معماری با مصالحی از جنس دل

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ
ﺩﻟـﻢ ﮔﺮﻓﺘــﻪ ﺍﺳـﺖ ﯾــﺎ ﺩﻟـﮕﯿــﺮﻡ
ﯾـﺎ ﺷﺎﯾـﺪ ﻫـﻢ ﺩﻟـﻢ ﮔﯿـﺮ ﺍﺳـﺖ
ﻧﻤــﯽ ﺩﺍﻧــﻢ …
ﺍﺻـﻼً ﻫﯿــﭻ ﻭﻗـﺖ ﻓــﺮﻕ ﺑﯿــﻦ ﺍﯾﻨــﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻔﻬـﻤﯿــﺪﻡ
ﻓﻘـﻂ ﻣـﯽ ﺩﺍﻧـﻢ ﺩﻟـﻢ ﯾـﮏ ﺟـﻮﺭﯼ ﻣـﯽ ﺷـﻮﺩ
ﺟــﻮﺭﯼ ﮐـﻪ ﻣﺜــﻞ ﻫﻤﯿــﺸـﻪ ﻧﯿــﺴـﺖ
ﺩﻟـﻢ ﮐـﻪ ﺍﯾﻨـﻄــﻮﺭ ﻣـﯽ ﺷـﻮﺩ ، ﻏﺼـﻪ ﻫـﺎﯼ ﺧــﻮﺩﻡ ﮐـﻪ ﻫـﯿﭻ ،
ﻏﺼـﻪ ﯼ ﻫﻤــﻪ ﯼ ﺩﻧﯿــﺎ ﻣـﯽ ﺷـﻮﺩ ﻏﺼـﻪ ﯼ ﻣـﻦ
ﺑﻌــﺪ ﺩﻟــﻢ ﺑـﺪﺟــﻮﺭ ﻏﺮﻭﺏ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ....
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ﺩﺭﺩ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺩﯾﺪ
ﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﺸﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ
ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻥ
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ
ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﮐﺸﯿﺪﻥ
ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ
ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺪﻥ …
ﻫﻤﯿﻨﺎ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻥ ﺧﻮﺑﻢ ، ﺧﻮﺑﯿﻢ …
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﺧﻮﺑﻢ
ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭﯾﺪ؟
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

بگذار که درها همگی بسته بمانند

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست.....
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
غربت آن نیست که تنها باشی

فارغ از فتنه فردا باشی

غربت آن است که چون قطره ی آب در پی دریا باشی

غربت آن است که مثل من و دل در میان همه کس یکه و تنها باشی
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نه
هواسرد نیست
سرمای کلامت دیوانه ام میکند
بی رحم
شوق نگاهم را ندیدی؟
تمام من به شوق دیدنت پر میکشید
ولی
همان نگاه بی تفاوت
برای زمین گیر شدنم کافی بود
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو راحس میکنم هردم
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی
من از شوق تماشایت
نگاه از تو نمیگیرم
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار
ولی...افسوس...این رویاست
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم
تو با من مهربان بودی
واین رویا چه زیبا بود
ولی.... افسوس.... که رویا بود


 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هر گاه صدای جدیدی سلام می کند....
تپش قلب می گیرم....!!
من دیگر کشش خداحافظی ندارم!!
مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم....
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خیلی سخته...
دست سردتو بزاری توی دست..
کسی که دوستش نداری...
تا به یه بی معرفت ثابت کنی....
منم میتونم.....!!!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن ...
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
همه اتفاق های خوب افتادند و دست و پایشان شکست
این روزها اتفاق های خوب از ترس اتفاق های بد از افتادن میترسند
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
همه اتفاق های خوب افتادند و دست و پایشان شکست
این روزها اتفاق های خوب از ترس اتفاق های بد از افتادن میترسند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ما سزاواریم اگر گریانیم این چنین خسته و سرگردانیم ، ما که دانسته به دام افتادیم ، چرا از عاشقی رو گردانیم ؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]هر آنچه طی سالیان ساخته ای ممکن است فردی در یک لحظه ویران کند، باری تو همواره در حال ساختن باش. اگر این گونه کنی به زودی قصری از عشق بنا می کنی که احدی توان ویران کردن آن را ندارد..[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هـمـانـگـونـه کـه آمـدم..
از خـیـالـت پـاک مـی شـوم!
آرام...
بــــی صـــــدا...
بــــی چــــــراغ...
قـــول می دهـــم...
ذره ای صـدای رفـتـنـم...
آرامـش سکـــــوتت را برهم نزند!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من در رودخانه عشقت آروم و آهسته قایقم را میراندم.
قافل از این که پایان این روز زیبا به آبشاری سهمگین ختم میشود.
نگران نیستم.
حتی اگر از این ابشار سقوط کنم و زخمی و درمانده شوم،
برکه ای آرام در انتظار من است.
 
آخرین ویرایش:

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وَقتی می گویَمدوستَت دارَموَقتی با شادیَت، شادَمبا غَمَت، غَمگیناصلَن وَقتی تو رابا صَمیمیَتِ تَمام صِدا می زَنَماز خیلی تَرس هااز خِیلی شایَد و بایَدهاگُذَشته اماین ها یَعنیاعتِماد
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ﻫــﺮ ﻗﺪﺭ ﻫـــﻢ ﮐـــﻪ ﻣﺤﮑـــﻢ ﺑﺎﺷــے
ﯾـــﮏ ﻧﻘﻄــــﻪ
ﯾـــﮏ ﻟﺒﺨﻨـــــﺪ
ﯾـــﮏ ﻧﮕــــﺎﻩ
ﯾـﮏ ﻋﻄﺮ ﺁﺷﻨـﺎ
ﯾــﮏ ﺻــــﺪﺍ
ﯾــﮏ ﯾـــــــﺎﺩ
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺍﻏﻮﻧـــﺖ ﻣﯽ ﮐــــﻨﺪ
ﻫــﺮ ﻗﺪﺭ ﻫـــــﻢ ﮐـــﻪ ﻣﺤﮑــــﻢ ﺑﺎﺷــﯽ…!
 
بالا