معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ترا دوست داشتن اگر یک خطاست[/FONT]
[FONT=&quot]به تکرار باران خطا میکنم[/FONT].[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد،
ولی یاران نمی دانند که من دریایی از دردم، به ظاهر گزچه می خندم ولی اندر سکوتی تلخ می گریم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]....
[/FONT]
[FONT=&quot]کوه با نخستین سنگ آغاز میشود[/FONT]
[FONT=&quot]انسان با نخستین درد آغاز میشود[/FONT]
[FONT=&quot]و من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.[/FONT]
........

http://www.www.www.iran-eng.ir/customprofilepics/profilepic130137_2.gif
[FONT=&quot][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می ایستم پای تو با جان و تنم من
پامیگذارم روی قلب آهنم من
یک عمر-تنگاتنگ-بوی بودنت را
حس کرده ام بین تن و پیراهنم من
ازکودکی باخویش گفتم "عاشقی کن"!
خواندم الفبای تو را در دامنم من
ای شمع!میخواهم که رازی را بگویم:
از بوسه ی دیشب به این سو...روشنم من
دریا...تویی،صحرا...تویی،جنگل تویی...تــــــو
ماهی...منم،آهو...منم،تیهـو منم...مـــــن
در باز بود و آسمان پروانه بازار
اما مگر از این قفس دل میکنم من؟؟؟

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]مثل خواب دم صبح[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و چنان بی تابم که دلم می خواهد [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بدوم تا ته دشت [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بروم تا سر کوه[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دور ها آوایی است که مرا می خواند:heart:[/FONT]
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی تخم مرغ بوسیله یک نیرو از خارج میشکند، یک زندگی بپایان میرسد.

وقتی تخم مرغ بوسیله نیروئی از داخل میکشند، یک زندگی آغاز میشود .

تغییرات بزرگ همیشه از نیروی داخلی آغاز میشود...!!!!!!!
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه روبرو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد:
من عاشق او بودم و او عاشق او ...

 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازآجیل سفره عید

چند پسته لال مانده است

آنها که لب گشودند؛ خورده شدند

آنها که لال مانده اند؛ می شکنند

دندانساز راست می گفت:
پسته لال؛ سکوتی دندان شکن است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[FONT=&quot] [/FONT]

[FONT=&quot]در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور [/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]مثل خواب دم صبح[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]و چنان بی تابم که دلم می خواهد [/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]بدوم تا ته دشت [/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]بروم تا سر کوه[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]دور ها آوایی است که مرا می خواند[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

Saghar_mv

عضو جدید
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود
عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود
آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست
حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود
لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]انگار[/FONT]

[FONT=&quot]کسی دارد[/FONT]

[FONT=&quot]جای خالی ام را[/FONT]

[FONT=&quot]هاشور می زند[/FONT] ...

[FONT=&quot]دل من ولی[/FONT]

[FONT=&quot]شور می زند[/FONT] !

[FONT=&quot]برای حرف های تازه و بلندم[/FONT]

[FONT=&quot]که روی خط سکوت[/FONT]

[FONT=&quot]از هم می پاشند[/FONT] ...

[FONT=&quot]چقدر غم انگیز است[/FONT]

[FONT=&quot]شعر های نگفته[/FONT] ...

[FONT=&quot]و پیشانی سیاه[/FONT] ...![FONT=&quot][/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot]برای تو [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]لبان‌ات[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] به ظرافت ِ شعر[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] شهواني‌ترين ِ بوسه‌ها را به شرمي چنان مبدل مي‌کند[/FONT]
[FONT=&quot] که جان‌دار ِ غارنشين از آن سود مي‌جويد[/FONT]
[FONT=&quot] تا به صورت ِ انسان درآيد.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] و گونه‌هاي‌ات[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] با دو شيار ِ مورّب،[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] که غرور ِ تو را هدايت مي‌کنند و[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] سرنوشت ِ مرا[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] که شب را تحمل کرده‌ام[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] بي‌آن‌که به انتظار ِ صبح[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] مسلح بوده باشم،[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] و بکارتي سربلند را[/FONT]
[FONT=&quot] از روسبي‌خانه‌هاي ِ دادوستد[/FONT]
[FONT=&quot] سربه‌مُهر بازآورده‌ام.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] هرگز کسي اين‌گونه فجيع به کشتن ِ خود برنخاست که من به زنده‌گي[/FONT]
[FONT=&quot] نشستم![/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
پس از سال ها
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دلم را برايت پاک کردم وکنار گذاشتم

