معماری با مصالحی از جنس دل

malihe68

عضو جدید
عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز
 

malihe68

عضو جدید
شکایت عشق ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر ... فریاد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ما عاشق هم بودیم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ما عاشق هم بودیم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]حسی که یه عادت نیست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]از من که گذشت اما[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]این رسم رفاقت نیست[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]اینکه منو از قلبت[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بی واهمه می گیری[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]اینکه منو می بازی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]دنبال کسی میری[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]وقتی همه ی دنیات[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تنهایی و غربت بود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]وقتی همه جا با تو[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]احساس یه وحشت بود[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]کی با همه ی قلبش[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بغض شبتو وا کرد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کی حال تورو فهمید[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کی با تو مدارا کرد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]باشه برو حرفی نیست[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]من از همه دلگیرم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]حالا که دلت رفته[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]دستاتو نمی گیرم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]ما هر دو برای هم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]هر ثانیه کم بودیم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کی جز تو نمی دونه[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ما عاشق هم بودیم[/FONT][FONT=&quot]...[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
 

malihe68

عضو جدید
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند# دیو هستند ولی مثل پری می پوشند# گرگ هایی که لباس پدری می پوشند# آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند# عشق ها را همه با دور کمر می سنجند# خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد# عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من به یک هراس[/FONT] ...

[FONT=&quot]همیشه طرحهای ساده و سایه های باران خورده ام را [/FONT]

[FONT=&quot]بی دلیل بر باد داده ام[/FONT] ...

[FONT=&quot]بعد از این دیگر[/FONT] ...

[FONT=&quot]نه به خواب قاصدکی تعبیر خواهم شد[/FONT] ...

[FONT=&quot]و نه به اعتبار چند خیال رنگ و رو رفته[/FONT] ...!
 

malihe68

عضو جدید
باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی
باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی
کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی
باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]می خواهم[/FONT]

[FONT=&quot]برای یک بار هم که شده[/FONT]

[FONT=&quot]تو را[/FONT]

[FONT=&quot]به بالای همان قصری ببرم[/FONT]

[FONT=&quot]که با دروغهایت برایم ساختی[/FONT] ...

[FONT=&quot]همان قصری که[/FONT]

[FONT=&quot]بر فراز بامش ایستادم [/FONT]

[FONT=&quot]و تن به ارتفاع سپردم[/FONT]...!

 

malihe68

عضو جدید
در خواب ناز بودم شبی
دیدیم کسی در می زند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید وفا
غم با آن همه بیگانگی
هر شب به من سر می زند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
واحد اندازه گیریِ فاصله "مــتــر" نیست ؛

"اشتیاق" است . . .

مشتاقش که باشی ،

حتّی یک قدم هم فاصله ای دوووور است
 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]می شود رنگ نگاه یاس را [/FONT]
[FONT=&quot]با نگاه آبیت پیوند داد[/FONT]
[FONT=&quot]می شود در باغ همپای نسیم[/FONT]
[FONT=&quot]به شقایق یک سبد لبخند داد[/FONT]
[FONT=&quot]می شود با بال سرخ عاطفه[/FONT]
[FONT=&quot]تا فراسوی افق پرواز کرد[/FONT]
[FONT=&quot]می شود با یاری حسی لطیف[/FONT]
[FONT=&quot]عشق را با یک تپش آغاز کرد[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ازدریاپرسیدم :که این امواج دیوانه تو،ازکرانه هاچه می خواهند؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]چرااینان پریشان ودربه در،سربه کرانه های ازهمه جا بی خبرمی زنند؟ [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]دریادرمقابل سوالم گریست !امواج هم گریستند[/FONT][FONT=&quot]......
[/FONT]
[FONT=&quot]آن وقت دریاگفت :که طعمه مرگ ،تنها آدمهانیستندامواج هم مانندآدمها می میرند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]این امواج زنده هستند که لاشه امواج مرده را،[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]شیون کنان به گورستان سواحل خاموش می سپارند[/FONT][FONT=&quot]! [/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بوي عشق

