معماری با مصالحی از جنس دل

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
برای من این ساعتها طور خاصی میگذرد...
نمیدانی!!!
هیچکس نمیداند!!!!!!!
پشت نبودن های تو زمان چه بیرحمانه میگذرد...

xm72fbqm56sn44dk5ep0.jpg
 

یلدا شیرازی

عضو جدید
آمدنت را
سهم کدام جاده کرده ای
که رو به هر راهی می نشینم
خبری از تو ندارم ..

 

یلدا شیرازی

عضو جدید
پــــلاک
کوچـــه ، حـــتــــی آدرس
خانـــــه ام را عـــــوض کــرده ام
چه فایــــده ،
یــــاد تــــــــــــــو
در پــــرت تــــرین خیـــابـــان های
این شـــهــــر هـــم مـــــرا به راحــتــی
پـــیــــدا می کـــنـــد…
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل دیوانه تنها ، دل تنگ !



سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه‌‌ی تنها ! دل تنگ !
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه‌ی جان را مدران !
مکن ای خسته ، درین بغض درنگ
دل دیوانه‌ی تنها ، دل تنگ !

پیش این سنگدلان ، قدر دل و سنگ یکی‌ست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی‌ست
دیدی ، آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش ، سرشارترین
آن که می‌گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد ! چه دلازارترین ؟

نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ !
دل دیوانه‌ی تنها ، دل تنگ !

ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته‌ای ، سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون ، رنگ
دل دیوانه تنها ، دل تنگ !
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم

بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم

پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم

زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که

بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا !

دلم باز امشب گرفته

بیا تا کمی با تو صحبت کنم

بیا تا دل کوچکم را

خدایا فقط با تو قسمت کنم

خدایا !

بیا پشت آن پنجره

که وا می شود رو بسوی دلم

بیا پرده ها را کناری بزن

که نورت بتابد به روی دلم

خدایا !

کمک کن که من نردبانی بسازم

و با آن بیایم به شهر فرشته

همان شهر دوری که بر سر در آن

کسی اسم رمز شما را نوشته

خدایا !

کمک کن که پروانه شعر من جان بگیرد

کمی هم به فکر دلم باش........مبادا بمیرد

خدایا !

دلم را که هر شب نفس میکشد در هوایت

اگر چه شکسته

شبی می فرستم برایت.





 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزهابیشتر از هر زمان دوست دارم خودم باشم ..
دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم و نه هراس از دست دادن را......
هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد دلم هوای خودم را کرده است ...... همین
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عضی وقت ها
شاید قید طرفتو بزنی
اما واقعا دل اینو نداری
اونو با یکی دیگه ببینی...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی ...
خجالت روزهای من است
... در این اسارت سالهاست دربه درم
تو هم که با من نموندی
چه ساده باختم، با همه جون و تنم
...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در عشق توام هم نفس، اندوه تو بس

در درد توام دسترس، اندوه تو بس

در تنهائی که یار باید صد کس

گر نیست مرا هیچ کس، اندوه تو بس





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يــآدَتــ بـآشــَد!

هَمـِـہ ے قـَرآردآدهـآ رآ کـِہ روے ِ کـآغَـذهـآے ِ بے جـآن نـِمےنـِويسَـند!


بَـعضے از عَهــدهـآ رآ روے ِ قـَلبــ ـهـآے ِ هـَمـ مےنـِويـسيمـ ...

حـَوآستــ بـِہ ايـن عـَهــد هـآے ِ غـِيـر ِ کـآغـَذے بـآشـَد ...

شِکـَستـَنـِشـآن يـِکــ آدَمـ رآ مےشِکـَنـد ...

حـَوآسَـتــ باشَـد

يـِکــ آدَمـ رآ ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری ...


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرف ها دارم

با تو اي مرغي كه مي خواني نهان از چشم
و زمان را با صدايت مي گشايي !

