می ایستم پای تو با جان و تنم من پامیگذارم روی قلب آهنم من یک عمر-تنگاتنگ-بوی بودنت را حس کرده ام بین تن و پیراهنم من ازکودکی باخویش گفتم "عاشقی کن"! خواندم الفبای تو را در دامنم من ای شمع!میخواهم که رازی را بگویم: از بوسه ی دیشب به این سو...روشنم من دریا...تویی،صحرا...تویی،جنگل تویی...تــــــو ماهی...منم،آهو...منم،تیهـو منم...مـــــن در باز بود و آسمان پروانه بازار اما مگر از این قفس دل میکنم من؟؟؟
شش ساله بودم
که عاشق زنی شدم
که بیست و سه
سال از من بزرگ تر بود
همگان اورا
مادرم می انگاشتند
پنجاه و سه ساله
بودم
که عاشق زنی شدم
که بیست وسه
سال از من کوچک تر بود
همگان مرا
پدرش می پنداشتند
من در بند دل
بودم و
دیگران اسیر
خیالات باطل
گاه می اندیشم، - می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !
تو توانایی بخشش داری . دستای تو توانایی آنرا دارد ؛ - كه مرا، زندگانی بخشد . چشمهای تو به من میبخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا، سطر برجسته ای از زندگانی من هستی
[FONT=times new roman, times, serif]همین که سرت را روی شانه ام می گذاری[/FONT] [FONT=times new roman, times, serif] [/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]و به خواب می روی[/FONT] [FONT=times new roman, times, serif] [/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]آرامش آوار می شود روی دلم یکهو[/FONT] [FONT=times new roman, times, serif] [/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]لحظه های روشن با تو بودن[/FONT] [FONT=times new roman, times, serif] [/FONT] [FONT=times new roman, times, serif]کاش تمام نشود[/FONT] [FONT=times new roman, times, serif] [/FONT]