معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز به پایان میرسد…از فردا برایم چیزی نگو !…






من نمیگویم : " فردا روز ِ دیگریست "…






فقط میگویم: " تو روز ِ دیگری هستی"…






تو "فردایی " همان که باید به خاطرش زنده بمانم!!!...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی یک احساس نیست.


تنهایی کابوس است.


اما بزرگترین کابوس،


بعد از آمدن و رفتن تو


نبودن حتی همان تنهایی‏ست.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را آغوش میگیرم
تنم سرریز رویا شه
جهان قد یه لالایی
توی آغوش من جا شه


تو را آغوش میگیرم
هوا تاریکتر میشه
خدا از دستهای تو
به من نزدیکتر میشه...


زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن، سکوت تو
عجب عمقی به شب داده
تمام خونه پر میشه
از این تصویر رویایی
تماشا کن، تماشا کن
چ بی رحمانه زیبایی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که می‌بارد…
باید آغوشی باشد…
پنجره‌ی نیمه بازی…
موسیقی باران…
بوی خاک…
… سرمای هوا…
گره‌ی کور دست‌ها و پاها…
گرمای عریان عاشقی…
صدای تپش قلب‌ها…
خواب هشیار عصرانه…
باران که می‌بارد…
باید کسی باشد
 
  • Like
واکنش ها: imah

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرفهایمــــــــــــ را تعبیر میکنی . . .
سکوتـــــــــــــم را تفســــــــــــیر !
دیــــــــروزم را فراموشـــــــــــــــ . . .
فردایــــــــــــــم را پیشگوییـــــــــــــ !
به نبودنم مشکوکیـــــ . . . در بودنمـــــــ مُردَد !
از هیچـــــــ گلایهـ میسازی . . . از همهـ چیز بهانهـ !
من . . . !!!
کجای این نمایشمــــــــــــ . . . ؟!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم …
با کوچکترین حرفی میشکنم …

 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوری می تواند بوی تو را با خود ببرد
اما بودنت را نه !
دوری می تواند صدایت را با خود ببرد
اما
تکرار نام تو را در حفره های مغزم
هرگز!
من می توانم بی تو زندگی کنم
اما
نقاشی های بسیاری می میرد
شعرهای بسیاری سروده نمی شود
و من
هر شب
پاهایم را به دیوار می کوبم
تا دردشان کمتر شود
من می توانم بی بوی تو
بی شنیدن صدایت
بی دستهایت زندگی کنم
اما...
من می توانم اما
دشوار است
دشوار! "
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
این هــــوا ،


هـــــوای ـ خوبی است برای ...د لـ ــتـ ــنـــگ بودن !...


من بغــــض هایم را با روح ـ زخمیم می آورم ..!


تو آغــــــوشت را ...


من با بــــــوسه هایم ...


بگــــــــــذار


دست کشیدن از تــــو همچنان غیر ـ ممکن باشــــد ! ...



 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند،
وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،
وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم... وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند...
و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند... وقتي تمام عالم را قفس مي بينم...
بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد..
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز احساس کردم اگر اورا با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید.........
اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او کجاست و با کیست.............
روزی که به دنیا آمدم در گوشم خواندند اگر می خواهی در دنیا خوشبخت شوی همه را دوست بدار.....
....حال که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموش کن!!!!!!!
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!
اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!
گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !
از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!
چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!
چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!
صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!
اشکهایم را همه دیدند!
آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!
گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،
فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!
حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !
اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !
اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!
آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !
گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسوس که کسی نیست........
افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد
وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند
افسوس که کسی نیست!
تا بار فراق وجدایی را از دوش من بردارد
وکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کند
افسوس که کسی نیست.......
از من بخواهد ناگفته های قلبم را که عمریست خک خورده سینه ام شده است را برایش بازگو کنم
ودر پاسخ عشق بی پایانش را نثار دل بیمارم کند!
افسوس.........
افسوس که در این روزگار کسی نیست
جز سکوت وتنهایی و دلتنگی که عمری گوشه نشین قلبم شده اند
وهروز غم را بادلم همخوانی می کنند.
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه بودیم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!!


بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند


بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به كسی می گوییم ...

هیچ كس نمی فهمد..........

بچه بودیم بستنیمان را گاز می زدند قیامت به پا می کردیم!

