معماری با مصالحی از جنس دل

4fafa

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون به هوش آمدم یکی دیدم
مابقی را همه خطوط و نقوش
ناگهان در صوامع ملکوت
این حدیثم سروش گفت به گوش
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو....
 

کوثر89

عضو جدید
مثل نامه اي ولي
توي هيچ پاکتي
جا نمي شوي
**
جعبه جواهري
قفل نيستي ولي
وا نمي شوي
**
مثل ميوه خواستم بچينمت
ميوه نيستي ستاره اي
از درخت آسمان جدا نمي شوي
**
من تلاش مي کنم بگيرمت
طعمه مي شوم ولي
تو نهنگ مي شوي
مثل کرم کوچکي مرا
تند و تيز مي خوري
تور مي شوم
ماهي زرنگ حوض مي شوي
ليز مي خوري
***
آفتاب را نمي شود
توي کيسه اي
جمع کرد و برد
*
ابر را نمي شود
مثل کهنه اي
توي مشت خود فشرد
آفتاب
توي آسمان
آفتاب مي شود
ابرهم بدون آسمان فقط
چند قطره آب مي شود
***
پس تو ابر باش و آفتاب
قول مي دهم که آسمان شوم
يک کمي ستاره روي صورتم بپاش
سعي مي کنم شبيه کهکشان شوم
***
شکل نوري و شبيه باد
توي هيچ چيز جا نمي شوي
تو کنار من کنار او ولي
تو تويي و هيچ وقت
ما نمي شوي
« عرفان نظرآهاري »
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی باور میخواهد، آنهم از جنس امید،
که اگر سختی راه، به تو یک سیلی زد،
یک امید قلبی،،
به تو گوید که خدا هست هنوز......
لحظه هایی باید دل خود را بسپاری به خودش
تا که آرام شوی با عشقش
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لایـق تـو کـسی نـیـسـت جـز آن کـسی کـه
تـو را انـتـخـاب مـیکـنـد نـه امـتحـان
تـو را نگـاه کـنـد نـه ایـنـکه بـبـیـنـد
تـو را حـس کـنـد نـه ایـنـکـه لـمـسـت کـنـد
تـو را بـسـازد نـه ایـنـکه بـسـوزانـد
تـو را بـخـنـدانـد نـه ایـنـکه بـرنـجـانـد
تـو را دوسـت بـدارد و بـدارد!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پــــروانــه مــن
آن کس که شکست بـــال پــرواز تــو را
مـی دانست که خاطـرات پــرواز تــو را خواهــد کشت
ولی خبــر نــداشت که تــو خــدایی مهربــان داری
که خودش بــال و پــرت خواهــد شــد...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل تنگــــــــــــــــــــم!

دلتنگِــــــــــ خیلی چیزهــــــــــــــــــــا

دلتنگـــــــــــــــ این همه دلتنگی هــا

چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشتــــ !

دلتنگـــــــــــــــــــم . . .

دلتنگ نیمه شبهــــــــــــــــــــــای دلتنگی

دلتنگـــــــــــ این همه بی انصافیـــــــــــــــــــــــــها

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم

تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم

چگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم
قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارم

مرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم
که دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارم.


شاعر: سیدحمیدرضا برقعی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقای من...

از شهر ابرهای بهاری عبور کرد

چشمی که رد پای شما را مرور کرد


تنها به شوق لمس شما ابر بی امان
یک شهر را به وسعت باران نمور کرد


روزی هزار مرتبه تقویم نا امیدتاریخ روز آمدنت را مرور کرد
اللهم عجل لولیک الفرج
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه به كام و
چه به نام و
چه به دام
زندگي معركه همت ماست ...
زندگي ميگذرد ...
زندگي گاه به نان است و كفايت بكند ...
زندگي گاه به جان است و جفايت بكند ...
زندگي گاه به آن است و رهايت بكند ...
چه به نان و
چه به جان و
چه به آن
زندگي صحنه بي تابي ماست ...
زندگی ميگذرد...
زندگي گاه به راز است و ملامت بدهد ...
زندگي گاه به ساز است و سلامت بدهد ...
زندگي گاه به ناز است و جهانت بدهد ...
چه به راز و
چه به ساز و
چه به ناز ...
زندگي لحظه بيداری ماست ...
زندگي ميگذرد...
پس بیایید...
قدر هر لحظه آن را ...
همگان نیک بدانیم ...
همه...
شاید یک لحظه دیگر ...
هیچکدام نباشیم در آن ...

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب حس عجیبی دارم . . .
حس پوچی . . . .
حس بی کسی . . . .
این روزها نمیدانم کجای زندگی هستم . . .
نمیدانم چند ساله هستم . . .
نمیدانم چند سال از عمرم را زندگی کرده ام . . . .
نمیدانم این روزها مردم اطرافم . . .
دوست هستند یا دشمن ؟!
درونم آتش فشانی از چرا ها برپاستــ
اینکــ شهر من همهمهِ خامـوش یکــ غوغاستــ
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب حس عجیبی دارم . . .
حس پوچی . . . .
حس بی کسی . . . .
این روزها نمیدانم کجای زندگی هستم . . .
نمیدانم چند ساله هستم . . .
نمیدانم چند سال از عمرم را زندگی کرده ام . . . .
نمیدانم این روزها مردم اطرافم . . .
دوست هستند یا دشمن ؟!
درونم آتش فشانی از چرا ها برپاستــ
اینکــ شهر من همهمهِ خامـوش یکــ غوغاستــ

او هـــــم آدم اســـــت
اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت
غـــــصـــــه نـــــخور
اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن
یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش میکند
یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــیفهمد
یک روز شکــــستن را درک مــــیکند
آن روز میـــــفهـــــمـــــد کـــــه
آه هایی کـــــه کشـــــیدی از ته قلبـــــت بوده . .
;)
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سـکـوت اجـبـاری

سـکـوت اجـبـاری



یه وقتایی هم هست که آدما


جوری می‌شکنن که دیگه به هیچ دردی نخورن..!


اینطور نیست که شکستن‌شون صدای تِق


داشته باشه و همه بفهمن


شکستن ادم‌ ها را شاید فقط بشود دیـــــد..


از خنده های بافتنی..


از موهای سپید..


از هیاهوی زیاد


و شاید هم از قیافه های کمرنگ..


آدمایی که از نهایت درد شکستن


و به بی حسی رسیدن..


و شاید دیگه به هیچ دردی


نخورن..!
 
بالا