چه ترا دردي است
كز نهان خلوت خود مي زني آوا

و نشاط زندگي را از كف من مي ربايي؟
در كجا هستي نهان اي مرغ !

زير تور سبزه هاي تر
يا درون شاخه هاي شوق ؟

مي پري از روي چشم سبز يك مرداب
يا كه مي شويي كنار چشمه ادارك بال و پر ؟

هر كجا هستي ، بگو با من .
روي جاده نقش پايي نيست از دشمن.

آفتابي شو!
رعد ديگر پا نمي كوبد به بام ابر.

مار برق از لانه اش بيرون نمي آيد.
و نمي غلتد دگر زنجير طوفان بر تن صحرا.

روز خاموش است، آرام است.
از چه ديگر مي كني پروا؟

ســــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــهراب
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


میان زمین و هوا، معلق
بین ماندن و رفتن
بین علاقه و عقل
مانده بود سر در گم
ای کاش خدا کاری کند برای انتخاب درست!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]احساس[/h]
من اکنون احساس می کنم ،
بر تل خاکستری از همه آتش ها و امیدها و خواستن هایم ،
تنها مانده ام .
و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم.
و اعماق آسمان ساکت را می نگرم.
و خود را می نگرم
و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ ،
این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است .
و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر
که تو این جا چه می کنی ؟
امروز به خودم گفتم :
من احساس می کنم ،
که نشسته ام زمان را می نگرم که می گذرد.
همین و همین .
دکتر شریعتی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بعضی حرف ها گفتنی است

بعضی نوشتنی

و بعضی هیچ کدام


این روزها به هیچ کدام نزدیک ترم انگار...!
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردم ایــن نـیست کــه او عـاشـق نـیـست
دردم ایـن نـیـست کـــه ...

مـعـشــوق مـن از عـشـق تـهـی است
دردم ایـن است کـــه ...
بــا دیــدن ایـــن ســردی هــا ...
مـــن چــرا دل بــسـتـم؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردم ایــن نـیست کــه او عـاشـق نـیـست
دردم ایـن نـیـست کـــه ...

مـعـشــوق مـن از عـشـق تـهـی است
دردم ایـن است کـــه ...
بــا دیــدن ایـــن ســردی هــا ...
مـــن چــرا دل بــسـتـم؟

درد من تنهایی یک لحظه نیست
یا که ماندن در کنار جاده بی انتها
درد من درد دل وتنهایی است
درد آن رسوای شهر خالی است
درد آن جسمی که از صبح تا غروب
در پی یک لقمه ی نان می دوید
انتهای روز دستش خالی است
درد ظلمت سخت نیست
درد غربت درد نیست
درد آن است که تو شرمنده طفلت شوی
درد من این است باور می کنید
عمری اندر حسرت یک لقمه نان
عمری اندر آرزوی لحظه ایی آرام وخواب
درد من درد تمام مردم بیچاره است
درد من درد دو چشم اشک بار کودک بی مادر است
در سیاه سرد زمستانی غریب
در میان کوچه تاریک ونمناک زمین
دم به دم مادر تقاضا می کند
درد من یک خانه خالی ز روحی آدمیست
درد من مرگیست عظیم در خیابانی غریب
حال میدانی که درد من چیست باور می کنم
درد من درد تمام مردم بیچاره است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
از روز گار و گردش ایام خسته ام

