معماری با مصالحی از جنس دل

[aynaz.m]

با هر صدا
بر میگردم
انگار تو مرا صدا میزنی
نمیدانستم که کسانی لهجه تو را دارند
ولی هیچ کدام تو نمیشوند
هر کدامشان یه فرق اساسی با خودت دارند
و من میمانم میان این همه صدا که
شبیه توست و
مرا بیشتر
بی قرار میکند

 

[mohammad azizi]

کاش ميشد لحظه ها را پس گرفت

 

[mohammad azizi]

تنها باشي
روز تعطيل باشد
غروب باشد
باران هم ببارد
احساس ميكني
بلاتكليف ترين آدم دنيا هستي...!!

 

[mohammad azizi]

دلم به بهانه همیشگی گریست"بگذار بگرید و بداند
هر آنچه خواست،همیشه نیست!!
​

 

[mohammad azizi]

این روزها
با هر صدائی بر می گردم
و هر بار باید
به روی دلم نیاورم
که تو نبودی

 

[mohammad azizi]

عه کسیکم بده یه بو کاتی مه رگم
که هه لیان گرتم بوگوریان بردم
که لیان پرسیم تو که ست کیه
ئه لیم بیکه سم،ئه م عه کسه م پیه!

 

[mohammad azizi]

[h=2]
[/h]

مسعود جان
اين حال من بی توست
بغض غزلی بی لب
افتاده ترین خورشید
زیر سم اسب شب
این حال من بی توست
دلداده تر از فرهاد
شوریده تر از مجنون
حسرت به دلی در باد
پیدا شو که می ترسم
از بستر بی قصه
پیدا شو نفس مرده
می ترسه ازت غصه
بی وقفه ترین عاشق
موندم که تو پیدا شی
بی تو همه چی تلخه
باید که تو هم باشی
​

 

[mohammad azizi]

امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
بر من نفسی نیست ، نفسی نیست
در خانه کسی نیست
نکن امروز را فردا
بیا با ما که فردایی نمی ماند
که از تقدیر و فال ما
در این دنیا کسی چیزی نمی داند
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خود
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
در تو شده ام گم به من دسترسی نیست
نکن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیا ای نازنین ای یار
دلم را از زمین بردار
در این دنیای وانفسا
تویی تنها ، منم تنها
نکن امروز را فردا ، بیا با ما ، بیا تا ما
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در این دنیای نا هموار
که می بارد به سر آوار
به حال خود مرا نگذار
رهایم کن از این تکرار
آن کهنه درختم که تنم غرقه ی برف است
حیثیت این باغ منم
خار و خسی نیست

 

[mohammad azizi]

در غروب غم انگیز دلم باران می بارد...و من گم میشوم در آن, در آن همه پاکی و صداقت...

و می بارد و می بارد برای دل خسته ی من ...

و چه زیباست شنیدن نجوای هر قطره باران که به دنبال دست نوازشی است...پاک و بی ریا!
و میسپارم خود را به آغوشش,به آغوش گرم و پر محبتش...
و آنوقت...
آنوقت هر قطره ی اشکم میان قطره های بیشمارش گم میشود...

موج اگر میدانست که ساحل هیچوقت دستش را نخواهد گرفت هر گز نفس نفس نمیزد برای رسیدن!!!
​

​

 

[mohammad azizi]

صداي تو تمام تنهاييم را محو ميكند....هنوزم لحظه به لحظه حرف به حرف.... تورا ميشنوم. ​

 

[mohammad azizi]

دلم عجیب گرفته است.
وهیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو،‌كه روی شاخه نارنج می شود
خاموش،

نه این صداقت حرفی، كه در سكوت میان دو برگ این
گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند.
و فكر می كنم
كه این ترنم موزون حزن تا ابد
شنیده خواهد شد. ​

 

[mohammad azizi]

تنهایی ...
خجالت روزهای من است
... در این اسارت سالهاست دربه درم
تو هم که با من نموندی
چه ساده باختم، با همه جون و تنم
...

 

[mohammad azizi]

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
​

لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری​

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری​

با نگاهی سر شکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری​

صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری​

عصر جدول های خالی ، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری​

رو نوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری​

عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری​

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری ...
​

 

[mohammad azizi]

این روزها جور زمستان را من می کشم

نمی بارد

می بارم

“هواشناس من” نگاه ام کن؛

بارش پراکنده با غبار محلی ام !نمی دانم چه کسی نماز باران خوانده برایم
​

 

[mohammad azizi]

دیگر کمتر اشـــک می ریزم...


دارم بُــــــــزرگ می شوم



یا سنـــــــگ .... !!!



خدا میداند...
​

 

[mohammad azizi]

من این روزارو آسون سر نکردم.....