بوي عشق

شب، همه دروازه هايش باز بود

آسمان چون پرنيان ناز بود

گرم، در رگ هاي ما، روح شراب

همچو خون ميگشت و در اعجاز بود

با نوازشهاي دلخواه نسيم

نغمه هاي ساز در پرواز بود

در همه ذرات عالم، بوي عشق

زندگي لبريز از آواز بود

بال در بال كبوترهاي ياد

روح من در دوردست راز بود
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دیشب دوباره آمده بودی به خواب من
دیدار خوب تو
تا کوچه های کودکی ام
برد پا به پا
شاد و شکفته،ما
فارغ زهست و نیست
در کوچه باغ ها
سرخوش زعطر و بوی نسیمی که می وزید
یک لحظه دست تو
از دست من رها شدو.....
خواب از سرم پرید
 

samrad68

عضو جدید

ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ...
بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز... آرام تر بگذر ...
وداع طوفان می آفریند... اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی ! آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ...
من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...
ای پرنده ! دست خدا به همراهت ...
اما نمی دانی ... نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست ...
از خود تهی شده ام ... نمی دانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]از آن زمان که تو آمدی[/FONT][FONT=&quot]

دگر تنها نیستم ...

حتی در خواب

در رویا

ودر خیال !

همواره با منی ...

حتی آنگاه که نیستی !

آنگاه که میخواهی با توام

اما باز هم تنهایی و

آنگاه که می خواهمت

نیستی ...

اما

باز هم با منی !

باز هم با تو ام ...

همواره هستی ...

حتی آن گاه که نیستی ...![/FONT]
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
زدرد عشق تو با كس حكايتي كه نكردم

چرا جفاي تو كم شد ؟ شكايتي كه نكردم

چه شد كه پاي دلم را ز دام خويش رهاندي

از آن اسير بلاكش حمايتي كه نكردم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بياامشب به من محرم شواي اشک[/FONT]
[FONT=&quot]بیاامشب توهم باغم شوای اشک[/FONT]
[FONT=&quot]بیا بنگر دلم تنها شده باز[/FONT]
[FONT=&quot]بیا قلب مرا همدم شو ای اشک[/FONT]
[FONT=&quot]من آن گلبوته ی خشک کویری[/FONT]
[FONT=&quot]بيا بر روی من شبنم شوای اشک[/FONT]
[FONT=&quot]رها کن ميل ماندن در دو چشمم[/FONT]
[FONT=&quot]تو جاری بررخ زردم شواي اشک[/FONT]
[FONT=&quot]بيا آرام من در بيقراری[/FONT]
[FONT=&quot]تسلی بخش من هردم شواي اشک[/FONT]
[FONT=&quot]بیا بغض سکوت سینه بشکن[/FONT]
[FONT=&quot]به چشم خشک من شبنم شوای اشک[/FONT]
[FONT=&quot]دلم مجروح درد غربت تو[/FONT]
[FONT=&quot]به روی زخم دل مرهم شواي اشک[/FONT]
[FONT=&quot]دلم از درد هجران نالد امشب[/FONT]
[FONT=&quot]بیا درمان بر دردم شو ای اشک[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]مداد سیاه پر رنگ[/FONT]
[FONT=&quot]بین انگشتانت وول میخورد[/FONT] !
[FONT=&quot]نفس کم می آورم[/FONT] ...

[FONT=&quot]تو [/FONT]...
[FONT=&quot]آن مداد سیاه[/FONT]
[FONT=&quot]و انگشتانت[/FONT]
[FONT=&quot]نفس هایم را یکی یکی می بلعید[/FONT] !

[FONT=&quot]من فقط پنهانم بین فنجان خالی از قهوه[/FONT]
[FONT=&quot]و پوچی اش را هِی می نوشم[/FONT] ...
[FONT=&quot]تا آن مداد سیاه پر رنگ[/FONT]
[FONT=&quot]دستهایت را مات کند[/FONT]
[FONT=&quot]که مبادا چشمانم را کیش کنی[/FONT] !

[FONT=&quot]زود است هنوز[/FONT]
[FONT=&quot]برای خط خوردن چشمانم[/FONT] ...![FONT=&quot][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غنچه از خواب پرید
و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به او گفت: سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت لرزید
لیک آن خار در آن دست جهید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت: سلام
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چرا مي ترسي؟[/FONT]!

[FONT=&quot]مگر نه اين كه همه چيز تمام مي شود ؟[/FONT]

[FONT=&quot]شال و كلاه حراج مي شود[/FONT]

[FONT=&quot]اين يعني بهار[/FONT] ...

[FONT=&quot]و چمدانهايي كه[/FONT]

[FONT=&quot]مي روند و گاهي[/FONT]

[FONT=&quot]هرگز باز نمي گردند[/FONT] ...

[FONT=&quot]چرا مي ترسي[/FONT]

[FONT=&quot]فرار كه چيز بدي نيست[/FONT] !

[FONT=&quot]مي روي[/FONT] ...

