معماری با مصالحی از جنس دل

[mohammad azizi]

تنهایی را پر می کند با سیگارش ..
دورش شلوغ است ، آنقدر که خوب حواسش پرت میشود .. اما کجا ؟ دقیقا پرت میشود سمت او !
میگفتن این نیز بگذرد ..
پس چرا نمی گذرد ؟

 

[presante]

.
” ﭘــــﻮﺳـــﺖ ﮐــﻠــﻔــﺘــﯽ ”
ﺭﺑــﻄـــﯽ ﺑــــﻪ ﺁﺩﻡ ﺑــــﻮﺩﻥ ﻧـــﺪﺍﺭﺩ
ﻓــﻘــﻂ ﻣــﺴــﯿــﺮ ﺍﺷــﮏ ﻫــﺎﯾـــﺖ
ﭘـــﺸـــﺖ ﻭ ﺭﻭ ﻣـــﯿـــﺸــــﻮﺩ
ﺑــﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺑــﯿــﺮﻭﻥ،
ﻣــﯿــﺮﯾـــﺰﺩ ﺗــﻮ !

 

[S&M R]

نه تلخم نه شیرین ! مزۀ بی تفاوتی می دهم این روزها جنس حالم زیاد مرغوب نیست

 

[S&M R]

بدترین کاری که یه نفر میتونه با دلت بکنه ، اینه که باعث بشه ....
دیگه ذوق نکنی از بودن هیچکس ....

 

[mohammad azizi]

دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی
آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی
بغلش کنی.

 

[mohammad azizi]

[h=2]
[/h]

دنیای اطرافمان را با "پرده ی سینما" اشتباه گرفته ایم
یكی فراموش میشود
یكی خاموش میشود
یكی میمیرد
.
... .
.
.
ما تماشا میكنیم
​

 

[mina12345]

گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم
که برای دیگـــــــــران قابل درک نیستـــم…
حتی عزیــــــــــزترین کســــانـــــم را از خــــــــــــودم می رانم
اما در آن لحظه در دلــــــــــم آرزو دارم بگـــــــــویند:
” می دانم دســــــت خودت نیست، درکــــــــت می کنم ”

 

[mina12345]

در خیــــال من بمان؛
اما خودت بـــــــــرو …
آن که در خیــال من است مـــرا دوســـت دارد …
نه مثل تــــو که بیخیـــال من اســــت…
​

 

[mina12345]

​

غم که نوشتن ندارد …
نفوذ می کند در استخوان هایت ،
جاسوس می شود در قلبت ،
و آرام آرام از چشم هایت می ریزد بیرون
​

 

[mohammad azizi]

گاهـــ جلوی آیـــــنه می ایستـمــــ ...

خودمــ را در آن می بینمـــــ
...

دستــــ روی شانهــــ هایشـــ می گذارمــــ
...

و میگویمــــــ
:

چه تحملی دارد
...

دلــتــــ
...!

 

[mina12345]

​

ﺩﺭﺩ ” ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺩﯾﺪ
ﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﺸﻪ، ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ
ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﮐﻪ، ﺑﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻥ
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ،
ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ،
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﮐﺸﯿﺪﻥ،
ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ
ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺪﻥ …
ﻫﻤﯿﻨﺎ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻥ “ﺧﻮﺑﻢ ” ، ” ﺧﻮﺑﯿﻢ ” …
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﺧﻮﺑﻢ …
ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭﯾﺪ؟ …
​

 

[mohammad azizi]

انگار قرار نیست با تو بی حساب شوم

تو که رفته ای

اما...

هنوز هم اشکهایم

دارند حسابِ دیدنت را

با چشم هایم صاف می کنند...
​

 

[mohammad azizi]

اشکانم جاری
پنجره باز است
ابر با تمام غصه اش می گرید
اسمان اشک الود
دل من غمگین است
چه کنم با این دل
چه کنم با دنیا
با کلاغک سیاهی که چنگ زده بر تمام زندگی ام

 

[S&M R]

همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد…
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد…
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه…!

 

[presante]

تنها که باشی دلت با دیدن یک جفت کفش هم میلرزد !

 

[S&M R]

آهاي كافه چي...؟؟
قهوه ام را شيرين كن!!
آن روزها كه تلخ مي‏ خوردم
روزگارم شيرين بود.....................................