 

[mohammad azizi]

مسعود من...............

در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز

چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود

 

[mohammad azizi]

ديگــر نـه از حــادثــه خبـــرى هسـتــ..

و نــه از اعجــاز چشــم هـــاى آشنــا ...

از دلتنگــى هـــايــم كــه بگــذريــم ،

تنهـــايــى تنهـــا اتفـــاق ايــن روزهـــاى مــن اسـتـــ.!!!

 

[mohammad azizi]

تنها مانده ام
در روزگاری که شیرینی نیست تا برایش فرهاد شوم
همه تلخند.

 

[mohammad azizi]

مسعود جان
امــــــا چـــــشـــمـانــــم
پــر از اشــــــك نبــــــودـــنت اســــتــــــ
ميــــتـــرســـــــــــــ ـــــم
كســـــي نـــــام تــــــو را
اشـــــتـــبـــــاهــــــ ي بخـــــوانـــــــد ...
​

​

 

[zahra.71]

وقتی عاشقش شدم که دیدم
هیچوقت دلمو نشکست
هیچوقت بهم نه نگفت
همیشه در جواب بچه بازیهام
خندید و گفت: عاشق همین کاراتم…

 

[Elham*92]

دنــیـــا ادامــــه لــبـخـنـد تــــوســت ..
کــه تــــا آخــــریــــن لـــبــخـنـد مــــن کـــش مــــی آیــــد ؛
تـــو لــب بـــــرمــیــچــیـنــــی
و مـــن ..
جـــایی مـــیـــان آســـمـــان و زمـــیـــن ..
مـعـلق می شــــوم ..

 

[mohammad azizi]

همیشه خاطره ای هست که نفس آدم را برای لحظاتی می گیرد... ​

 

[mohammad azizi]

آره راستـــ استـــ تمــــام چيز‍ی كــ بايد از زنــدگـــی آمـــوختـــ تنهـــا يكـــ كلمـــه استــ " ميــــــگذرد " ولـــی دق ميدهـــد تـــا بگذرد.... پس ميگويم " روزگـــار هميشه خوب ميگذرد البتــه نــــه بـــ ـــرای مـــن بلكـــه از روی مــــ ــن "

 

[narges_F]

​

​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تلخ میگذرد…​

​

​

​

​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این روزها را میگویم[/FONT]​

​

​

​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که قرار است[/FONT]​

​

​

​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از تو …[/FONT]
​

​

​

​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که آرام جان لحظه هایم بوده ای[/FONT]​

​

​

​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برای دلم[/FONT]
​

​

​

​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یک انسان معمولی بسازم [/FONT]​

[/FONT]

 

[narges_F]

دیدی که سخــــت نیســـــت
​

​

​

​

تنها بدون مــــــــــن ؟!!​

​

​

دیدی صبح می شود​

​

​

شب ها بدون مـــــــــن !!​

​

​

این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…​

​

​

فرقی نمی کند​

​

​

با مــــــن …بدون مــــــن…​

​

​

دیــــــروز گر چه ســـــــخت​

​

​

امروزم هم گذشت …!!!​

​

​

طوری نمی شود
​

​

​

فردا بدون مــــــن ...​

​

 

[narges_F]

​

​

می گویند : شاد بنویس ...​

​

​

نوشته هایت درد دارند!​

​

​

و من یاد ِ مردی می افتم ،​

​

​

که با کمانچه اش ،​

​

​

گوشه ی خیابان شاد میزد...​

​

​

اما با چشمهای ِ خیس ... !!​

​

 

[narges_F]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فقط برای خودم هستم " مـــن...! "

[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خودِ خودمـــــــــ ـ ـ ـ ...


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه زیبایم و نه عروسکی و نه محتــــــاج نگاهی...![/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برای تو که صورتــ ـــهای رنگ شده را می پرستـــی[/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه سیرتــــــ آدمها را ،[/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هیــــــچ ندارمــــــ...[/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]راهت را بگیر و برو......[/FONT]




[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حوالی من٬ توقفـــ [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ممنـــــــــوع[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] استـــ
[/FONT]
[/FONT]

 

[narges_F]

مـטּ یـڪ دخترمـ
​

​

​

​

نگآه بـﮧ​

​

​

بدטּ ظریفم نڪـטּ ،​

​

​

اِرآده ڪنمـ ،​

​

​

تمآمـِ ـهویتـــِ مردــآنـہ اَتـ رـآ ،​

​

​

بـﮧ آتش میکشمـ . . .​

​

​

 

[eelhamm]

مرسی که هستی
و هستی را رنگ می‌‌آمیزی
هیچ چیز از تو نمی‌خواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو...
نه،
راه نرو
می‌ترسم پلک بزنم
دیگر نباشی.

"عباس معروفی"