معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاهد مرگ غم انگيز بهارم چه کنم؟

شاهدمرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نيست از هيچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گرديده حصارم چه کنم؟
از ازل ايل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته‎ی اين ايل و تبارم چه کنم؟
من کزين فاصله، غارت شده‎ی چشم تو ام
چون به ديدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
يک به يک با مژه‎هايت دل من مشغول است
ميله‎های قفسم را نشمارم چه کنم؟

سید حسن حسینی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم را من به دلاویز ترین شعر جهان یافته ام.................
این گل سرخ من است .................
دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن!
که فشانی بردوست....................
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست
.
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مواظب قله غرورت باش!
وقتی آسان فتح شدی
دیگر جذابیتی برای هیچ فاتحی
نخواهی داشت....!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم بهار؟
خنده زد و گفت
اي دريغ
ديگر بهار رفته نمي آيد
گفتم پرنده ؟
گفت اينجال پرنده نيست
اينجا گلي كه باز
كند لب به خنده نيست
گفتم
درون چشم تو ديگر ؟
گفت ديگر نشان ز باده مستي دهنده نيست
اينجا به جز سكوت سكوتي گزنده نيست
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمي دانم چه رابطه ايست
بين نبودنــت با رنگ ها...
دلتنــگ تو که مي شوم
زندگي ام سيـــــاه مي شود ...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
c3c85bea8de06700008496c3031ce31d.jpg
همه زندگيم " درد" است؛ درد...
نمي دانم عظمت اين كلمه را درك مي كني يا نه؟
وقتي مي گويم درد،
تو به دردي فكر نكن كه جسم انسان ممكن است از يك بيماري شديد بكشد...
نه؛
روحم درد مي كند...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوش بـه حال ِ تو،
که وقتي " او " آمد ؛ بدون ِ هيچ دردِسري ،
فراموشم کردي ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت این پنجره یک نامعلوم است...
نگران من و تست
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار و لبانت راچون حس گرم از هستی به نوازشهای لبهای عاشق من بسپار
باد مارا با خود خواهد برد!!!!!!!!!!!!
 

"Baran"

عضو جدید
خدایــــــــــــا



التمـــــــــــاست
مــــــی کنـــــــــم


همــــــه دنیــــــــــایـــــــت
ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !


ولــــــــــــــــی...




آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت...


مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نبــــــــــاشـــد...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه ام باید کوتاه باشد...
بی حرف از ابهام و آیینه...
آری از نو برایت مینویسم...
حالم خوب است اما تو باور نکن...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسیمه سر رسیدی، از غربت بیابان
دلخسته دیدمت از، آوار خیس باران

وا مانده در تبی گنگ، ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود، در فصل نا امیدی

در برکه‌ی دو چشمت، نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب را، سرگشته چون پرنده

من ره به خلوت عشق، هر گز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو، شاید که مرده بودم

من با تو خو گرفتم، از خنده ات شکفتم
چشم تو شاعرم بود، تا این ترانه گفتم

در خلوت سرایم، یک باره پر کشیدی
آن گاه ای پرنده، بار دگر پریدی
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد...
و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا!
کدامین پل
در کجای دنیا
شکسته است
که هیچ کس
به خانه آرزوهایش نمیرسد؟!

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام میکرد بهم چی گفت؟
گفت: جایی که میری مردمی داره که میشکنند
نکنه غصه بخوری تو تنها نیستی
تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری
قلب میذارم که جا بدی
اشک میدم که همراهیت کنه
و مرگ که بدونی برمیگردی پیش خودم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
فنجان واژگون شده‌ی قهوه‌ی مرا
بر روی میز تکان داد با ادا
یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی‌ام

تکرارکرد : .. ودرطالع شما ...
قلبم تپید ریخت عرق روی صورتم
گفتم بگو مسافر من می‌رسدو یا...

با چشم‌های خیره به فنجان نگاه کرد
گفتم چه شد؟! ... سکوت و تکرار لحظه‌ها
آخر شروع کرد به تفسیر فال من
با سر اشاره کرد که نزدیک‌تر بیا
این‌جا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دل‌شده‌ی تا ابد جدا
انگار بی‌امان به سرم ضربه می‌زدند
یعنی که هیچ وقت نمی‌آید او خدا؟

گفتم درست نیست از اول نگاه کن

فریاد زد : ... بفهم! رها کرده او تو را

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه رفتنی است و خاطره ماندنی
تمام ادبیات عشق را به نگاهی میفروختم
اگر لحظه ماندنی میشد و خاطره رفتنی.
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی صحنه رنگین ریاست
همه مشتاق به آن مینگریم
عاقبت از پس تقدیر چو باد
روزی از لاشه آن میگذریم
زندگی خاطره ای بیش نبود
بهر ما جز غم و تشویش نبود
به کدام خاطره اش خوش باشیم
که کدام خاطره اش نیش نبود؟!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهم نیست هوا گرم باشد یا سرد
من بـــهـــــــــــــــانه می گیرم و
تــــــ ـــو
دهانـــــم را ،با یک بـــــــــــــوســــــــه ببند ...

__________________
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مــی خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویســم ؛


یــــــکــــــی بــــــود ، یــــــکــــــی ... ؛


.
.
بـــــی خـــــیـــــال !
.
.
.
.
.


خــلاصـه اش میشود اینــکـه : دوستـــــــت داشتم اما نفهمیدی........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن


ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...


کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...


کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم


و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است


میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...


کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...


میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود


میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدگانت را نبند...!
نگاهت را ندزد...!

تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم
از گوشه ی چشم هایت تلاوت میشود...
__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه گويند كه : تو عاشق اويي

گر چه دانم همه كس عاشق اويند

ليك مي ترسم ، يارب

نكند راست بگويند ؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

عشق من

دست تو يعنى خورشيد

گرمى دست تو را كم دارم...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چقدر دلم میخواهد
روزی برسد
که دستانم را بگیری
و مرا با خود به رویا ببری
کنارت
امنترین مکانیست که
سراغ دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تـــو ، چـه می فهمی !

حــال و روز کسی را که،

دیگر هــــیـــــچ نگاهی

دلــش را نمی لرزانـد ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش غرورم را که در پستوی سادگی ام پنهان بود می یافتی،

اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن

غرورم…
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خوب میفهم
حال و روز کسی
را که
نه
دوستت دارمی
دلش را میلرزاند
و نه نگاهی
تنها
برای فرار از
تنهایی
با ادمهای مختلف اشنا میشود
ولی دو روز نشده
حالش انقدر
از ان ادمها
بد میشود
که به گوشه انزوا پناه میبرد
و با خیال انکه
تمام دنیایش
هست
به ارامش میرسد
درد و دل میکند
سر بر شانه خیالش میگذارد
و گلایه میکند
اشک میریزد
اما
تنها
پشت یک چهره جدی
پنهان میشوم
تا
کسی نفهمد
چه میکشم
اینگونه
حداقل با
خیال انکه
تمام
هستیم
متعلق به
اوست
کمتر درد میکشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]کشـیدنی تمــام میــشود، [/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif]چــه سیــــگار بــاشد[/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif]

چــه یک درد بلــند...!![/FONT]
 
بالا