معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
و اين آخرين آفتابِ عمرم بود
آخـرين سپـيده قـبل از مـرگ
در مـيـان سياهــي اوهــام
من در انـديشة هميـن يك برگ
آخـرين بـرگِ دفـترِ عمرم
كـه شده پاره پاره و بي رنگ
زنـدگي يكي ، دو روزي بــود
روز اول با مـن و ديگري در جنگ
به هنگام گريه چون سيل و
به هنـگام سـوختن شـد سنـگ
سنگِ آتشينِ دهر كوبيد و
درآن دم شعله زد بر وجودم رنگ
و كنون بر سرم افـكند
ســــايـة كبـــودِ مــــرگ

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در میان
انبوهی
ادمها
قدم میزنم گاهی نگاهشان میکنم و گاهی بی انکه نگاه کنم
راهم را میروم
بی حرف شده ام
نه اینکه کسی کنارم نیست
هستند
ولی دیگر فقط با دیوار حرف میزنم
اخر بهتر حالم را درک میکند
نه اینکه
ترکم کند
 

honey2009

کاربر بیش فعال
به شقایق سوگند

که تو بر خواهی گشت ،

من به این معجزه ایمان دارم ،
منتظر باید بود
تا زمستان برود ،
غنچه ها گل بکنند




 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
آماده هر لحظه پروازم

به جایی که هیچ جوری شبیه این دنیا نباشد.

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
دلم تنگ است
نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی
پریشان حال و بی تاب می گریم
و قلبم بی امان محتاج مهر توست
نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من
دلم تنگ است و تنهایم
و تنهایی به لب آورده جانم را



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز باران بی ترانه


باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم

من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم ، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست



نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم

کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم

نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست
نمی فهمم


یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان

مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
نمی دانم
کجــــای این لجـــــن زیباست


بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست


و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند
که این عدل زمینی ، عدل کم دارد

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنكه مست آمد و
دستي به دل ما زد و رفت،
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت،
خواست تنهائي ما را به رخ ما بكشد،
تنه اي بر در اين خانه ي تنها زد ورفت...




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
و من پنداشتم
او مرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از تابستان
به همان خانه ی بی رنگ و ریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا خواهد برد
به همان سادگی رفتن باد
او مرا برد
ولی برد ز یاد



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگم
دلتنگ آن همه سال های دور وُ دراز
سا ل های کوچه پس کوچه های سَرکَهریز*
سال های بهانه و گریه
آنگاه که باد بشارت باران بود و
رؤیا هایم هنوز
کال بودند و
من؛
حتی؛
طعم ساده ترین واژه هایم را
در کور سوی چراغی دور
جستجو می کردم و
بی هراس هر آنچه بود؛
جنوبی ترین ترانه هایم را
در باد فریاد می کردم.
افسوس!!!
چه ساده رؤیاهای کودکیم را
بر باد داده ام.
باور کنید تشنه ام؛
آهای!
رهگذران دل سپرده به باران!
پیاله ای ز شب پر از ستاره یتان
برای من کافیست.

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانــم که یـــاری خواهــد آمــد؟

در این سرما بهاری خواهد آمـد



گلي خوش بو، با قلبـي پر از عشق

به اين گلـدان خالي خواهد آمـد


يكـــي از شوق گفتــــا، مژده، مژده

بگو مجنون كه ليلي خواهد آمـد


نگين روشنـي بخشـي چو خورشيد

به شبهاي سياهي خواهد آمـد



 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]عشق[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]زیباترین حرفت را بگو[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکارکن[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]و هراس مدار از آنکه بگویند[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot] ترانه یی بیهوده می خوانید .[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]چرا که ترانه ی ما[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]ترانه ی بی هوده گی نیست[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]چرا که عشق[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]حرفی بیهوده نیست .[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]به خاطر ِ فردای ما اگربر ماش منتی ست ؛[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]چرا که عشق[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]خود فرداست[/FONT][FONT=&quot][/FONT] [FONT=&quot]خود همیشه است .

