تو لحن خنده هات احساس غم نبود
من عاشقت شدم دست خودم نبود
اين خونه روشنه اما چراغي نيست
دنيام عوض شده اين اتفاقي نيست
احساس من به تو مابين حرفام نيست
هر چي بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست
ما مثل هم هستيم من عاشقو ديوونم
منم شبيه تو پابند اين خونم
اين خونه روشنه اما چراغي نيست
من عاشقت شدم اين اتفاقي نيست
احساس من به تو مابين حرفام نيست
هر چي كه بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست
[FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)]زندگی گریه ی مختصریست...
مثل یک فنجان چای...
و کنارش عشق است...
مثل یک حبه قند...
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]√ [/FONT]من
از میان واژههای زلال
«دوستی» را برگزیدهام ،
آنجا که
برفهای تنهایی
آب میشوند
در صدای تابستانی یک دوست !
دیشب
دوباره بی تاب
در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیبهایم را
از پاره های ابر پر کردم
جای شما خالی
یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد
یک پاره از مهتاب خوردم...
خیلی وقته دیگه بارون نزده
خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
خیلی وقته ابری پر پر نشده
دل آسمون سبک تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثله بغضه توی سینه ی منه
ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده
بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده...
سلام ای چشم بارانی !
پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی !
پناهم می دهی امشب ؟
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
میان آب و گل رقصان ،
میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
دل و دین در کف یغما
و من تنها و من تنها…
در این هنگام رو حانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
به ظلمت رهسپار نور
و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
رها از همت بودن ،
رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
نگاهت آشنا با دل ،
کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟
پناهم می دهی امشب ؟