از آسمان و آبی آرام خسته ام

از بوستان و مثنوی و شعر رودکی

حتی من از رباعی خیام خسته ام

از جرو بحث حافظ و نیما و شعر نو

از شیشه شراب و لب جام خسته ام

از حالت کمان و سیاهی زلف یار

از بی وفا نگار گل اندام خسته ام

از داستان لیلی و مجنون عامری

از بیستون و تیشه نا کام خسته ام

از مستحب و واجب و از کار نیک و بد

من از حلال و شبهه و دشنام خسته ام

بیزارم از دو رویی و عشاق نامدار

حتی من از تفکر و اوهام خسته ام

از فلسفه نجوم ریاضی و علم طب

از هر چه علم و عالم بد نام خسته ام

من از بهار و بوی گل و رنگ سرخ عشق

از روی ماه و ساقی گلفام خسته ام

دیر ی است لب ز شکوه فرو بسته ام ولی

از هر چه آفتاب لب بام خسته ام



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر جا نیست
قلبت پر از اندوه است
آسمانهای تو آبی رنگی گرمایش را از دست داده
زیر آسمانی بی رنگ و بی جلا زندگی می کنی
بر زمین تو باران چهره ی عاشق هایت را آبله گون می کند
پرندگانت همه مرده اند
در صحرایی بی سایه و بی پرنده زندگی میکنی

دیگر جا نیست
قلب پر از اندوه است
خدایان همه آسمانهایت
بر خاک افتاده اند

چون کودکی
بی پناه و تنها مانده ای
از وحشت می خندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت می دهد

این است انسانی که از خود ساخته ای انسانی که من
دوست می داشتم که من دوست می دارم

دوشا دوش زندگی در همه نبردها جنگیده بودی
نفرین خدایان در تو کارگر نبود
و اکنون ناتوان وسرد
مرا در برابر تنهایی به زانو در می آوری

دیگر جا نیست قلب پر از اندوه است
می ترسی_ به تو بگویم_ تو از زندگی می ترسی
از مرگ بیش از زندگی
از عشق بیش از هر دو می ترسی

به تاریکی نگاه میکنی
از وحشت می لرزی
و مرا در کنار خود
از یاد می بری
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
فردا روز دیگری است
كه بی تو
بر عمر تلف شده افزوده می شود

همین روزها
روز رفتن از راه می رسد
و من طوری از خیال تو گم می شوم

كه انگار هرگز نبوده ام
...



 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقرار گذاشته ام این بی قراری را ....

شاید در این گوشه ی دنیا مرا همدمی از ترانه ای خوش برای تسکین دردهایم باشد ...

انتظاری به ابدیت عشق .....

بی توبودن مرا اسارتیست همیشگی در نگاهی سرگردان ...

نرگس فاطمی


:gol:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی...
روی خندان تو را کاشکی میدیدم... شانه بالا زدنت را...
بی قید
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد...
و تکان دادن سر ...
راستی چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهایم باز هم
در گذرند
بی تو
بی هیچ کس
تمام لحظه هایم را غم بی تو بودن ها پر کرده
نمی خواهم حالا که تو نیستی
کسی دیگری را روی صندلی خالیت نشسته ببینم.............





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرف هایی است برای گفتن،که اگر گوشی نبود نمی گوییم.
وحرفایی هست برای نگفتن;
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
حرفایی شگفت،
زیبا
و
اهورایی
همین هایند
وسرمایه ی ماورایی هرکسی به اندازه حرف هایی است
که برای نگفتن دارد،
حرفایی بی تاب و طاقت فرسا،
که همچون زبانه های بی قرار آتشند،
وکلماتش هریک،
انفجاری را به بند کشیده اند;
کلماتی که پاره های بودن آدمی اند...





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من امشب دلتنگی هایم را به دست باد سپردم

تا این باد با دلتنگی هایم چه کند

آیا دلتنگی های مرا به دریا خواهد برد؟

و فریادش را با فریاد موج های بیتاب یکی خواهد کرد؟

یا در این شب بارانی ...

بر سنگفرش کوچه ی خلوت جاریش می کند

یا شاید در شبی مهتاب

آن را به نگاه یک غریبه که به ماه خیره شده بسپارد!

یا شاید در پگاهی سرد

در گوش دو پیکر خسته در خواب زمزمه اش کند!

آیا کسی دلتنگی های مرا خواهد شنید؟

دلتنگی هایم را به باد سپرده ام...

شاید این باد دلتنگی مرا

در گوش تو ای ناب تر از غزل هایم زمرمه کند!

بگذار برایت بگویم


که امشب سخت دلتنگت هستم...............!





 
بالا