معماری با مصالحی از جنس دل

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا زمین است ..!

اینجا زمین است ..!

اینجا زمین است ..!
اینجا. سر زمین مرده های متحرک است.
اینجا انچنان سرد است که دلت میمیرد .
اینجا غم همه را در خود غرق کرده
اینجا با این که کنار هم هستید تنهایند
اینجا کسی .کسی را نمیفهد
اینجا حرفهای ناگفته زیادست
اینجا زمین است ..!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عبور میکنم ؛

هر روز ؛

از نیمکت های خالی پارک؛

طوری که انگار کسی؛

در نیمکت های آخر؛

انتظارم را می کشد؛

به آن جا میرسم؛

باید وانمود کنم که ؛
باز هم دیر رسیده ام
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گوش کن

گوش کن

گــوش کــن وزش ظلمت را می شنوی ؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گـــوش کــن وزش ظلمت را می شنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است ابرها، همچون انبوه عزاداران لحظهء باریدن را گوئی منتظرند لحظـه ای و پـس از آن، هیــچ. فروغ فرخزاد
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی

گاهی

گاهی
احساس می کنم روی دست های خدا مانده ام...

خسته اش کرده ام....

خودش هم نمی داند
با من چه کند!!!
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قمـــار زندگی را به کسی باختم که " تک " " دل " را با " خشـــت " برید



جریمه اش " یک عمر"" حســــرت" شد!

باخت ِ زیبایی بود!

یاد گرفتم به "دل" ، "دل" نبندم!

یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!

"دل" را باید " بُــر" زد جایش "سنگ" ریخت " که با "خشت" "تکبــُری" نکنند....

 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لحظه هایم نازنیند، وقتی حضور نازنین تو را دارم!
چگونه دم از تنهایی توانم زد وقتی که لحظه لحظه ی عمرم آکنده از عطر حضور توست؟!
نه! من تنها نیستم! این تنهایی من است که تنهاست!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه در دنیا کسی را دارند برای خودشان:
خسرو و شیرین
لیلی و مجنون
ویس و رامین
پیر مرد و پیرزن
“تو” و اون
“من: و تنهایی…
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک پیاده رو تقریبا خلوت:
یک مرد، یک زن، یک زوج؛ خوشبختیشان پای خودشان!
یک مرد، یک مرد، یک شراکت؛ سود و ضرررش پای خودشان!
یک زن، یک زن، یک رفاقت؛ معرفت و اعتمادشان پای خودشان!
و انتهای پیاده رو …
یک من، یک تنهایی، یک رنج؛ آخر و عاقبتش پای تو!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینـجــــا ، زمین …
ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !
نـــــرخَ ش هـــــم بـــــروز نــیست !
امّــــا ،
مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !
سلام ، تـــــولــــــیدَش !
و انــــــــقضـــایــــــــش ؛
خــــداحــــافــــظ
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حسرت

حسرت

همــه ی مـــا
فقــط حســـرت بــی پــایــان یــــک
اتفــــاق ســـاده ایـــم
کــــه جهــــان را بـــی جهــــــت ،
یــــک جــــور عجیبــــی جــــدی گرفتـــــه ایــــم … !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل

دل

دل اتفاقى ترین اشتباه دنیاست ،بسته میشود آنجا كه نباید و كنده میشود از جایى كه نباید
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سخت است درک کردن
سخت است درک کردن
دخــتری که غم هایـش را
خودش میداند و دلش ...
که همه تنـها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حسرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنش ...
بخاطر خنده هایــش ...
و هیـچکس
جز همان دختـر
نمیداند چقدر تنهاسـت ...
که چقدر میـترسد ...
از باخـتن ...
از اعتـمادِ بی حاصلش ...
از یـخ زدن احساس و قلبش ...
از زندگـی ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا

خدایا

خدایا همه ی اینکارا رو تو کردی؟
به هر کی دلبستم تو دلمو شکوندی...
هر جا خونه ساختم تو خرابش کردی...
هر جا با دیدن کسی دلم آرامش میگرفت تو اضطراب رو تو دلم انداختی...
نمیدونم شاید اینکارا رو کردی تا به غیر از خودت به کسی دل نبندم
یا به جز تو به کسی امید نداشته باشم...
پس حالا که تمام امیدم به توئه:
کمکم کن...!!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عجب زمانه بدی شده! دلم خیلی گرفته...
طعم زندگی زیبا را هم دیگر نمی توان به آسانی چشید!
دیگر نمی شود میان آدم ها باشی و دستانت را برای دعا کردن
رو به آسمان بلند کنی!
دیگر نمی شود میان نگاه ها باشی و وقتی که بغضت گرفت
اشک بریزی!
دیگر نمی شود محبت را به هر کس که خواستی ارزانی دهی!
دیگر نمی شود خوب بود و دیگران با تو بد تا نکنند!
دیگر نمی شود صبر پیشه کنی
وقتی که زخم های دلت را تازه تر می کنند!
دیگر نمی شود که نمی شود آنطور که میخواهی زندگی کنی
وقتی که هیچکس تو را برای خودت نمی خواهد
و تنها برای نفع خودش می خواهد!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بار سنگین