 

[mohammad azizi]

مادربزرگ گم کرده ام درهیاهوی شهر
ان نظربندسبزرا
که در کودکی بسته بودی
به بازوی من

 

[mohammad azizi]

دوری مان

برای تو نمی دانم چگونه می گذرد ...

اما برای من .... !

انگار بر گلویم خنجر گذاشته اند و نمی بُرند .... !!!​

 

[mohammad azizi]

وقتي تونيستـی ..

زنـدگي تعطيـل مـي شـود ..

كـآش مي شـد زودتر منم هم بیام !!

 

[mohammad azizi]

یه حالی دارم این روزا....................
نه آرومم نه آشوبم....................

 

[mohammad azizi]

مسعود زیبای من

کاش میشد ...!!!

چشمانم را بر هم گذارم

وقتی که باز میکنم

دوری تمام شده باشد

و تو کنـــــــــــــارم باشی

 

[mohammad azizi]

ميداني كه...
احساساتم درد می کند ... افکارم ورم کرده اند ...
انگار هر روز کسی
چاقویی تیز را تا دسته در من فرو می کند ...
و من سگ جان تر از آنم که بمیرم ...
دلم
چینی بند زده ایست ...
که هر روز می شکند و خردتر می شود ...
باشد که پودر شود ...
هر حرکتی که می کنم
اشتباه است!
انگار روی شیشه خرده راه می روم...
می خواهم شخصیتم را بشویم! چیزی نمی یابم...
انگار محو شده ام ... !
دلم تنگ است
دلم برای خنده هایم تنگ شده!!!
امروز لبانم به خطی صاف تبدیل شده
اگر بخواهم خنده را به آن بنشانم
باید کنار لب هایم را جر بدهم ...!
خون می ریزد...!
من می ریزم...!

 

[mohammad azizi]

✿ツ اینجـــــا فقط واژه می فروشـیم

و سکـــــــــــــوت می خریـــــــــم. . .

تجـــــــــارت دردناکی ستـــــــ. . . ✿ツ

 

[mohammad azizi]

تنهايی من، همان انتظارم است
و انتظارم، همان عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم!
بی بهانه ام نکن!
بعد از رفتن تو
چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…
چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم
نه
قلم در دست من نیست
من نقاش این تنهایی نیستم


این خاطرات شب چشمانت است که
قلم در دست گرفته..
و به حرمت شبهای تلخ من
بعد از رفتن تو
حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند
جز تو...!
​

 

[S&M R]

آيدين جونم.....
مي بيني؟؟؟؟؟؟؟؟

 

[ESPEranza]

غم که نوشتن ندارد …

نفوذ می کند در استخوان هایت ،

جاسوس می شود در قلبت ،

و آرام آرام از چشم هایت می ریزد بیرون …

 

[ESPEranza]

ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﻴﺎﺩ ، ﻭﻟﻲ ﻧﻤﻴﺮﻡ ﺳﻤﺖ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ

ﺍﻭﻥ لعنتی ﻳﻪ ﺗﻠﻪ ﺳﺖ …

ﺗﻮﺵ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﺒﺮی ﻧﻴﺴﺖ …

فقط ﻓﻜﺮ ﻭ ﺧﻴﺎﻝ ِ ﻛﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻣﻮ ﻣﻴﻜﺸﻪ …

 

[S&M R]

رسیدن هم مثل نرسیدن سخت است..... رسیدن آداب دارد.
وقتی رسیدی باید بمانی.... باید بسازی
باید مدام یادت باشد که چه قدر زجر کشیدی تا رسیدی
که آرزویت بوده روزی برسی.
یادمان باشد وقتی رسیدی... باید حواست باشد ... تمام نشوی...

 

[mohammad azizi]

شاعر شعرم مرا تنها گذاشت
او مرا در حسرت فردا گذاشت
غصه ای را بر دلم حک کرد ورفت
پس مرا تنها تر از تنها گذاشت
​

 

[mohammad azizi]

lمسعودم....

شاید تو

سکوت میان کلامم بـاشی

دیده نمیشوی

اما مـن، تـو را اِحساس مـیکنم

شاید تو

هیاهـوی قلبم باشی

شنیده نمیشوی

اما من، تـو را نـفس مـیکشم