mmexport۱۳۸۵۸۴۰۹۸۷۶۱۸.jpg
[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد
تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد
بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای ابر گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماه بالای سر آبادی است

اهل ابادی در خواب است

باغ همسایه چراغش روشن،

من چراغم خاموش

ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب كوزه آب

غوك ها می خوانند

مرغ حق هم گاهی

كوه نزدیك است، پشت افراها، سنجد ها

و بیابان پیداست

سنگ ها پیدا نیست، گلچهه ها پیدا نیست

سایه ها یی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست

نیمه شب بباید باشد

دب اكبر آن است، دو وجب بالاتراز بام

آسمان آبی نیست، روز ابی بود

یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم

یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بز ها بردارم،

طرحی از جارو ها، سایه ها شان در آب

یاد من باشد , هر چه پروانه كه می افتد در آب , زود از آب

درآورم

یاد من باشد فردا لب جوی، حوله ام را هم با چوبه بشویم

یاد من باشد تنها هستم

ماه بالای سر تنهایی است



( سهراب سپهری )
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بال های خیسم را
در کجای این آسمان پر دهم !!
من که از تبار
سیاه چاله های کهکشان های
ناشناخته این عصرم
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بايد کمک کنی کمرم را شکسته اند


بالم نمی دهند - پرم را شکسته اند


نه راه پيش مانده برايم نه راه پس


پلهای امن پشت سرم را شکسته اند


هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند


هم شاخ های تازه ترم را شکسته اند


حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند


آیینه های دوروبرم را شکسته اند


گلهای قاصدک خبرم را نمی برند


پای همیشه سفرم را شکسته اند


حالا تو نیستی و دهانهای هرزه گو


با سنگ حرف مفت سرم را شکسته اند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمـــام زنــدگیـــم بــا همـیـــن یک عبــارت می‌گـــذرد!!! . . . “بـــی خـــیـــال”




 

Elham*92

کاربر بیش فعال
بی تو هم می شود زندگی کرد،

قدم زد، چای خورد، فیلم دید، سفر رفت...

فقط، بی تو نمی شود به خواب رفت...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مسعود جانم

ڪاشـــــ فَقط بوבے
وقتـے بغض مـے ڪرבم


بغلم مـےڪرבـے و مـےگفتـے


ببینمـــــ چشمـــــاتو


منـــــو نگاه کـטּ


اگه گریـ ـہ کنـے قهـــــر مـےڪنم میرمـــــا !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم:
دستت را از روی قلبت
بردار
نگذار مرگ متوجه
حضور تو در جهان شود
پیرهنش تنگ بود
قلب پیرهن را پاره كرد
به روی آسفالت خیابان افتاد
ما در آستانه‌ی صبح
بودیم
وقت كمی برای شادی و تعجب
و تردید داشتیم
گفتم:
من نخواهم گفت
نپرسید
چه چیز را نخواهم گفت
همین عجله‌ی مرا برای مرگ بیشتر كرد
در خاموشی چراغ‌های بیمارستان
می‌خواستم برای آخرین بار
اندوه را كشف كنم
در دستانش
كه از سرما سرد شده بود
بگذارم.

 

eelhamm

عضو جدید
باخود عهد بسته ام برف که ببارد
بروم زیرآسمان خدا
روی سنگ فرش زمین بنشینم
برف بباردو بباردوببارد
ومن آدم برفی بی روحی شوم
بدون هیچ احساسی
درست مثل تو

 

presante

عضو جدید
یه دوش آب گرم ،
یه لباس راحت ،
یه چای تازه دم ،
یه موسیقی ملایم....

به درک که خیلی از مشکلات حل نمیشه !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

این روزها خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود ...

اینجا زمین است ....اینجا زمین است ..... رسم آدمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی ، بجای اینکه دنبالت بگردند ، فراموشت میکنند...........

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوت کن نازنين سکوت کن


فريادت را چنين جماعت منگ


جز به سکوت بر نخواهند تافت


آغوشت را فروگير مهربان


بازوانت را فروگير


نوازشی نکرده دستانت را قطع می‌کنند


تا نوازشی نکنی





 
بالا