بار سنگین

امشب......
تمام غم هایم را پشت در میگذارم!
بیچاره رفتگر چه بار سنگینی بر دوش دارد......
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سهراب

سهراب

آب را گل کردند...
چشمها را بستند...
و چه با دل کردند...
وای سهراب کجایی اخر...؟؟
زخم ها بر دل عاشق کردند...
خون به چشمان شقایق کردند...
تو کجایی سهراب...؟؟
که همین نزدیکیها عشق را دار زدند...
همه جا سایه ی دیوار زدند...
وای سهراب دلم را کندند...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمـ فهمم . . .
خودم هم حآلـم رآ نمـ فهمم . . .
گآهــ قنـב בر בلـم آبــــ مـ شوב و روحم بہ آسماטּ هآ پـر مـ کشـב
گآهــ تنهآ בلـم اتآقـ میخوآهـב تآریـڪـ و سوتــــ و ڪور . . .
ڪه بنشینم گوشہ ڪنـآرش و ثآنـیہ بہ ثآنـیہ ام رآ هم آغـوش غـم شوم . . .
نمیـבآنم . . .
تنهآ چیز ڪه میـבآنم ایـטּ استــــ ڪه ایـטּ روزهآ בلـم بــچہ مـ شوב בمـ میخنـבב בمـمیگریـב و پآ بہ
زمیـטּ مـ ڪوبـב ، בمـ بهآنہ هآ ڪودڪآنہ میگیـرב . . . !
{בل ڪوچـڪـ مـטּ} آرام بآش . . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازی حکم...
دم ازبازی حکم میزنی !! دم ازحکم دل میزنی؟
پس با زبان قماربرایت می نویسم ...
قمار زندگی رابه کسی باختم که ، تک دل رابا خشت برید!
جریمه اش یک عمرحسرت شد...!
باخت زیبایی بود...یادگرفتم به دل ، دل نبندم...
یادگرفتم از روی دل حکم نکنم...
دل راباید بُر زدجایش سنگ ریخت...
که باخشت تک بری نکند...!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعدمرگم...
بعد مرگم بر روی سنگ قبرم ؛ نه نام بنویسید ، نه نشانی !
فقط بنویسید اینجا کسی خوابیده که روزی هزار بار مُرده و زنده شده!
بنویسید اینجا قبر یک نفر نیست!
اینجا یک تن به همراه هزاران آرزوی زنده به گور شده خوابیده!
اصلا بنویسید اینجا کسی دفن شده که قبل از زنده بودنش ،
مُرده بوده بنویسید او زندگی نکرد ،
او هر روز مُرد ، او هر لحظه میان این مردم
جان داده ...
آری با خط درشت بنویسید : اینـجا یـک نفـر بد جـوری مُـرده...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر........

اگر........

اگرکسی مراخواست ،

بگوییدرفته باران راتماشاکند ،

اگربازاصرارکرد ،

بگوییدبرای دیدن طوفانهارفته است ،

واگربازهم سماجت کرد،

بگویید : "رفته است تادیگربازنگردد" .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم
خود به خود هوس باران را می کنم.
آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود
هوس یک کوچه تنها را می کنم
آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم
قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران. خیس تر از آسمان و درختان
آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،
دلم نمی خواهد باران قطع شود.
دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،
از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی
تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم
دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند
لحظه ای که آرام آرام می شوم
و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است.
باران مرا آرام می کند ، مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند
آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،
دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،
فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.
صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،
تنهایی در کوچه های سرد و خالی
کجایی ای یار من ؟
کجایی که جایت در کنارم خالی است.
در این شب بارانی تو را می خواهم ،
به خدا جایت خالی خالی است.
کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد
تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ،
تو که نیستی منی که همان دختر تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.
قصه دختر تنها در یک شب بارانی ،
شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم.
آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر سخته

چقدر سخته

چقدسخته کسی روکه دوستش داری
وخیلی برات مهمه بهت بگه :
منم دوستت دارم ولی بهم دل نبند !
 
بالا