معماری با مصالحی از جنس دل

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
براي دل خودم مي نويسم ... براي دلتنگي هايم براي دغدغه هاي خودم براي شانه اي که تکيه گاهم نيست ! براي دلي که دلتنگم نيست ... براي دستي که نوازشگر زخم هايم نيست ... براي خودم مي نويسم ! بميرم براي خودم که اينقدر تنهاست !.!.!.!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوت نکن............

من از پس حرفهای نزده تو بر نمی آیم

و از پس این همه زمستان

...

که لهجه دلتنگی های مرا ... عوض کرده

و نگاه تورا ... ساکت

............ سکوت نکن ............

من از حرفهای نزده تو ... میترسم

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد … …
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد …
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچک تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه…!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من اگر عاشقانه می نویسم…
نه عاشقـم !، نه شکست خورده …
فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …!
در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ،
فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم …

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روی گره طناب آسمان / شب بریدن ناف ماه ؛

رد پای ستاره ای ست ...

که برق نگاهش / روی گیسوانِ بلندِ شب جا مانده!

در این بی هوائی ممتد / من و خیالت ؛

زیر سقفی بی نشان / بیداریم (!)

شب بخیر مسافرِ من ... /.
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آدم‌ها ذرّه ذرّه محو می‌‌شوند، آرام.. بی‌ صدا.. و تدریجی‌
همان آدم‌هایی‌ که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند،
بی‌ هیچ انتظار جوابی‌،
فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند؛
برای آنکه بگویند هنوز هستی‌ و هنوز برای آنها مهم ترینی..

همان آدم‌هایی‌ که روزِ تولدت یادشان نمی‌رود
همان‌هایی‌ که فراموش می‌‌کنند که تو هر روزخدا آنها را فراموش کرده ای
همان‌هایی‌ که برایت بهترین آرزو‌ها را دارند
و می‌دانند در آرزو‌های بزرگِ تو کوچکترین جایی‌ ندارند ..

همان آدم‌هایی‌ که همین گوشه کنار‌ها هستند
برای وقتی‌ که دل‌ تو پر درد می‌‌شود و چشمان تو پر اشک
که ناگهان از هیچ کجا پیدای شان می‌‌شود،
در آغوشت می‌‌گیرند و می‌‌گذراند غمِ دنیا را رویِ شانه‌های شان خالی‌ کنی‌

همان‌هایی‌ که لحظه‌ای پس از آرامشت،
در هیچ کجای دنیای تو گم می‌‌شوند و تو هرگز نمی‌‌بینی‌،
سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا می‌‌برند..

همان آدم‌هایی‌ که
آنقدر در ندیدن شان غرق شده‌ای که
نابود شدن لحظه‌هایشان را و لحظه لحظه نابود شدن شان را در کنار خودت نمی‌‌بینی‌...

همان‌هایی‌ که در خاموشیِ غم انگیز خود،
از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو می‌‌گریند،
روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
آدم‌ها ذرّه ذرّه محو می‌‌شوند، آرام.. بی‌ صدا.. و تدریجی‌
همان آدم‌هایی‌ که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند،
بی‌ هیچ انتظار جوابی‌،
فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند؛
برای آنکه بگویند هنوز هستی‌ و هنوز برای آنها مهم ترینی..

همان آدم‌هایی‌ که روزِ تولدت یادشان نمی‌رود
همان‌هایی‌ که فراموش می‌‌کنند که تو هر روزخدا آنها را فراموش کرده ای
همان‌هایی‌ که برایت بهترین آرزو‌ها را دارند
و می‌دانند در آرزو‌های بزرگِ تو کوچکترین جایی‌ ندارند ..

همان آدم‌هایی‌ که همین گوشه کنار‌ها هستند
برای وقتی‌ که دل‌ تو پر درد می‌‌شود و چشمان تو پر اشک
که ناگهان از هیچ کجا پیدای شان می‌‌شود،
در آغوشت می‌‌گیرند و می‌‌گذراند غمِ دنیا را رویِ شانه‌های شان خالی‌ کنی‌

همان‌هایی‌ که لحظه‌ای پس از آرامشت،
در هیچ کجای دنیای تو گم می‌‌شوند و تو هرگز نمی‌‌بینی‌،
سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا می‌‌برند..

