معماری با مصالحی از جنس دل

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


گاهی مجبورم بغض هایم را
با خنده های بلند خفه کنمکه دیگران نگویند دیدی ؟ بالاخره شکستی
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز



همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی

وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگـ ـی :

“بیخـــیآل“
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


مى خواهى بروى ؟
بهانه مى خواهى ؟
بگذار من بهانه را دستت دهم
برو و هرکس پرسید بگو :
لجوج بود ، همیشه سرسختانه عاشق بود
بگو فریاد مى کرد ، همه جا فریاد مى کرد که فقط مرا مى خواهد
بگو دروغ مى گفت ، مى گفت هرگز ناراحتم نکردى
بگو درگیر بود ، همیشه درگیر افسون نگاهم بود
بگو بی احساس بود ، به همه فریادها ، توهین ها و اخمهایم فقط لبخند میزد
بگو او نخواست
نخواست کسى جز من در دلش خانه کند . . .​
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


هــــی روزگــــــار

مـــــن بــدرکــــ

خودت خسـته نشـدی ؟؟!!!

از دیـــدن

تصـویــــر

تکـــــراری

درد کـشیـدنـــــ مــــن ... ؟!!!​
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کهنه فروش تو کوچمون داد میزد:

"چراغ کهنه میخریم....

وسایل شکسته میخریم"

بی اختیار داد کشیدم

کهنه فروش قلب شکسته میخری؟

با یه لبخند تلخ گفت:

اگه ارزش داشت که نمیشکست.....
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مــــی ترسم!


نه مثل ِ دیوانه از بچــــه ها؛


نه مثل بچــه ها از دیوانه ...


مــــی ترسم کسی


- نه خودت را -


که دوست داشـــتنت را ...


از من بگـــیرد!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی

زندگی

زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صبوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...
خـیــالـت راحـت !!
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن که ” دلت را شکست ” … ” تاریخ تولدش ” یادت مانده …
آنکه ” رهایت ” کرد تاریخ ” آمدنش ” و”رفتنش”… دقیق
و آنکه ” احساست ” را بــه بازی گرفت …
لحظه بــه لحظه خاطراتش را سالها در یاد داری … !
اما…
آنکه دوستت دارد سطری در تاریخ زندگیت بـه نامش زده ای !!؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آه

آه

نه “نــــام”
نه “چـــــهره”
نه “اثـــر انگشــــت”
انـــسان ها را از طــــــرزه “آه” کشیــــدنشان بشناسیـــــــد
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جاودانگی عشق به آتش نگاهش اعتماد نکن لمس نکن! به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند! ،به سرزمینی بی رنگ بی بو و ساکت! آری ، بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو اگر خواستار جاودانگی عشقی! زنده یاد حسین پناهی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چـون آهـوي ِ سـر گشـتـه
بـه تـو مـايـل مـن ...
آغــوش گـشـا
کـه بـي پـنـاهـم آقـا ...
...
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
شازده کوچولو پرسید : از کجا بفهمم وابسته شدم ؟روباه جواب داد :.........تا وقتی هست ، نمی فهمی . . . .
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشک‌هاي مادر , ...مرواريد شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد
دستانش را نوازش مي کنم
داستاني دارد دستانش
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دونی
باید بفهمــــــــی وقتی دلت می گیره ...
تنهایــــــــــــی !
باید یاد بگیری از هیچ کس توقع نداشته باشی !
باید عادت کنی که با کسی درددل نکنی !
باید درک کنی که هر کس مشکلات خودشو داره
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن جنس عجیبی است!
چشم هایش را که میبندی،دید دلش بیشتر میشود...
دلش را که میشکنی،
باران لطافت از چشم هایش سرازیر...
انگار درست شده تا ...
روی عشق را کم کند...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساعت شنی

ساعت شنی

همـچـون ساعـت شنی شــده ام کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـدو الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد مــن هــم …نه …! !لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم …
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگز نمی نالم نه ، من هرگز نمی نالم قرن ها نالیدن بس است می خواهم فریاد کنم
اگر نتوانستم ، سکوت می کنم خاموش مردن بهتر از نالیدن است دکتر علی شریعتی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شــــــــبگردی می*کنــــم.

اما صدای نفــــــــــــس*هایـــت را از پشــــــــت

هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی*شـــــــــنوم
......
آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت

تنها خانه*ی من اســت که در آتــــش می*ســـــــــــــــــوزد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دردت یکی دو تا نیست،

می خواهی از "این" بنویسی،

اما وجود "آن" آنقدر آزارت میدهد که "این" را به کل
فراموش می کنی...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنده ها ﭼﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ …

ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ

ﺗﻨﻬﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺗﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ …

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ …

ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻧَﻔَﺲ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺒﺮﯼ

ﻫﻤﯿﻦ ﻧﻔﺲ ﻫﺎ ﻣﺮگ ﺗﺪﺭﯾﺠﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯿ ﮑﻨﻨﺪ
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زندگی پر از لحظاتیست
که در دردهایت گم میشوی
ولی هرگز نخواهی فهمید
کسی
با لبخندهای تو زندگی میکند
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا آخر عمرت مدیونی به کسی که باعث شدی

بعد از تو دیگه عاشق هیچ کس نشه و بعد ولش کردی...

میفهمیییییییییی؟؟؟!!!این بزرگترین گناهه

 
بالا