معماری با مصالحی از جنس دل

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز


مترسک گفت : اي گندم تو گواه باش

مرا براي ترساندن آفريدند

اما

من عاشق پرنده اي بودنم که از ترس من

از گرسنگي مُرد
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگ غنچه ایم، بگو راه باغ کو

خاموش مانده ایم، خدایا چراغ کو

کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر، بگو

آن خانه کو، نشانی آن کوچه باغ کو

چشم و چراغ خانه ما
داغ عشق بود

چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو

دلهای خویش را به گواهی گرفته ایم

اما در این زمانه خریدار داغ کو

شب در رسید و قصه ما هم به سر رسید

کو خانه ای برای رسیدن، کلاغ کو
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو لحن خنده هات احساس غم نبود
من عاشقت شدم دست خودم نبود
اين خونه روشنه اما چراغي نيست
دنيام عوض شده اين اتفاقي نيست
احساس من به تو مابين حرفام نيست
هر چي بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست
ما مثل هم هستيم من عاشقو ديوونم
منم شبيه تو پابند اين خونم
اين خونه روشنه اما چراغي نيست
من عاشقت شدم اين اتفاقي نيست
احساس من به تو مابين حرفام نيست
هر چي كه بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم

به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم

و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم
و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم

گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم

بیا بساط قرار و گل و محبت را
دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم

اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم




 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـــانــنــد شــيــشــه ، شـکسـتنم آســان بـود
ولــــي ديــگــــربـــــــــــه مــــــــــــــن دســــــــــــــت نــــــــــــــزن ،
ايـــنـــبــارزخــمــي ات خــواهـم کــرد...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)]زندگی گریه ی مختصریست...
مثل یک فنجان چای...
و کنارش عشق است...
مثل یک حبه قند...
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
[/FONT][/FONT][/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دونی که تو حسرت داشتن همیشگیت ،

چه طور دارم میمیرم ،


کاش باور می کردی که با تمام وجود از خدا می خوام


تو رو ازم نگیره.....


!!!!دوستت دارم معبود من!!!!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق

پیش بیا ‌! پیش بیا ‌! پیش‌تر !

تا که بگویم غم دل بیش‌تر

دوست‌ترت دارم از هر‌چه دوست

ای تو به من از خود من خویش‌تر

دوست‌تر از آن که بگویم چه‌قدر

بیش‌تر از بیش‌تر از بیش‌تر

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویش‌تر

هیچ نریزد به‌جز از نام تو

بر رگ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه ‌اندیش‌تر

" قیصر امین پور "
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد این نیست که او عاشقم نیست

دردم این نیست که معشوق من از عشق تهیست

دردم این است

که با دیدن این سردی ها

من چرا دل بستم؟؟؟
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دَرد دارد...


کـَسی تنهایـَت بگـذارد ، که به جــُرم با او بودن،


همه تنهایت گذاشتند!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزها گذشت


شب هم گذشت


دلها که مرد..
.
عشق هم گذشت


یارم که رفت


خنده گذشت


گفتم مرو...


از من گذشت


گفتم که عشق!


گفتا گذشت...


گفتم چرا؟


چون دل گذشت


گفتم مرو


با من مکن


خندیدو از من هم گذشت.
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
اما

با این همه

تقصیر من نبود

که با این همه...

با این همه امید قبولی

در امتحان ساده ی تو رد شدم

اصلا نه تو، نه من!

تقصیر هیچ کس نیست

از خوبی تو بود

که من بد شدم!
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]√ [/FONT]من
از میان واژه‌های زلال
«دوستی» را برگزیده‌ام ،
آنجا که
برف‌های تنهایی
آب می‌شوند
در صدای تابستانی یک دوست !
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب

دوباره گویا خودم را خواب دیدم :

در آسمان پر می کشیدم

و لا به لای ابرها پرواز می کردم

و صبح چون از جا پریدم

در رختخوابم یک مشت پَر دیدم

یک مشت پَر ، گرم و پراکنده

پایین بالش در رختخواب من نفس می زد

آنگاه با خمیازه ای ناباورانه

بر شانه های خسته ام دستی کشیدم

بر شانه هایم انگار جای خالی چیزی . . .

چیزی شبیه بال

احساس می کردم !
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
انحنــاي روح مــن،

شــانــه هــاي خستــه ي غــرور مــن،

تکيــه گــاه بــي پنــاهــي دلــم،

شکستــه اســت . . .

کتــف گــريــه هــاي بــي بهــانــه ام،

بــازوان حــس شــاعــرانــه ام،

زخــم خــورده است . . .


دردهــاي پــوستــي کجــا؟

درد دوستــي کجــا؟
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرگ

حرف‌های ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می‌کنی:

وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آنکه باخبر شوی

لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود

آی....

ای دریغ و حسرت همیشگی!

ناگهان

چقدر زود دیر می‌شود!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب چه دلتنگم...

اگر باران نبارد،

این روح وحشی سر به صحرا می گذارد

گم‌کرده‌ای دارم که می‌دانم همینجاست

می گردم اما هیچ آثاری ندارد

ای غفلتِ پیوسته! هنگام هبوط است

این نوح، ما را هم به طوفان می سپارد

ای لاله چندی سرخ‌رو بودی ولی

یار می خواهد امشب در دلت داغی بکارد

از عشق پرسیدی! چه آشوب غریبی است،

این موج سینوسی که میرایی ندارد!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب
دوباره بی تاب
در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیبهایم را
از پاره های ابر پر کردم
جای شما خالی
یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد
یک پاره از مهتاب خوردم...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند،

و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.

شاید این است دلیل تنهایی ما


"دکتر علی شریعتی"
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی وقته دیگه بارون نزده

خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
خیلی وقته ابری پر پر نشده
دل آسمون سبک تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثله بغضه توی سینه ی منه
ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده
بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده...
:cry::cry::cry:

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ای چشم بارانی !
پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی !
پناهم می دهی امشب ؟
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
میان آب و گل رقصان ،
میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
دل و دین در کف یغما
و من تنها و من تنها…
در این هنگام رو حانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
به ظلمت رهسپار نور
و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
رها از همت بودن ،
رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
نگاهت آشنا با دل ،
کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟
پناهم می دهی امشب ؟
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها که می گذرد

یک ترانه تلخ قصه ی تنهایی های مرا می سراید

سمفونی گوش خراشی است

روزهاست پنبه دگر فایده ندارد ......

باید باور کنم

تنهایم...
:(:cry:
 
آخرین ویرایش:

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس ،

بند ، بندم همه در حسرت یک پرواز است ،

من به پرواز نمی اندیشم ، به تو می اندیشم ،

که زیباتر از اندیشه یک پرواز است
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چه فکر می‌‌کنم حرفم نمیاید .......
خیالت را گم کرده‌ام یا مسیر عاشقیت را ؟؟؟شاید هم تو راه قلبم را گم کرده‌ای و در شعر دیگران نشسته ای!!؟؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سکوت شبهای تاریک
در میان
فاصله های دور
میشود خندید
میشود
فریاد زد
میشود
اشک ریخت
اما
وقت
دل تنگی
تنها
فاصله ها را
لعنت
میفرستم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 
بالا