برايت همه گلها را چيده ام توي گلدان روي ميز است

تمام لحظات خيس زير باران را

و تمام روزهاي آفتابی با تو بودن را فهرست کردم

مي خواهم ببينمت باری ديگر

نشانت دهم تمام خاطراتمان را

ساعتي از انتظارم مي گذرد

سالها بعد :

دلم برايت تنگ شده

پرستوهاي مهاجر هم اين را فهميده اند

که باران اين روزها بي دليل نمي بارد

و آسمان تنها دليل سرخ بودنش تنهاييش است[/FONT]
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نور را در پاكت هاي معطر ميگذارم
و پست ميكنم
به آدرس قلب هايي كه چراغي
در آنها نمي سوزد.
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی دست‌هایت لرزید
و دلت لیز خورد
در رودخانه‌ای
که ماهی‌های قزل
تسلیم نمی‌شوند
تازه می‌فهمی
عاشق شده‌ای
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
شش ساله بودم
که عاشق زنی شدم
که بیست و سه
سال از من بزرگ تر بود
همگان اورا
مادرم می انگاشتند
پنجاه و سه ساله
بودم
که عاشق زنی شدم
که بیست وسه
سال از من کوچک تر بود
همگان مرا
پدرش می پنداشتند
من در بند دل
بودم و
دیگران اسیر
خیالات باطل


چوکاش لوبین
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاه می اندیشم،
- می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !

تو توانایی بخشش داری .
دستای تو توانایی آنرا دارد ؛
- كه مرا،
زندگانی بخشد .
چشمهای تو به من میبخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا،
سطر برجسته ای از زندگانی من هستی
 

Saghar_mv

عضو جدید
اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست!
 

Saghar_mv

عضو جدید
رفتي،


بالاي بام آرزوهاي من نشستي و پايين نيامدي!


گفتم:


نردبان ترانه تنها سه پله دارد:


سكوت و


صعودُ


سقوط!

اما


تو صداي مرا نشنيدي

و من


هي بالا رفتم، هي افتادم!


هي بالا رفتم، هي افتادم...
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
[FONT=times new roman, times, serif]همین که سرت را روی شانه ام می گذاری[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]و به خواب می روی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]آرامش آوار می شود روی دلم یکهو[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]لحظه های روشن با تو بودن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]کاش تمام نشود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو، دلی را به دریا زدم که از
آب، واهمه داشت
 

Saghar_mv

عضو جدید
برایت آرزو دارم ...



دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات

خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی

بیاید راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، روزی بفهمی

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم، روزی

نسیمی خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی

به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را

ندانی کیستی

معشوق عاشق؟

عاشق معشوق؟

آری، بگویی هیچ کس

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه

تو هم ای خوب من

گاهی دعایم کن . . .
 

maryam95

کاربر فعال
هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...





هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !





با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرداو را نیش بزند !!!





مردی درآن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!





هندو گفت : عقرب بها قتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...





چرا بایداز طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!





:heart:هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکشیم همیشه خوب باشیم حتی اگر اطرافیانمان نیش بزنند... :heart:
 

Dreamland

عضو جدید
دنـیـا را وارونـه مـی خـواهـم ؛

آدم هـا را ...

اتـفـاق هـا را ...

نرسـیـدن هـا ... نتـوانـسـتـن هـا ... نخـواسـتـن هـا را نـیـز ... /

دلـم مـی خـواهـد

رویـاهـا از سـر و کـول ِ هـم بـالـا بـرونـد

مـردمـان بـخـنـدنـد از تـه ِ دل ؛

مـی خـواهـم هـرکـسـی دسـت دراز کـنـد

و...

سـتـاره ِ بـخـتـش را خـودش بـچـیـنـد از آن بـالـا ... /

مـی خـواهـم دیـگـر سـر بـه تـن ِ هـیـچ غـصّـه ای نـبـاشـد ... /.





✖ نوشتـــــه آفرودیــــــت ِ جانـــــَـــــم ...
 
بالا