[FONT=&quot]و آنقدر دور مي شوي كه تنها[/FONT]

[FONT=&quot]تو باشي و[/FONT] ...

[FONT=&quot]تو باشي و[/FONT]

...

[FONT=&quot]چرا مي ترسي ؟[/FONT]

[FONT=&quot]كفش هايت را بردار[/FONT]

[FONT=&quot]و[/FONT]

[FONT=&quot]آرام پله ها را بشمار[/FONT] ...!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه های با تو نشستن
سرودنی ست

این لحظه های ناب
در لحظه های بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ
از تو شنودنی ست

این سر
- نه مست باده،
این سر که مست
مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو می سایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست

تنها تو را ستودم
آنسان ستودمت که بدانند مردمان
محبوب من به سان خدایان ستودنی ست

من پاکباز عاشقم
از عاشقان تو
با مرگم آزمای
با مرگ اگر که شیوه تو آزمودنی ست

این تیره روزگار
در پرده غبار دلم را فرو گرفت
تنها به خنده
یا به شکر خنده های تو
گرد و غبار از دل تنگم زدودنی ست

در روزگار هر که ندزدید مفت باخت
من نیز می ربایم
اما چه ؟
- بوسه،
بوسه از آن لب ربودنی ست

تنها تویی که بود و نمودت یگانه بود
غیر از تو، هر که بود
هر آنچه نمود
نیست

بگشای در به روی من و عهد وعشق بند
کاین عهد بستنی
- این در گشودنی ست

این شعر خواندنی
این عشق ماندنی
این شور بودنی ست

این لحظه های پر شور
این لحظه های ناب
این لحظه های با تو نشستن
- سرودنی ست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
خیمه شب بازی دهر
لحظه ها
با همه ی تلخی و شیرینی خود می گذرند
عشق ها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط
خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ دست نخورده به جا می مانند...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
همیشه عشق

پیش از آنکه تو را به اوج ببرد

هر دو پایت را می شکند!

و بعد تو می مانی و تنهایی

و بعد به میهمانی ابرها می آیی!!!


 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب، می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان، اشک روانی داشتم

رهی معیری
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]آسمانم[/FONT]
[FONT=&quot]خورشیدم باش و[/FONT]
[FONT=&quot]برنگاه معجزه گر کهکشانم بخند[/FONT]
[FONT=&quot]مرابه اوج ببر[/FONT]
[FONT=&quot]با لبخند آفتابیت:gol:[/FONT]

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]خدا از سر تقصیر من و تو بگذرد[/FONT] !

[FONT=&quot]که اینچنین ساده از لای انگشتهای هم چکیدیم وگذشتیم[/FONT] ...

[FONT=&quot]تو رود شدی و رفتی[/FONT] ...

[FONT=&quot]من ماهی دریا شدم وبه گذشته برگشتم [/FONT]...

[FONT=&quot]و عشق ما [/FONT]

[FONT=&quot]روی دست خدا ماند و درگذشت[/FONT] !

[FONT=&quot]خدا از سر تقصیر من وتو بگذرد[/FONT] ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


[FONT=&quot]لحظه ای حتي[/FONT][FONT=&quot]

به ذهنت خطور نکند ...

که شاید من ِ این روزها

حالش تب دارد ...

نه !

من دستانم را گرفته ام رو به آسمان ...

منتظرم که ناب ترین اتفاق دنیا را بقاپم !

تو همچنان مست روزهای رنگی ات باش ...

.

.

.

راستی! به گمانت تو با تمام روزهای رنگی ات جا می شوید در دستان کوچکم ؟!...[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
برایِ دلم در یک روزِ بارانی

برایِ دلم در یک روزِ بارانی

قطره ی نخست :
ابر را با عشق نوشتم ؛ شعرم لبالب باران شد!


قطره ی دوم :
باران را که می بویم ، چشمانم به افق های عشق و احساس باز می شود!


قطره ی سوم :
حرف اول تـــرنم باران ، حرف اول تـــاب را از لحظات قلم می ربود ... آن شب به جای شعر ، قطرات خالص آب بر کاغذ می چکید!


قطره ی چهارم:
خورشید ، آب دریا را حسابی جوشانده بود ؛ ابر ها آماده بودند... با کوله باری سرشار!


قطره ی پنجم :
سرخی چشم ابرهای گریان ، آسمان را سرخ کرده بود ... همچون عاشقی که از دیدار معشوق ، خجل شود... آن روز کار معشوق ، از غمزه گذشته بود؛ این بار ، او می گریست!
 
بالا