چه بیهوده بزرگ شدیم... روحمان را گاز میزنند می خندیم!
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکــــــــایـت مـ ــ ــ ـــن و تــــو
حکــــایـت ریــــــــل هـای ایـن قطـــــارست و فـاصلــ ــ ــه هـای آن
امـا مـی دانــ ـــ ـــم تـا ابـــــــــد تکـــه ای از قلــــــب تــ ـــ ــــو
بـا تمـــام فـاصلــ ــ ـ ــه هـایـی کـه بـرایـــم آوردی
در کنــــارم خـواهـــــد مـانــد،
همـان گــــونـه کـه تکـــه ای از قلــــــب عـــــــــــاشقـم

بــــــی فـاصلــ ــ ـ ـــه در کنــــــــــارت خـواهـــــــــــد مـانـد
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
گذشت لحظه هاي با تو بودن
و در پاييز عشقمان
نامي از دوست داشتن باقي نماند
چقدر زودگذر بود قصه من و تو
و در آنروز که دست بي رحم تقدير
درو کرد گندمزار دلهايمان را
و تهي شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده هاي غمگين
در آن کوير آرزو
شاعري دل شکسته و تنها
مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها
شعري براي خشکيدن گلهاي عشق در مزرعه دوست داشتنها

قطره اشکي به ياد همه خاطره ها ..
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﻮﺍﺷﮑﻲ ﻫﺎ ﻣﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ.. !!!ﻳﻮﺍﺷﮑﻲ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺷﺒﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ!!ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﻱ ﭘﺸﺖ ﮔﻮﺷﻲ!!ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﮔﻔﺘﻦ "ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ !!"
 

bita-archi

عضو جدید
کاربر ممتاز
پدر جان! خوب دیرینه ! گلم ! همرنگ آئینه برایت حرف ها دارم که جز تو ، هر چه میگردم زلالی ، محرمی ، عشقی نمی یابم پدر جان! شکوه ای دارم تحمل کن : چرا با من نگفتی سجده کردن نرخ دارد ، گوشه مسجد چرا یادم ندادی مهربان بودن چه دشوار است جز خوبی چرا در دفتر مشقم ، دگر سرمشق ننوشتی که من امروز چنین مبهوت و وامانده به سوگ ساکت خورشید ننشینم پدر ، بشنو صدایم را که از اعماق سرد یاس می آید برایت حرف ها دارم برایت از غروب نابهنگام نگاهم قصه ها دارم پدر! عاشق شدم بر من گناه هرزگی بستند بریدم دل ز شیرینم گناه بی وفائی را علم کردند خندیدم : ندا درداد سنگین دل، چه بی عار است به خلوت اشک باریدم قضاوت هایشان این شد که (( هان ، فهمید بد کرده ببین از شرم سرشار است )) پدر! باور نخواهی کرد اینجا رنگ صد رنگی خریدارش چه بسیار است و من اینجا میان کوچه های نیلی این شهر به دنبال نفس های عمیق یاس میگردم که عطر خوبش اینجا دیرهنگامست ناپیداست پدر! می ترسم از بودن می ترسم ! از این کابوس تو این دستان کوچک را به رسم کودکی هایم خدای خانه ، یاری کن پدر جان! دخترت پژمرد کاری کن ...
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای رویای شیرینم ، عشق دیرینه ام !
باختم بودنت را ، در بازی روزگار .
چه بیصدا شکست ، قلب پر از آشوبم .
و چه بیقرارند چشمان بارانی ام ، در تمنای نگاه عاشقانه ات .

 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای تنها بهانه ی قشنگ عاشقی !کاش " دوستت دارم " را آرامتر فریاد میزدیتا به گوش حسود زمانه نمیرسیدو نمی افکند میان من و تو ، دنیا دنیا فاصله را
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه ی رفتنت را به واژه میکشم .شــــعــــــــــر نابی میشودسرشار از دلتنگی ، مملو از آه و ناله .چه غوغایی بر پا میکند نبــودنــت .
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
طنین صدایت میپیچد در گوش خاطراتمنگاه مهربانت تکرار میشود در خیالــــــمپــــــــر از آشـــــــــوبم ، بیـــــــقــــــــرارمبا چشمان اشکبارم بر لوح گونه هایـــم ،میـــــنویســــم : " دوســـــتــــــت دارم "
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نگاهت که می کنم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چیزی مرا از " نداشـتـن " ها جدا می کند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]با تـــو که می خـندم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]قفل های این روزها باز می شوند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]در تـــو كه می میرم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]جاودانگی ، ترانه ی مرغان خوشخوان روزگارم می شود[/FONT]
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر ز بی مهری مرا از شهر بیرون میکنی
دل که میماند به کوی تو به او چون میکنی؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ســــر زده بيــــــا …
کمــــــے آشفتــــگي بــــد نـيست …
آن وقــــــت …
تکــــــاندن ِ شانــــــه هاے ِ پُـر غُـبــــــار
و مُرتب کردن ِ موهــــــاے ِ پريـشــــــانت ،
بهانـــــــہ اے مـےشود براے ِ زندگـــــــے . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عزیــزم چه زیبـا اجـــرا میکنـی ...
خط به خط تمام گفتــــه هایم را...
خواســـته هایم را...
امــــــــــا...
امـــــا ... برای دیگری !




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حس خوبیه ...
به خودت میای میبینی ،
به کسی که رهات کرده و بدجور بهت ظلم کرده ..
دیگه نه نیازی داری..
نه احساسی........
ولی اون ...
داره از بی تو بودن میمیره .......

 
بالا