همان آدم‌هایی‌ که
آنقدر در ندیدن شان غرق شده‌ای که
نابود شدن لحظه‌هایشان را و لحظه لحظه نابود شدن شان را در کنار خودت نمی‌‌بینی‌...

همان‌هایی‌ که در خاموشیِ غم انگیز خود،
از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو می‌‌گریند،
روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است...

حرف دلم زدی
واقعا
ادمها هستند که
ساد فراموشت میکنند
ولی به یادشون هستی
وقتی غم دارن میری سمتشون ولی وقتی شادن اگه بری طرفشون و غم داشته باشی
طوری رفتار میکنند انگار جزامی هستی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من کودک احساسم را ميان کوچه های دلواپسی گم کرده ام
ميان ازدحام دروغ ها , در هجوم سنگدلی ها ,
در خنده های مرگ بار ..................................
آنجا ميان سياهی
جايی که فرياد ها بی صداست و
صدا ها در بن بست زمان خفته است .
من گريه هايم در خفقان تنهايی حبس ابديت خرده اند
و ابر چشمانم حق دفاع ندارند .
اما .......................
پشت ميله های زندان تنهايی به اميد آن نوری هستم
که شايد از دريچه قلبی , احساس گمشده ام را
به من باز گرداند .......
شايد ..............

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من اینجا چه دلم تنگ است

و این آدم ها

به سایه ی خود بد بیننند

باران نمی بارد

ــ خاطره ی ابرها از یاد رفته ست ــ



گاهی هوای نمناک ٬ به خلسه ام می برد

دنیایی که تو نیستی و من

به هوای شاید بودنت

.................................................. ...........به لبخند نشسته ام
.
.

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب آرام نشستم
زل زدم به دیوار
غرق شدم تو یه سری فکـــر
شایدم رویـــا نمی دونم
تا به خودم اومدم دیدم ....
به همین سادگی !!!
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
فراموشی می آید

مثل همین پائیز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﮔﺎﻫﯽ ﯼ ﻧﻔﺮ
ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺶ ... ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ... ﺑﺎ ﮐﻼﻣﺶ ... ﺑﺎ ﻭﺟــﻮﺩﺵ ... ﺑﺎ ﺑـــﻮﺩﻧﺶ ...
ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴـــﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮎ ﺩﯾﮕﺮ
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگاه که نامت را صدا میزنم
صدایم را نمیشنوی
انگاه که ارام در گوش باد نجوا میکنم دوستت دارم نمیشنوی
انقدر تنها هستم که
کسی نمیفهمد حالم را جز خدا
*نقل از یک نفر*
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!

باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...

مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی.چشمهایی, تکه کلامهایی...

اصلا ادم باید برای خودش نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...تاعصر به عصربه ان سربزند...

شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود...

باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که از قدمهایت خسته شده اند...

فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد...

میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...

باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...

حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...

دست خطی که دلت را بلرزاند...

عکس که اشکت را دراورد...

باید باشد...

باید باشد...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماهی‌ها نه گریه می‌کنند


نه قهر و نه اعتراض !


تنها که می‌شوند


قید دریا را می‌زنند


و تمام مسیر رودخانه را


تا اولین قرار عاشقی‌شان


برعکس شنا می‌کنند !
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!

باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...

مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی.چشمهایی, تکه کلامهایی...

اصلا ادم باید برای خودش نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...تاعصر به عصربه ان سربزند...

شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود...

باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که از قدمهایت خسته شده اند...

فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد...

میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...

باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...

حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...

دست خطی که دلت را بلرزاند...

عکس که اشکت را دراورد...

باید باشد...

باید باشد...
که نیست
و تنهایی

نام دیگر پاییز است
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این شهر دلتنگ


بازوان تو


میدان تحریر بغض‌های من است
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به من گفتی پر از آینده باشم

تو رفتی هم چنان در خنده باشم

تو دریای منی من ماهی تو

جدا از تو نباید زنده باشم....
 
بالا