که روی طلایی برگ ها زانو زده مبادا به تمام قد بایستی روبه روی او و زل بزنی به خاکستری خاطراتش شاید رفته دلتنگی هایش را همدم خاک کند بسپارش به تنهایی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من عشق را در تو ؛ تورا در دل؛دل را موقع تپیدن؛و تپیدن را بخاطرتو دوست دارم..

من غم را در سکوت؛ سکوت را در شب؛شب را در بستر ؛و بستر را بخاطر اندیشیدن به تو دوست دارم..

من دنیا را بخاطر خدایش؛خدایی که تورا آفرید دوست دارم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرام باش حوصله کن
آب های زودگذر
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران بازداشته اند.
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد...
حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد...
همه چیز درست خواهد شد...

 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر... همین که دستت رو آروم بگیره..... یه فشار کوچیک بده..... این یعنی من هستم تا آخرش..... همین کافیه....!
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
توی جاده ای که انتهاش معلوم نیست پیاده یا سواره بودن فرقی نمیکنه اما اگر همراهی باشه که تنهات نذاره بی انتها بودن جاده آرزوت میشه...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یـگـــر نه اشـکـــهایم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لبریزِ توام لبریزِ تو و غمگین لبریز تنها ترسیده و غمگین.. ببین که کابوسِ نبودن با بودنِ یک آدم چه می‌‌کند..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قلب من معبد من

ایمانم عشق توست

در شریعت چشمانت

باید به عطر گل تیمّم کرد

و در محراب باران

با چترهای بسته

تو را به جا آورد

به قصد قربت آغوشت !

دوستان بینظیرم خوشحالم از دیدنتون
با اجازتون


 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تمام غصه ها دقیقا از همان جایی آغاز می شوند که ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت . اندازه می گیری ! حساب و کتاب می کنی ! مقایسه می کنی ! و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که زیادتر دوستش داشته ای ، که زیادتر دل داده ای ، که زیادتر گذشته ای ، که زیادتر بخشیده ای ، به قدر یک ذره ، یک نقطه ، یک ثانیه حتی ! درست از همانجاست که توقع آغاز می شود و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم ...
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دل ساده برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور گنجشک ها را از دور و بر شلتوک ها کیش کن که قند شهر دروغی بیش نبوده است حسین پناهی
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبد ، چرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در میــزننـد ؛

پــا بــرهنــه ،

تــا بــه حیـاط میــدومـ ..

بــه زودی ..


دیــوانــه خــواهــمـ شــد !

بــه زودی زود ،،

از دســت خــواب هــا ،،


و شـوخــی بــی مــزه بــاد ... !


 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت این چشم ها
ابرها درگیرند
و من
کنار خنده هایت می مانم
در این دقایق دلتنگی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
موهایت که بوی دیگری را گرفت
دستانت که
دیگر گرمی برایم نداشت
فهمیدم
پای یکی دیگر در میان هست
فقط ببخش اگر من اهل مبارزه نیستم
و تنها
گوشه تماشا میکنم
عادت نکردم بجنگم
اخر میبینم تو با او شادتر از منی
پس در سکوت شادیت را تماشا میکنم
مرا ببخش نگو عاشقت نیستم
هستم
فقط
دیگر نمیتوانم برای اثبات دوست داشتنت
با تو بجنگم

a.m
 
بالا